رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

چه رنجي است لذت ها را تنها بردن

و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن

و چه بدبختي آزاردهنده اي است تنها خوشبخت بودن!

در بهشت تنها بودن سخت تر از كوير است.

 

دكتر شريعتي

لینک به دیدگاه

و اكنون تو با مرگ رفته اي

و من اين جا ، تنها به اين اميد دم مي زنم

كه با هر نفس ،«گامي»

به تو نزديكتر مي شوم

و اين زندگي من است!

 

دكتر شريعتي

لینک به دیدگاه

"بهترين بهترين من"

 

 

زرد و نيلي و بنفش...سبز و آبي و كبود!

با بنفشه ها نشسته ام،

سالهاي سال...صبح هاي زود...

در كنار چشمه سحر،

سر نهاده روي شانه هاي يكدگر...

گيسوان خيس شان به دست باد...

چهره ها نهفته در پناه شرم!

رنگ ها شكفته در زلال عطرهاي گرم

مي تراود از سكوت دلپذيرشان،

بهترين ترانه،بهترين سرود!

مخمل نگاه اين بنفشه ها،

مي برد مرا سبكتر از نسيم

از بنفشه زار باغچه،

تا بنفشه زار چشم تو-كه رسته در كنار هم-

زرد و نيلي و بنفش...سبز و آبي و كبود!

با همان سكوت شرمگين...

با همان ترانه ها و عطرها

بهترين هرچه بود و هست...بهترين هرچه هست و بود!

در بنفشه زار چشم تو،

من ز بهترين بهشت ها گذشته ام...من به بهترين بهارها رسيده ام!

اي غم تو،هم زبان بهترين دقايق حيات من...

لحظه هاي مستي من،از تو پر شده ست

آه!

در تمام روز...

در تمام شب...

در تمام هفته...

در تمام ماه...

در فضاي خانه...كوچه...راه

در هوا...زمين...درخت...سبزه...آب

در خطوط درهم كتاب...

در ديار نيلگون خواب!

اي جدايي تو،بهترين بهانه ي گريستن...

بي تو،من،به اوج حسرتي نگفتني رسيده ام!

اي نوازش تو بهترين اميد زندگي...

در كنار تو...

من ز اوج لذتي نگفتني گذشته ام!

در بنفشه زار چشم تو،

برگ هاي زرد و نيلي و بنفش...عطرهاي سبز و آبي و كبود...

نغمه هاي ناشنيده ساز مي كنند...

بهتر از تمام نغمه ها و سازها!

روي مخمل لطيف گونه هات...

غنچه هاي رنگ رنگ ناز...

برگ هاي تازه تازه باز مي كنند

بهتر از تمام رنگ ها و رازها!

"خوب خوب نازنين من"...

نام تو را هميشه مست مي كند

بهتر از شراب...بهتر از تمام شعرهاي ناب!

نام تو،اگرچه بهترين سرود زندگي ست...

من تو زا به خلوت خدايي خيال خويش،

"بهترين بهترين من" خطاب مي كنم

"بهترين بهترين من"

 

 

(فريدون مشيري)

لینک به دیدگاه

بردی از یادم ...... دادی بر بادم

با یادت شادم ...... دل به تو دادم

در دام افتادم ...... از غم آزادم

 

دل به تو دادم..... فتـــادم به بند

ای گل بر اشک خونــــــینم بخند

سوزم از سوز نگاهت هنوز

چشم من باشد به راهت هنوز

 

چه شد آنهمه پیمان ...... که از آن لب خندان

بشنیدم و هرگز ...... خبری نشد از آن

 

کی آیی به برم ...... ای شمع سحرم

در بزمم نفسی ...... بنشین تاج سرم

تا از جان گذرم

 

پا به سـرم نه ...... جان به تنم ده

چون به سر آمد ...... عمر بـــی ثمرم

 

نشسته بر دل غبار غم ...... زآنکه من در دیار غم

گشته ام غمگسار غم

 

امید اهل وفا تویی ...... آفت جان ما تویی

رفته راه خطا تویی

لینک به دیدگاه

کاش دور و برما این همه دلبند نبود

و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود

 

آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم

مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود

 

مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسد

خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود

 

هر چه من نقش کشیدم به تو نزدیک شوم

کم نشد فاصله، تقصیر تو هرچند نبود

 

شدم از "درس" گریزان و به "عشقت" مشغول

بین این دو چه کنم نقطه ای پیوند نبود

 

مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت

جای آنها که به دنبال تو بودند نبود

 

بعد از آن هر که تو را دید رقیبم شد و بعد

اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود

 

آه ای تابلو ی تازه به سرقت رفته!

کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود

 

:ws37:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...