ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد یا باید خانه مان را عوض کنم یا پستچی را تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!! 4 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ وقتي پايت خواب مي رود نمي تواني درست راه بروي لنگ مي زني! وقتي قلبت خواب مي رود نمي تواني درست فكر كني... عاشق مي شوي!!! 5 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ دیشب قصه ات را برای کسی می گفتم...باز عاشقت شدم! 5 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ چه رنجي است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن و چه بدبختي آزاردهنده اي است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از كوير است. دكتر شريعتي 5 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ و اكنون تو با مرگ رفته اي و من اين جا ، تنها به اين اميد دم مي زنم كه با هر نفس ،«گامي» به تو نزديكتر مي شوم و اين زندگي من است! دكتر شريعتي 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ چه ازدحامی به پا کرده ای در من! همین تو یک نفر !! 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ هَركس از اين دُنــيـــــا چيزي برداشت من از اين دُنـــيـــــــا دَستـــــــ برداشتم.... 5 لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۱ تو هم مثل خیلی ها از اشتباه نترس نزدیکتر بیا اشتباه یکی از عالی ترین علائمِ اثباتِ آدمی ست ! سید علی صالحی 8 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۱ تلخ مثل قهوه سر ریز می شوم از فنجانی که به فال تو نمی افتد. 4 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۱ yadet bashe in sherha faghat zamani baraye to bud va baz ham dar haman zamanha baraye toost ama az alan be bad haichkodam baraye to nistand anha ra pas migiram va dar ganje otagh khodam migozaram baraye del sade khodam to digar baraye man vojod nadari 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۱ دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست.. . . . . تنها آسمانمان یکیست . . . 5 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۱ "بهترين بهترين من" زرد و نيلي و بنفش...سبز و آبي و كبود! با بنفشه ها نشسته ام، سالهاي سال...صبح هاي زود... در كنار چشمه سحر، سر نهاده روي شانه هاي يكدگر... گيسوان خيس شان به دست باد... چهره ها نهفته در پناه شرم! رنگ ها شكفته در زلال عطرهاي گرم مي تراود از سكوت دلپذيرشان، بهترين ترانه،بهترين سرود! مخمل نگاه اين بنفشه ها، مي برد مرا سبكتر از نسيم از بنفشه زار باغچه، تا بنفشه زار چشم تو-كه رسته در كنار هم- زرد و نيلي و بنفش...سبز و آبي و كبود! با همان سكوت شرمگين... با همان ترانه ها و عطرها بهترين هرچه بود و هست...بهترين هرچه هست و بود! در بنفشه زار چشم تو، من ز بهترين بهشت ها گذشته ام...من به بهترين بهارها رسيده ام! اي غم تو،هم زبان بهترين دقايق حيات من... لحظه هاي مستي من،از تو پر شده ست آه! در تمام روز... در تمام شب... در تمام هفته... در تمام ماه... در فضاي خانه...كوچه...راه در هوا...زمين...درخت...سبزه...آب در خطوط درهم كتاب... در ديار نيلگون خواب! اي جدايي تو،بهترين بهانه ي گريستن... بي تو،من،به اوج حسرتي نگفتني رسيده ام! اي نوازش تو بهترين اميد زندگي... در كنار تو... من ز اوج لذتي نگفتني گذشته ام! در بنفشه زار چشم تو، برگ هاي زرد و نيلي و بنفش...عطرهاي سبز و آبي و كبود... نغمه هاي ناشنيده ساز مي كنند... بهتر از تمام نغمه ها و سازها! روي مخمل لطيف گونه هات... غنچه هاي رنگ رنگ ناز... برگ هاي تازه تازه باز مي كنند بهتر از تمام رنگ ها و رازها! "خوب خوب نازنين من"... نام تو را هميشه مست مي كند بهتر از شراب...بهتر از تمام شعرهاي ناب! نام تو،اگرچه بهترين سرود زندگي ست... من تو زا به خلوت خدايي خيال خويش، "بهترين بهترين من" خطاب مي كنم "بهترين بهترين من" (فريدون مشيري) 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۱ همیشه تو بدترین لحظه ها منو رها میکنی ..... اصلا خوب که فکر میکنم بدترین لحظات وقت هایی هست که من رو رها میکنی 4 لینک به دیدگاه
فرشته تهرانی 153 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۱ بردی از یادم ...... دادی بر بادم با یادت شادم ...... دل به تو دادم در دام افتادم ...... از غم آزادم دل به تو دادم..... فتـــادم به بند ای گل بر اشک خونــــــینم بخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز چه شد آنهمه پیمان ...... که از آن لب خندان بشنیدم و هرگز ...... خبری نشد از آن کی آیی به برم ...... ای شمع سحرم در بزمم نفسی ...... بنشین تاج سرم تا از جان گذرم پا به سـرم نه ...... جان به تنم ده چون به سر آمد ...... عمر بـــی ثمرم نشسته بر دل غبار غم ...... زآنکه من در دیار غم گشته ام غمگسار غم امید اهل وفا تویی ...... آفت جان ما تویی رفته راه خطا تویی 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۱ اگر براستی خواستن توانستن بود ؛ محال نبود وصال و عاشقان که همیشه خواهانند؛همیشه می توانستند تنها نباشند 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ هیچ جای این شهراز یادت در امان نیستم حتی به کوچۀ علی چپ که می روم! 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ دفتر شعرم کنار پنجره ورق خوردشعرم را باد برد و «تو» ... ورد زبان همۀ کوچه شدی. 8 لینک به دیدگاه
فرشته تهرانی 153 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ کاش دور و برما این همه دلبند نبود و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسد خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود هر چه من نقش کشیدم به تو نزدیک شوم کم نشد فاصله، تقصیر تو هرچند نبود شدم از "درس" گریزان و به "عشقت" مشغول بین این دو چه کنم نقطه ای پیوند نبود مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت جای آنها که به دنبال تو بودند نبود بعد از آن هر که تو را دید رقیبم شد و بعد اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود آه ای تابلو ی تازه به سرقت رفته! کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ حالا که رفته ای پرنده ای آمده است در حوالی همین باغ روبرو هیچ نمی خواهد ، فقط می گوید : کو کو …. 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۱ تخت خوابم مرض قند گرفتاینقدر که رویاهای شیرین با تو بودن را به خوردش دادم! 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده