رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

کفش هایم را گم کرده ام

 

دیشب که به خواب تو آمدم

 

تا بگویم دوستت دارم

 

باید همان اطراف باشد

 

کنار تختخواب تو

 

آنجا بود که از پایم بیرونشان آوردم

 

و کنار تو خوابیدم

 

سرم را نزدیکتر آوردم

 

و در گوشت نجوا کردم هنوز دوستت دارم

 

شاید وقتی خواب بوده ام

 

تو کفش هایم را پوشیده ای

 

و به خواب او رفته ای

 

تا بگویی هنوز دوستش داری !

 

 

برای مشاهده عکس در اندازه واقعی کلیک کنید.

94677898927651197903.jpg

لینک به دیدگاه

به دنبال توام منزل به منزل

 

پریشان می روم ساحل به ساحل

 

به خواب دیده ام رویا به رویا

 

به یادت بوده ام فردا به فردا

 

پس از تو روح سرگردان موجم

 

هنوزم تشنه ام دریا به دریا

 

 

 

تو را تنهای تنها می شناسم

 

تو را هر جای دنیا می شناسم

 

به دنبال تو ام منزل به منزل

 

پریشان می روم ساحل به ساحل

 

به خواب دیده ام رویا به رویا

 

به یادت بوده ام فردا به فردا

لینک به دیدگاه

نه زمين خاکِ قديمی نه هوا همون هواست

تاچشام کار ميکنه هرچی که مونده نا بجاست

داره از قبيله ما یکی يکی کم ميشه

هرچی دوست داشتمو دارم راهی عدم می شه

مثل ابرای زمستون دلم از گريه پره

شيشهء نازک دل منتظرِ تلنگره

 

 

غم سفره های خالی دستای نحيف مردم

داغ شلاق جهالت به تن شريف مردم

غم اعدام ستاره انهدام سرو آزاد

تيرباران شقايق باغبانی کردن باد

همه قطره های خونی که به خاکم شده فرياد

همه اين هایی که گفتم بغض هرروزمنه

منو درمن ميشکنه

مثل ابرای زمستون دلم از گريه پره

شيشهء نازک دل منتظرِ تلنگره

لینک به دیدگاه

من که از کار فلک سر در نمی آرم

 

این چه رسمی!

 

این چه اوضاعیست که؟!

 

من تو را دوست

 

او مرا دوست

 

دیگری دنبال اوست

 

دست آخر هم

 

هر سه مان تنهای تنها

 

و جهان لبریز از عشق مثلث های تو در توست

 

من که از کار فلک سر در نمی آرم

 

لیکن ای آرام جانم،مهربانم،

دوستت دارم

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

 

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت

به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

 

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محب صادق آنست که پاکباز باشد

 

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

 

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محل راز باشد

 

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی

تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

 

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم

که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

 

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی
سعدی

که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

 

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران

اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

 

لینک به دیدگاه

دارم به انتهای تو نزدیک می شوم

در طول و عرض های تو باریک می شوم

 

بگذار شعر آخر من باشد این غزل

حالا که با تمام تو تحریک می شوم

 

حیف از تو که دوباره سپیدم نمی کنی

حیف از منی که این همه تاریک می شوم

 

وقتی برای قافیه راهی نمانده است

من هم دچار طرح ترافیک می شوم

 

باشد، ترانه های مرا ریز ریز کن

من هم به درد های تو تفکیک می شوم

 

لینک به دیدگاه

چه شبی بود و چه فرخنده شبی

آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید

 

کودک قلب من این قصه ی شاد

از لبان تو شنید :

زندگی رؤیا نیست

زندگی زیبایی ست

 

می توان

بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی

می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت

 

می توان

از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست

لینک به دیدگاه

به تو عادت کرده بودم

 

اي به من نزديک تر از من

 

اي حضورم از تو تازه

 

اي نگاهم از تو روشن

 

به تو عادت کرده بودم

 

مثل گلبرگي به شبنم

 

مثل عاشقي به غربت

 

مثل مجروحي به مرهم

 

لحظه در لحظه عذابه

لحظه هاي من بي تو

 

تجربه کردن مرگه

 

زندگي کردن بي تو

 

من که در گريزم از من

 

به تو عادت کرده بودم

 

از سکوت و گريه شب

 

به تو حجرت کرده بودم

 

با گل و سنگ و ستاره

 

از تو صحبت کرده بودم

 

خلوت خاطره هامو

 

با تو قسمت کرده بودم

 

خونه لبريز سکوته

 

خونه از خاطره خالي

 

من پر از ميل زوالم

 

عشق من تو در چه حالي

لینک به دیدگاه

عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری

 

که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی

 

تو کجا،کوچه کجا، پنچره ی بازکجا

 

من کجا ،عشق کجا، طاقت آغاز کجا

 

تو به لبخند و نگاهی

 

من دلداده به آهی

 

بنشستیم، تو در قلب و من خسته به چاهی

 

گنه از کیست؟

 

ار آن پنجره باز؟

 

از آن چشم گنه کار؟

 

از آن خنده معصوم؟

 

از آن لحظه دیدار؟

لینک به دیدگاه

هر روز که می آمدی و بوســـه ای می دادی،

من آن را گــِــره ای می کردم بین نخ های کاموا

حال که شـــال گردنی قرمز با هزاران هزار گره برای تو بافتـــــه ام نیستی …

به خودم دلـــــداری می دهم …

برایش کـــوتاه بود؛

خوب شد که رفت …!!!

لینک به دیدگاه

چقدر قصه گفتم ، که دریا بخوابه

چقد گریه کردم ، نفهمم سرابه

نفهمم کجامو ، نفهمم کجایی

چقدر با تو بودم ، تو عین جدایی

لینک به دیدگاه

چقدر اینجا هراسانم

 

از لرزش نگاهت

 

از تکانهای دستانت

 

می ترسم از سکوت مسخره ام

 

می ترسم از اینکه

 

بشکند عادت نگاهم

 

می ترسم از این نان و نمک

 

که مرا به حرمتش به تو گره زده

 

می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان

 

از بی خوابی های شبانه مان

 

از تیغ تیز تردید و اضطراب

 

می ترسم از گریز جاده ها

 

این دلهره ی جاده بی برگشت

 

این خیال یک طرفه

 

این تابلوی "ایست زندگی" می کُشدم

 

من از اینکه شعر هایم بی تو

 

چگونه آغاز میشود

 

از اینکه غزلهایم در پایان

 

بی تو چگونه به خواب می رود

 

من از اینکه دو بیتی زندگیم

 

بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم

 

من می ترسم اگر شب چشمانم

 

بی درخشش تو تاریک شود

 

می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد

 

می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ

 

بر ترس من بخندد

 

می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها

 

از کنار جادوی دستان باد رد شود

 

می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت

 

مرگ من شود سعادتت

 

می ترسم اگر دریای مواج این دل

لینک به دیدگاه

به دیدارم بیا هرشب در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند

بیاای روشن ,ای روشن تر از لبخند,شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهی ها,دلم تنگ است.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...