spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۳ 3-Ironبه نظرم بهترین اثرشه من هیچ وقت تو جزییات فیلمهای کیم کی دوک نمیرم بلکه گل درشت ها رو نگاه میکنم و از تصاویر لذت می برم. 3-iron به معنی یکی از چوبهای گلف هم هست. نمیدونم اسم دیگه فیلم خانه های خالی از کدوم ترجمه است ! دیدن این فیلم روی پرده سینما از آرزوهاست مستر spow اگه موسیقی انتهای فیلم رو داری برام بفرست ممنون من از فیلم بهار تابستان پاییز زمستان و بهار هم بسیار لذت بردم و همینطور موبیوس که اصلا یه تابوشکنی جالبی هست(به این کیم کی دوک میاد فون تریر شرق باشه!) اسم فیلم تو بیشتر سایتا خانه های خالی اومده بخاطر رفتار پسره در اقامت تو خونه های خالی مردم ولی چوب گلف هم هست به دلیل اشاره مکرر و علاقمندی خاص کی دوک به مسئله تناسخ که تو اون یکی فیلمش اصلا عنوانش نشانه تناسخه اینم موسیقی انتهایی فیلم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اهنگ از ناتاشا اطلس هست که فول البومش رو میتونی تو تورنت پیدا کنی از یوتیوب فرصت کردی همین اسم فیلم رو سرچ کن اهنگ رو روی تصاویر منتخب فیلم گذاشته فوق العادست اینم پیام انتهایی فیلم که یجورایی خلاصه خود کیم کی دوک هست : It's hard to tell that the world we live in is either a reality or a dream. 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۳ سجاد میشه اسم بقیه فیلماش رو اینجا بگی (میخوام ببینم داستان هاشون چطورین و نقد هاشونو )مرسی من چون ارشیو میکنم میرم تو صفحه ویکی پدیاشون و از اونجا لیستشونو برمیدارم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نقدش هم تو نت اسماشونو سرچ کنی هست هرچند نقد فارسی بیشتر تعریف داستان فیلم هست تا نقد فیلم 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۳ فیلم استاد Master محصول 2012 ساخته پل توماس اندرسون باردیگر یک کار جنجالی از پل توماس اندرسون و این بار واکاوی پرونده تاریخی فرقه ساینتولوژی فیلم استاد کمی پیچیده بود و شاید انتظار متفاوتی از اندرسن تو ذهن داشتم بازی خواکین فینیکس فوق العاده بود 3 لینک به دیدگاه
خانومي 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۳ Brothers عاشق بازی ناتالی پورتمن َم 2 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۳ 3-Ironبه نظرم بهترین اثرشه من هیچ وقت تو جزییات فیلمهای کیم کی دوک نمیرم بلکه گل درشت ها رو نگاه میکنم و از تصاویر لذت می برم. 3-iron به معنی یکی از چوبهای گلف هم هست. نمیدونم اسم دیگه فیلم خانه های خالی از کدوم ترجمه است ! دیدن این فیلم روی پرده سینما از آرزوهاست مستر spow اگه موسیقی انتهای فیلم رو داری برام بفرست ممنون برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام هبت رياح الحب في باليباد عشق در سر من شروع به دمیدن کرد تهديني سلام الحبيب و سلامی از عشقم را برای من آورد هبت رياح الحب في بالي باد عشق در سر من شروع به دمیدن کرد تهديني سلام الحبيب و سلامی از عشقم را برای من آورد تقوللي ارجع يا غالي می گفت : برگرد گرانبهای من طال الفراق والنت غريب وقتی که تو دوری جدایی سخت است تقوللي ارجع يا غالي می گفت : برگرد گرانبهای من طال الفراق والنت غريب وقتی که تو دوری جدایی سخت است قلة خيالي شردت حالي بی صبری تصوراتم مرای به سوی نیستی می برد وكانت منا لي سعيد آرزوی خوش برای من این بود که قلة خيالي شردت حالي بی صبری تصوراتم مرای به سوی نیستی می برد وكانت منا لي سعيد آرزوی خوش برای من این بود که وطالت من برج العالي او از برجی بلند ظهور کرد وقالت كلمة غريب و یک کلمه ی عجیب و غریب گفت ارجع يا حب برگرد عشق من مالي في دنيا نصيب من هیچ سرنوشتی در دنیا ندارم انت حبي لكن مش ممكن تكوني هلالي تو عشق منی اما نمی تونی برای من باشی )یعنی از لحاظ احساسی دوستت دارم اما به دلایل غیر احساسی و منطقی و... نمی توانی عشقم باشی( هااااااا يا عيني يا ای چشم من ارجع يا حب برگرد عشق من مالي في دنيا نصيب سرنوشت در دنیا نصیبم شد انت حبي لكن مش ممكن تكوني هلالي تو عشق منی اما نمی تونی برای من باشی )یعنی از لحاظ احساسی دوستت دارم اما به دلایل غیر احساسی و منطقی و... نمی توانی عشقم باشی( خلاص 2 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۳ من چون ارشیو میکنم میرم تو صفحه ویکی پدیاشون و از اونجا لیستشونو برمیدارم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نقدش هم تو نت اسماشونو سرچ کنی هست هرچند نقد فارسی بیشتر تعریف داستان فیلم هست تا نقد فیلم مرسی فیلمشو دیدم قشنگ بود ولی زیاد با ذهن بازی نمی کرد از فیلم کم دیالوگ بیشتر انتظار داشتم به نظرم بیشتر از اینا می تونست مانور بده آیا جهانی که ما درش زندگی می کنیم واقعیست یا خیالی ؟ دست روی بحث فلسفی جالب (دنیای درونی و تصورات ذهنی انسان )گذاشته بود ولی خوب پخته اش نکرده بود فیلم نقاب یا پرسونا بیشتر راضیم کرد ولی مخسی که این فیلم خوب رو معرفی کردی ارزش وقت گذاشتن داشت 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۳ فیلم نیمروز High Noon / فرد زینه مان / 1952 یکی از ده فیلم برتر ژانر وسترن با کمترین میزان درگیری در طول فیلم و بالاترین میزان تاثیرگذاری! فیلم نیمروز که در ایران با نام جدال در نیمروز به نمایش در آمد و با عنوان ماجرای نیمروز پخش گردید، یکی از مشهورترین فیلمهای وسترن تاریخ سینماست. فیلم High Noon روایتی غریب از قهرمان ها و اسطوره هایی است که با وسترن زاده شدند و پاس داشته شدند اما همانطور که در متن فیلم می بینیم مردم بعد از دفع شر همیشه مشتاق شر هستند! تا چه بسا تغییری بنیادین در زندگی امن و امانشان ایجاد شود و این مسئله دستمایه زینه مان می شود تا نشان دهد همیشه ترس مارا نجات نخواهد داد! دوستان ، کلیسا ، قانون و اعتبار کلانتر در وضعیت بحرانی همه اورا تنها می گذارند و این اوج تلخی داستان زینه مان هست. موسیقی بی نظیر و شگفت انگیز دیمیتری تیومکین کاملا پوشش دهنده داستان زیبای فیلم هست و زیبایی فیلم رو دوچندان کرده است. متن ترانه Don’t forsake me ترکم مکن High noon ماجرای نیمروز Musician:dimitri tiomkin Lyricist : ned Washington Singer:urbana legiaoDon’t forsake me Oh my darling On this dayُour wedding day Don’t forsake me Oh my darling Wait Wait along ترکم مکن آه عزیزم در روز ازدواجمان ترکم مکن آه محبوبم بمان در کنارم بمان ------- I don’t know What fate a waites me I only know I must be brave And I must face a man Who hates me Or lie a cowardA craven coward Or lie a coward In my grave نمی دانم که سرنوشت برایم چه رقم خواهد زد تنها میدانم باید شجاع باشم و با مردی روبرو گردم که از من نفرتی درسینه دارد مثل یک ترسو بمیرم یکترسوی شکست خورده یامثل یک ترسوبمیرم درون قبرم -------- Oh to be torn Tweenst loveand duty Suposing i lose My fair-haired beauty Look at that big hand move along Nearing high noon. While in state prison Vowed it would be My life or hisُn I am not afraid of death But oh What will I do If you leave me ? آه که چقدر سخت است مردد بودن بین عشق و وظیفه وقتی احتمالمی دهی ببازی زیبای من ببین حرکت دست تقدیر را که چگونه روز را به نیمروزبدل می کند هنگامیکه درزندان ایالتی بودیم شرط کرد که تنها یکی خواهد ماند زندگی من یا او و من ازمرگ هراسان نیستم اما آه چه باید بکنم اگر ترکم کنی؟ ------ Don’t forsake me Oh my darlingآ You made me that promise As a bride Don’t forsake me Oh my darling Although you ُre grieving Don’t think of leaving Now that I need you By my side ترکم مکن آه عزیزم تو عهدی بستی در قامت یک عروس که ترکم نکنی آه محبوبم گر چه اندوهگین هستی به رفتن میندیش اکنون که می خواهمت در کنارم. --------- . Wait along Wait along Wait along Wait along Wait along Wait along Wait along Wait along Wait along بمان.بمان بمان.بمان بمان.بمان بمان.بمان بمان برگرفته از: کتالب آواز زیر باران/ از مجموعه باغ باغ (2) ترجمه:بابک تورانی برای دانلود مجموعه اهنگ متن فیلم نیمروز High Noon یا ماجرای نیمروز(high noon 1952 soundtrack free download) به لینک زیر مراجعه فرمایید :(لینک دانلود تورنت و شامل 52 ترانه می باشد) برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام پسورد : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام در صورتی که با تورنت اشنایی کافی ندارید پست زیر را بخوانید: اموزش دانلود از تورنت و اشنایی با دنیای تورنت 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۳ فیلم بخاطر یک مشت دلار A Fistful of Dollars 1964 ساخته سرجیو لئونه اولین قسمت از تریلوژی مشهور دلار لئونه و یکی از برترین اثار سینمای وسترن فیلمی که کلینت ایستوود را ستاره سینما کرد و انصافا بازی ایستوود زیبا و بی نقص است 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۹۳ فرار از الکاتراز Escape from Alcatraz / دان سیگل / 1979 فرار از آلکاتراز فیلم جنایی - درام، محصول سال ۱۹۷۹ آمریکا است. کارگردانی فیلم را دان سیگل بر عهده دارد و کلینت ایستوود در آن نقش اصلی را دارد. این فیلم محصول کمپانی متعلق به کلینت ایستوود به نام مالپاسو است و شرکت پارامونت توزیعکننده آن است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام این فیلم آخرین محصول مشترک دان سیگل و کلینت ایستوود، بعد از تهیه ۵ فیلم با یکدیگر بود. آلکاتراز در سال ۱۸۵۰ به عنوان تاسیسات نظامی بنا شد و پس از آن تا سال ۱۹۳۳ بعنوان یک زندان نظامی کاربری داشت. در ماه اوت سال ۱۹۳۴ به زندان فدرال تبدیل شد و ۲۹ سال مقر جنایتکاران حرفهای - از جمله آل کاپون، رابرت فرانکلین استرود (که به پرنده باز آلکاتراز معروف بود) و آلوین کارپیس که با سابقهترین زندانی آلکاتراز به شمار میرفت - بود. این جزیره به علاوه، محل سکونت کارکنان زندان و خانوادههایشان نیز به شمار میرفت و امروزه همه ساله با حضور ساکنان جزیره در دومین هفته ماه اوت جشن سالگرد افتتاح زندان آلکاتراز برگزار میشود. در ۲۱ ماه مارس سال ۱۹۶۳، به دستور رابرت اف کندی، این تبعیدگاه که حدود ۲۵۰ زندانی در آن اقامت داشتند برای همیشه تعطیل شد. این اقدام علتهای مختلفی داشت، از جمله سنگین بودن هزینه اداره آن نسبت به دیگر زندانها و آلوده کردن آب خلیج سانفرانسیسکو بر اثر فاضلاب آن؛ علاوه بر این مسلم بود که ساختن یک زندان معمولی جدید که در خشکی قرار داشته باشد، آسانتر از پرداخت هزینههای سرسام آور آلکاتراز بود. در سال ۱۹۶۹ بومیان آمریکایی از قبایل مختلف در حالیکه خود را “بومیان قبایل آمریکا” نامیدند، این جزیره را اشغال کردند. هدف آنها از تحصن در جزیره درخواست تاسیس یک مرکز آموزشی – فرهنگی در آنجا بود و برای رسیدن به منظور خود به تخریب ساختمانهای جزیره پرداختند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام سرانجام پس از ۱۸ ماه دولت آمریکا آنها را مجبور به ترک این ناحیه کرد، نتیجه این تحصن تاسیس یک حکومت جدید خودگردان بود. در طول ۲۹ سال، هیچ فرار موفقی در این تبعیدگاه ثبت نشد و در تمام تلاشهایی که انجام شد یا زندانیان هدف شلیک گلوله قرار گرفتند و یا در آبهای خلیج غرق شدند. از بین ۳۶ نفر زندانی که اقدام به فرار کردند، ۷ نفر با شلیک گلوله به قتل رسیدند، ۲ نفر غرق شدند، ۵ نفر مفقودالاثر شدند و بقیه مجدداً توسط ماموران زندان دستگیر شدند. اما در میان باید اشاره کنیم که دو زندانی موفق به فرار از جزیره شدند، یکی در سال ۱۹۴۵ و دیگری در سال ۱۹۶۲ که هردو دستگیر شدند و مجدداً به زندان برگردانده شدند. از دیگر فرارهای معروف میتوان به سه زندانی یکی به نام فرانک موریس و دو برادر به نامهای ناهای جان و کلارنس انگلین، اشاره کرد. آنها در تاریخ ۱۱ ژوئن سال ۱۹۶۲ از سلولهایشان ناپدید شدند، داستان این فرار در فیلمی به نام “فرار از آلکاتراز” به تصویر کشیده شده است. با وجود شواهد اندکی که مبنی بر اثبات کشته شدن این سه تن یافته شد، آنها را غرق شده فرض کرده و در لیست گمشدگان قرار دادند. سال تولید : ۱۹۷۹ کشور تولیدکننده : آمریکا محصول : دانلد سیگل کارگردان : سیگل فیلمنامهنویس : ریچارد تاگل، برمبنای کتابی نوشته ج. کامبل بروس. فیلمبردار : بروس سورتیس. آهنگساز(موسیقی متن) : جری فیلدینگ. هنرپیشگان : کلینت ایستوود، پاتریک مکگوهان، رابرتس بلاسم، جک تیبو، فرد وارد، پل بنجامین، لاری هنکین، بروس م. فیشر و فرانک رونززیو. نوع فیلم : رنگی، ۱۱۲ دقیقه. سال 1960. پس از چندین بار اقدام به فرار، «فرانک موریس» (ایستوود) را از زندان آتلانتا به آلکاتراز منتقل میکنند و «واردن» (مکگوهان)، که به زندانش مینازد، به او میگوید که هرگز کسی از آنجا فرار نکرده و فرار هم نخواهد نخواهد کرذ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام پس از دعوای سختی با یک زندانی قلدر بهنام «وولف» (فیشر)، «فرانک» تنبیه شدن در بند «د» را هم تجربه میکند: سلول انفرادی در تاریکی محض. اما سرانجام به سلولش برمیگردد و با همبندیهایش آشنا میشود: «لیتموس» (رونزیو) که با موش دستآموزش سرگرم است؛ پیرمردی بهنام «داک» (بلاسم) که اجازه نقاشی کردن دارد؛ و «انگلیسی» (بنجامین)، سیاهپوستی که بهدلیل دفاع از خودش در مقابل مهاجمان نژادپرست، به دو «نودونُه سال حبس» محکوم شده است. «واردن» در سرکشی به سلولها، تک چهره خودش را که «داک» کشیده، پیدا میکند و اجازه نقاشی او را لغو میکند و «داک» نیز بهعنوان اعتراض انگشتهایش را قطع میکند. در اینجا «فرانک» تصمیم میگیرد که فرار کند. او نقشهاش را برای دوستانش، «جان آنجلین» (وارد) و «کلارنس آنجلین» (تیبو) - که بهتازگی از زندان آتلانتا منتقل شدهاند - میگوید؛ کندن یک نقب، بیرون رفتن از کانال تهویه و گذر از خلیج به کمک قایق نجاتی که از بارانیهایشان ساخته شده است. زندانی سلولکناری، «چارلز باتس» (هنکین) که مادرش در حال مرگ است، خواهش میکند همراهشان برود، ولی شب اجرای نقشه همراهیشان نمیکند و این سه میگریزند. جستوجوی گسترده زندان بانان به جائی نمیرسد و «واردن» تصمیم میگیرد اعلام کند که آنان غرق شدهاند. یک سال بعد، در 1963، زندان آلکاتراز برچیده میشود. * بهرغم شهرت سیگل بهعنوان حادثهایساز، فرار از آلکاتراز به یک فیلم حادثهای نیست و هرکس که به امید یافتن هیجانهای کلاسیک شورش در زندان یا بحثهای مربوط به اصلاح وضع زندان، آن را ببیند احتمالاً ناامید میشود. غیر از دقایقی کوتاه، پرسونای اکشنِ ایستوود بسیار کنترل شده و کمرنگ است. فیلم اصلاً پرسش «رفرم» را طرح نمیکند، بلکه برعکس میکوشد تا آلکاتراز، ساکنان، روشهای انضباطی و شرایط عمومیاش را بهطرز محسوسی شایستهتر و معقولتر از عرف سینمائی نشان دهد. نکته زیرین و اصلی فیلم، خودِ مسئله زندانی بودن است و یأس تدریجی و فرسایندهای که در زندانیان و زندانی القا میکند؛ کسانی که تخیلشان در یک چهار دیواری به بند کشیده شده است و ورای آن نه چیزی میبینند و نه به چیزی امیدوارند. این فیلمی است درباره ایده زندانی بودن و در واقع میتوان آن را یک محکوم به مرگ فرار کرده است (روبربرسون، 1956) از نوع سیگل نامید؛ اگرچه که برخلاف فیلم برسون از انتزاع به سوی عینیت و لمسناپذیری حرکت میکند. 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۹۳ خون به پا خواهد شد There Will Be Blood / پل توماس اندرسون / 2007 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام یک فیلم عمیق و جالب از یک کارگردان صاحب سبک و مولف با بازی درخشان و بیادماندنی دانیل دی لوئیس نقد تاد مک کارتی بر فیلم خون به پا خواهد شد بسیار کامل و شیواست پل توماس اندرسون از جمله فیلمسازان مولف سینمای آمریکا در دهه 90 محسوب میشود. این فیلمساز صاحب سبک، خوش قریحه و با استعداد آمریکایی که تاکنون برای فیلمهایش 2 بار نامزد دریافت جایزه اسکار شده در نگارش فیلمنامه «خون به پا خواهد شد» از رمان مشهور «نفت» (1927) نوشته اوپتون سینکلر الهام گرفته است. «نفت» یکی از برجستهترین آثار سینکلر نویسنده مبارز و پرکار آمریکایی ست که در طول 90 سال زندگی پر ثمرش بیش از 90 کتاب با موضوعات مختلف نگاشته است. این برنده جایزه پولیتزر از محقق پیشتاز در حوزه جامعه شناسی، حامی دکترینهای سوسیالیزم و طرفدار هر جریان آرمانگرایی ست که به نوعی با دولت سرجنگ دارد. پل توماس اندرسون نیز یکی از اعضای اولین نسل از « فیلمسازان VCR» به شمار میروند، فیلمسازانی چون کوئنتین تارانتینو و کوین اسمیت که به جای آموزش دیدن و کسب مهارتهای حرفهای در دانشکدههای فیلمسازی با تماشای هزاران فیلم به کارگردانهای برجسته و مهمی تبدیل شدهاند. فیلمهای اندرسون معمولاً به اهمیت روابط خانوادگی، به ویژه رابطه میان پدر و فرزندانش میپردازد و تاکید او بیشتر بر روی روابط میان کاراکترها و تاثیرگذاری شرایط متغیر و ناپایدار در زندگی آسیبپذیر و حساس انسانهاست. تقدیرگرایی، قضا و قدر الهی، طبیعت، نیکبختی، عشق و بررسی نقش رسانههای معاصر از موضوعات متعارف در آثار این فیلمساز هستند. او در پیشبرد روایت فیلمهایش تنها از روابط کاراکترها استفاده میکند نه لزوماً از طرح داستان و به تدریج و آرام آرام شخصیت اصلی را با جهان پیراموناش بیگانه میسازد. اندرسون معمولاً در فیلمهایش از بازیگران خاص و صاحب سبکی استفاده میکند که از شاخصترین آنها میتوان از فیلیپ سیمور هافمن، فیلیپ بیکرهال، جان رایلی و ملورا والترز نام برد و نکته جالبتر اینکه؛ هیچکدام از این بازیگران در «خون به پا خواهد شد» حضور ندارند. اندرسون تا اندازهای در نظر کلی کتاب سینکلر دست برده اما نه در نگاه افشاگرانه این نویسنده مبارز سوسیالیست. در فیلمنامه اندرسون صنعت و مذهب در چشمانداز پیشرفت و ترقی آمریکایی نمود پیدا کردهاند و رد آنها را حتی در مطالعه موشکافانه و وسواسی درباره جامعه ستیزی افراطی که مصرانه روابطش را با همه قطع کرده هم دیده میشود. به رغم شباهتهای ظاهری فیلم اندرسون با «همشهری کین» اورسون ولز، موضوع «خون به پا خواهد شد» برای فیلمسازی که اطرافش پر است از موضوعات و سوژههای مختلف کمی دور از ذهن به نظر میرسد، موضوع فراموش شده اما با اهمیتی که فیلم بزرگ و موفقی برمبنای آن ساخته شده برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام حدوداً به یک قرن پیش بر میگردد و بیشتر از هر چیز درصدد مطرح ساختن برخی دیدگاهها و سنتهای افراطی ست. حدس زدن درباره دلایل شخصی اندرسون برای انگشت گذاشتن روی چنین موضوعی، آن هم با این همه ذوق و اشتیاق، کار چندان دشواری نیست. به هر حال رویکرد او در مواجهه با ملاحظات تجاری روز قابل احترام است. دانیل پلین ویو (دی لوئیس) فردی جامعه گریز، منزوی و متعصب است که مصمم شده تا به هر شکل ممکن از گذشته و حتی خانواده و نزدیکاناش فاصله بگیرد و فقط گوشه عزلتی برای خود اختیار کند. او عمیقاً به عقایدش پایبند است و حاضر نیست با هیچ کس از رازهای دروناش سخن بگوید. پانزده دقیقه ابتدایی فیلم با موسیقی سینتی سایزر که رفته رفته اوج میگیرد، بدون هیچ دیالوگی صحنههایی از تلاش دانیل را در سال 1898 نشان میدهد که برای یافتن طلا و نقره با زحمت زمین را میکند اما در کمال ناباوری به نفت میرسد. تا سال 1911 صاحب ثروتی بادآورده میشود و زندگیاش روی غلتک میافتد و در این میان صاحب یک فرزند هم میشود. او که یک منبع نفتی را در منطقهای روستایی کشف کرده و با قوانین استاندارد تأسیس و راهاندازی شرکتهای نفتی آشنایی دارد با بهانههای دروغین به مزرعه سندیها میرود، خانوادههای دیندار و متدین که سالهاست مالک آن زمین هستند. او در قبال مبلغی تقریباً ناچیز امتیاز حفر چاه را میگیرد و بلافاصله دکلهای حفاری را در آنجا مستقر میکند. داستان فیلم تقریباً در همین چند سکانس ابتدای فیلم لو میرود و در خلال همین دقایق کوتاه مادیتگرایی، خلاقیت و اصالت استثنایی پارتیتوموزیکال فیلم کاملاً روشن میشود. این فیلم که در «مارفا» (لوکیشن «جایی برای پیرمردها نیست») فیلمبرداری شده، شرح تلاش مخاطرهآمیز و خطرناک دانیل برای بهرهبرداری از گنجینه طلای سیاهی ست که مفت و مجانی به چنگ آورده. اتاقکهای کانتینری و تجهیزات پراکنده اما مورد استفاده در فیلم، با فکر و نقشه قبلی ست و فیلمبرداری رابرت السویت (مایکل کلیتون) و حرکات عالی و حسابشده دوربیناش بر تاثیرگذاری هر چه بیشتر فیلم میافزاید. اما یکی از وجوه تمایز این فیلم نسبت به آثار مشابهش زبان آن و نحوه بیان بازیگران آن است و شاید دلیل روشنترش وجود دانیل دی لوئیس. او در ادای دیالوگهایش از نحوه صحبت و نوع صدای والترهیوستون- تا اندازهای در «محله چینیها»- الگو برداری کرده است. اندرسون در خلق و آفرینش دیالوگهای موزون و پرتکلفی که با سنت رایج فیلمنامهنویسی مدرن هالیوود همخوانی ندارد، بسیار موفق عمل کرده است. در دیالوگهای منحصر به فرد او علاوه بر شفافیت و ظرافتهای خاص هنری، همان لحن خشک، فاقد ظرافت و تشریفاتی مرسوم در قرن نوزدهم به چشم میخورد که به آن نوعی اغراق تعمدی و خاصیت تئاترگونه میبخشد برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام در فیلم گفت و گویی وجود دارد که بدون هیچ ملاحظهای با ایده سیاستگزاران آمریکایی- تغییر فوری جامعه از نظام روستایی به نظام اقتصادی- مقابله میکند و تداعیگر ائتلاف قوی یوجین اونیل و جان دوس پاسس، دو نویسنده مطرح و نامدار آمریکایی در یک جناح واحد است. اما گل سرسبد همه این عناصر موسیقی مواج و کمنظیر جانی گرین وود است که تماشاگر را در هر صحنه بارها غافلگیر میسازد. شاید بشود آن را نوعی سمفونی نوین و غیر سنتی دانست که میتواند در خلق چنین سبکی پیشتاز و جنجالآفرین هم بشود. ملودی این قطعات طولانی و بدون مکث است و البته همیشه هم با حس و حال صحنهای که در حال اتفاق است تناسب چندانی ندارد بلکه بیشتر در پی عمیق ساختن معانی، مفاهیم و روحیات موردنظر کارگردان است. کتاب سینکلر که رسواییهای نفتی مدیران اجرایی هاردینگ را نشان میدهد، رمانی کاملاً جسورانه، پرحادثه و ماجراجویانه است که نشان از جدیت اندرسون و اهمیت و ارزش خاص فیلماش دارد. از همان ابتدای فیلم که پای دانیل آسیب میبیند و از شدت درد به خود میپیچد نوعی اضطراب و احساس نگرانی و دلواپسی به دل تماشاگر میافتد که با رجوع به عنوان پرطمطراق فیلم صدچندان هم میشود. رویدادها و حوادث بعدی همه در حین کار اتفاق میافتند، به ویژه زمانی که پسر دانیل – که تقریباً 10 ساله شده- شنواییاش را از دست میدهد و بدتر آنکه با بیرحمی مورد بیمهری پدرش قرار میگیرد. از طرفی اِلی سندی (پل دانو)، پسر صاحب سابق زمین دانیل یکی دیگر از موانع پیشرفت کاری اوست. در واقع اِلی یک مبلغ مذهبی جوان است که گردهمایی کوچکی را با حضور تعدادی از افراد مذهبی و معتقد تشکیل میدهد. اما دانیل بیتفاوت به همه این مراسم و آنچه که در اطرافش روی میدهد به همه فعالیتهای آنها با دیده تحقیر مینگرد. بعد از آن هنری از راه میرسد، فردی آس و پاس و ولگرد که خودش را برادر دانیل معرفی میکند و با خود خبر مرگ پدر را آورده است. هنری سابقهدار است، سالها را در زندان گذرانده و بعد از آن آواره شده و اکنون فقط کمی غذا، یک کار ساده و جا و مکانی از برادرش میخواهد. او کم کم به تنها فرد مورد اطمینان دانیل تبدیل شده و خیلی زود متوجه بیماری او، انسانگریزی و عقاید متعصبانه و افراطیاش میشود. دانیل خیلی صریح و بدون هیچ رودربایستی اعتراف میکند: «من از بیشتر مردم متنفرم! تنها میخواهم پول کافی به دست بیاورم تا دیگر به هیچ کس نیازی نداشته باشم و با خیال راحت و آسوده از همه آنها کناره بگیرم». از آن پس دانیل جنگی یک تنه بر ضد قوانین «استاندار نفت» آغاز میکند، قوانینی که میگویند برای احداث خط لوله نفت به سوی دریا، زمین بیشتری نیاز خواهیم داشت. 25 دقیقه پایانی فیلم – سال 1927 – دار مکافاتی را به تصویر میکشد. تاوان گناهان دانیل این است که تا پایان عمر مثل یک شیاد و کلاهبردار دیوانه در انزوایی شبیه به «کین» زندگی و از عذاب وجدان رنج ببرد. صحنه پایانی چه به لحاظ دراماتیک و چه به لحاظ بصری بسیار تأثیرگذار است، هر چند این صحنه با دیگر وقایع فیلم تناسب دارد اما ممکن است تماشاگران و طرفداران دو آتیشه خود را تا حدودی گیج و سردرگم کند. 4 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۹۳ یه 2 3 هفته ای میشه فیلم ندیدم... ولی فکر کنم آخریش این بود: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام این هفته همه ش درگیر امتحان و پروژه بودم... از فردا باز میشینم فیلم و سریال میبینم... 4 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۳ یه فیلم فوق العاده دیدم. البته اینطور فیلمها فقط سلیقه خودمه White chrismas 1954 کارگردان: مایکل کورتیز بازیگران: دنی کی یه فیلم موزیکال - عاشق رنگ بندی فیلمهای موزیکالم مثل این و یا فیلم ژِی ژِی یه صحنه رقص داره که بی نظیره دیدن این طور فیلمها برای من خیلی لذت داره. فقط حیف که باید توی این لپ تاپ لعنتی ببینم. 1 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۳ درود فك كنم "چ" كردستان و شهيد چمران. جلوه هاي ويزه ي خوبي داشت. با هنرمندي فريبرز عرب نيا و مريلا زارعي و كارگرداني هم حاتمي كيا 5 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۳ Iron 3 کارگردان : کیم کی دوک بازیگران : لی سئونگ یئون - لی هیون کیون - وون هیوک هو محصول : ۲۰۰۴ - کره جنوبی من هم به پیشنهاد سجاد عزیز به تماشای این فیلم نشستم، فیلم فوق العاده ای بود با اون آهنگ عربی مسحور کننده. البته درک کامل این فیلم می طلبه که با فلسفه ی کارگردان آشنا باشیم تا یه حدی، ولی تجربه ی بی نظیری بود زیبا و دلچسب. نکته ی قابل توجه فیلم شخصیت پردازیای عالی این 2 شخصیت بدون حتی یه دیالوگه خیلی جالب بود و فیلم خیلی عمیقی بود علی رغم دیالوگای بسیار کم 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۳ بعد از ظهر سگی Dog Day Afternoon / سیدنی لومت / 1975 کنکاشی غریب در بحران های اجتماعی امریکا برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام فیلم بعد از ظهر نحس که در ایران به بعد از ظهر سگی مشهور شده است یکی دیگر از فیلم های سیدنی لومت فقید کارگردان پرکار هالیوودی است که هیچگاه برای خیل عظیم فیلم هایش برنده اسکار نشد و البته با دقیق شدن در محتوای اثارش این مسئله دور از ذهن نیست! فیلمی که در اوج سینمای نوی امریکا ساخته شده و یکی از فیلم های تحسین شده لومت و موج نوی سینما به شمار می رود. در کنار تکنیک های خلاقانه و استادانه لومت در کارگردانی و بالاخص فیلمبرداری محتوای اثار لومت نیز به شدت قوی و تاثیرگذار هستند و در فیلم بعد از ظهر سگی ماجرای دو سرباز بازگشته از ویتنام که در بسیاری از اثار ان دوره دستمایه کار شده بود در این فیلم نیز به عنوان سارقان بانک در لابلای یک ماجرای واقعی نقل می شود. نوع نگاه جامعه بحران زده امریکا که پوپولیسم تبلیغاتی و رسانه ای اجازه واکاوی ان را نمی دهد در اثار لومت همراه با طنزی استهزاگونه و نقدی براست. بیکاری ، شغل های درجه 2 ، اتحادیه های کارگری ، مضحکه همجنس بازی ، روابط اجتماعی و بنیان های خانواده که در دو رابطه زن و شوهری (انجی - سانی) و والدین - فرزندی مورد کنکاش قرار می گیرد نمونه هایی از نگاه تلخ لومت به فروپاشی های اجتماعی در امریکاست. فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه در همان سال شد ولی بقیه نامزدها از رسیدن به جایزه دستشان کوتاه ماند با این همه فیلم بعد از ظهر سگی یکی از اثار تحسین شده لومت به حساب می اید. بازی بیادماندنی ال پاچینو در نقش سانی (یکی از سارقین بانک) ماندگار و بیادماندنی است و شاید نکته ای که در طول فیلم بیش از هرچیزی به چشم می اید بازی ال پاچینو با چشم ها و نگاه هایش است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۳ Moebius کارگردان: کیم کی دوک اطلاعات کامل : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام محصول 2013: کره خلاصه داستان : پدری با پسرش زندگی میکند و در اینده مادر پسر، زندگی آن ها را به تباهی میکشاند... فیلمی تکان دهنده و جسورانه ، کاملا متفاوت از 3 iron بودش، واقعن ساختن فیلمی این چنینی و با این نگاه جسارت و شهامت میخواد، نمیدونم این فیلم اکران شد تو سینماهای کره یا نه، چون علاوه بر موضوعش، صحنه های جنسی آشکار و خشونت بالایی داره، در هر حال تجربه ی غریبی بود برای من، بعضی سکانس هاش واقعن تکان دهنده بود ! فیلم ساختار شکنیه، همونطور که سجاد گفت لقب فون تریه ی شرق کاملن برازنده ی ایشونه!! لازم به ذکره که این فیلم هیچ دیالوگی نداره و در سکوت کامل هست. 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۳ ایناریتو چهارتا فیلم بیشتر نساخته و معمولا وقتی یه کارگردانی سه گانه میسازه محتوای اثار با همدیگه هم همپوشانی دارن هم در ارتباط هستند حالا چه به صورت ادامه دار بودن محتوا یا به صورت قرابت معنایی عشق سگی ، 21 گرم و بابل سه گانه ایناریتو هست و معمولا تو سه گانه ها قسمت دوم عامه پسندتر میشه اما از نظر خودم عشق سگی و تبحر اعجاب انگیز ایناریتو در نمایش داستان زندگی و منویات ذهنیش قابل ستایش هست تکنیک فیلم برداری ایناریتو مشابه فون تریر هست (دوربین روی دست) و شاید از نظر تاکید روی تدوین کارهایش بتوان اورا با ایزنشتاین (نه از بابت فرم کارها) مقایسه کرد تاثیر پذیری عمیق ایناریتو از فرهنگ بومی و نمایش جهانشمول دغدغه هایش چیزی فراتر از صرفا روایت های متقاطع هست. 3 لینک به دیدگاه
خانومي 808 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۳ عشق سگی رو کسی بهم معرفی کرد ببینم که به گفته ی خودش بعد از دیدن فیلم تا سه روز مثل سگ بود و افسردگی گرفته بود:) شاید قبل از دیدن فیلم توقعم رو زیادی از فیلم بالا برده بودم 4 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۳ ida کارگردان : Pawel Pawlikowski نویسندگان : Pawel Pawlikowski, Rebecca Lenkiewicz بازیگران : Agata Kulesza, Agata Trzebuchowska, Dawid Ogrodnik محصول 2013 لهستان خلاصه داستان : لهستان ۱۹۶۲، آنا یک راهبه نوآموز ۱۸ ساله است که در شرف یاد کردن سوگند راهبگی از رازی تاریک در مورد خانوادهاش باخبر میشود که به دوران اشغال نازیها باز میگردد. دوست داشتم فیلم رو، مدتها بود که میخواستم ببینمش ولی فرصت نمی شد. فیلم بشدت هنریه و علاقه مندان به سینمای اروپا رو راضی میکنه، ضمن اینکه علی رغم فیلمنامه ی ساده ش عمق داره، فیلم ساده و لطیفه. خودم بیش از هر چیز،از فیلم برداری و قاب بندی های هنریش خیلی لذت بردم. پایان بندی قوی ای هم داشت. فیلم برداری سیاه و سفید فیلم هم کاملن با حال و هوای فیلم و روزهای غمگین لهستان اون زمان همخونی داره. در کل تجربه ی دلپذیر و لذت بخشی برای من بود. یکی از فیلم های خوب امسال بود. 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده