MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۸۹ تابم میدهی در گوشم انعکاس فریاد زنیست که کمک میخواهد ... تابم میدهی پیشانیام به آبی ته حوض میخورد ... ماهی جامانده از دریا ماهی تنگ میشود ... تابم میدهی در آینه زنی دلتنگ به زخم پیشانیاش نگاه میکند ... . . . تابم میدهی پایم میرود دلم میماند ...! 14 لینک به دیدگاه
zx1 1752 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ نمی خندم! حواسم هست! نه مستم نه خمار! قلبم فقط ضربه کوب است! اونم ... بیخیال! ... تو بخند! حواسم نیست! . . . ع.د 8 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۸۹ هی تو ! که وسوسه ی خواب های عاشقانه رهايت نمی کند ... بيا و بازی های کودکانه ات را فراموش کن که برد هيچ گاه به تساوی تقسيم نخواهد شد ...! 12 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۸۹ دست های خالی کودک حسرت در آغوش کشیدن عروسکی مو طلایی را با خود یدک می کشید ... و دست های خالی من حسرت فضای با تو بودن را ! . . . من و آن کودک هردویمان هیچ چیزی نداریم ...! 10 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۸۹ هر چه خود را به خواب می زنی شب را بیشتر امتداد می دهند ! باد درهای دنیا را بیهوده می زند خدا کلیدها را گم کرده است ... برف بر زمین دراز می کشد وکودکان شهرم تنها میخ اخبار می شوند ! کلافه می شوم زمانی که حتی تیک تاک ساعت صدای قدم های تو را می هد ... زمانی که حرفایم از چشم هایم لبریز می شود ... زمانی که نمی دانم تو از کدام خیابان این شهر چمدان حرفهایم را با خود می بری ... زمانی که می فهمم این شهر چقدر خیابان دارد ...! 8 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۸۹ قدم قدم قدم هایم لی لی کنان گم می شود در این هوای مه گرفته از نیستی گم می شوم در تو ... آسمان معلق پا در هوا در نگاه ِ من ،به تو می رسد ... و در یک آن هول می شود از نگاه ِ تو و می بارد نم نم ... نفس نفس من تاب نمی آورد بودن ِ بی تو را زمان می ایستد برای لحظه ای همه در خواب عمیقی غرق می شوند فقط من می مانم و تو ! نه انگار تو هم ... نمی مانی ! چشم می گذارم با خیالی کودکانه ... دریغ ! که تو خیلی پیش با صدایی رفته ای ...! 10 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۸۹ دیگر نمیتوانم متن های طولانی را تا آخرش بخوانم تقصیر خودت بود ! آمدی رفتی ... به هر چه کوتاه عادتم دادی ...! 11 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ عبور ، یعنی: لحظهـ هایی که میروی؛ سالهایی که میمانم .. 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ چه ساده منو قاصدک کردی.... 8 لینک به دیدگاه
Sanaz. 445 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ همیشه لبخند از لبهایت شروع نمی شود گاهی چشم هایت دست هایت گوش هایت به من می خندند من امروز از همان خیابانی آمده ام که تمام شبش را گریه کرده ای اما گاهی گیر کردن بند کفشی زیر پاهایت تو را به خنده می اندازد و من از لابه لای این آشفتگی ها خنده ات را دوست دارم ... ! 12 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ کاش زمستان شود منتظر بهار سال بعد می مانم . . این بهار نشد که از گذشته بگریزم . . شاید بهاری دیگر 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۰ ذهن آجرنمات را بردار از غزل های قهوه ای رنگم گوش خود را بگیر و سوت بزن که نفهمی چقدر دلتنگم . . . از : سیما نوذری 9 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۰ افکار پریشان خاطره های گذشته مرور واژه ها چراهای بی جواب . . چرا دردها مشترک شده است 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۰ شب ها که بی تو پلک غزل بسته می شود از لحظه های بی تو دلم خسته می شود باور نمی کند دل مغرور و ساکتم هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود 6 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۰ آسمان دلم امشب آبی است نفسم تازه و گرم در درون دله من غوغایی است دیدگانم به سپیده است به فردای دگر گویی امشب گیسوی نقره ای ماه قشنگ همه بر بام دلم میریزد گویی امشب صور افلاکی همه با میل دلم میچرخند همه گویند بهوش همه گویند که فردا سبز است روزی دگر است مردمان گوش کنید قلب من یک طرفه است و پر است از امید روی آن این واژه است که ورود همگی آزاد است :سعیدبورنجان شیرازی 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 فروردین، ۱۳۹۰ من تو را بوسیدم تو مرا و در من دلهره قد علم کرد دلهره لحظه رفتنت و حالا تو رفته ای و من ماندم و دلهره ام دلهره ء بی تو مردنم و روزی میمیرم ولی دلهره همچنان استوار مانده است بر جا دلهرهء بوسیدن تو بوسهء تو بر لب او بوسهء او بر لب تو و آتش عشق بر جان من شعله ور می ماند 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 فروردین، ۱۳۹۰ خیال خـــــــــوب با تو بودن ! واقعیت تلخ بی تو ماندن ! حس خوب دوســــــت داشتن ! طعم تلخ بی اهمیت بودن ! 12 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۰ ای بسا آرزوت میکردم خوب شد آمدی صفا کردی آفتاب از کدام سمت دمید؟ که تو امروز یاد ما کردی؟ از چه دستی سحر بلند شدی که تفقد به بینوا کردی؟ قلم پا به اختیار تو بود یا ز سهوالقلم خطا کردی بی وفایی مگر چه عیبی داشت؟ که پشیمان شدی وفا کردی شب مگر خواب تازه دیدی تو؟ که سحر یاد اشنا کردی؟ هیچ دیدی که اندر این مدت از فراقت به ما چها کردی؟ دست بردار از دلم ای شاه که تو این ملک را گدا کردی با تو هیچ آشتی نخواهم کرد با همان پا که آمدی برگرد... 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۰ این روزها برای نفس کشیدن بهانه ای ندارم بهانه لازم نیست برای زندگی ! بی بهانه خواهم زیست تو ای بی بهانه ترین لحظات هستی من بهانه ای برای این بی بهانگی بیاور ... 12 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ تو بخند لبخند بزن... من هم فراموش خواهم كرد كه براي داشتن تو دلي را به دريا زدم، كه از آب واهمه داشت ... 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده