رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

با گفتن واژه هایی همانند نمی توانم ! و یا نمی شود ! هر روز پس تر می روید . «« ارد بزرگ»»

  • Like 5
  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

این، منم!!...

اکنون ، نزدیکتر به خود...

اما همچنان، راه طولانیست

  • Like 5
ارسال شده در

آدمیزاد هر چه انسان تر می شود، چشم به راه تر می شود.

این حقیقت زیبایی است که همیشه می درخشد.

 

دکتر شریعتی

  • Like 5
ارسال شده در

خدایا هر جا میریم و ظلمی میبینیم همه میگن ...نگران نباش خدا جای حق نشسته ....!

میشه از جای حق پاشی... که حق سر جای خودش بشینه؟

  • Like 5
ارسال شده در

وقتی به انتهای جاده نگاه میکنم ،عرقی سرد بر تنم میشینه از نگرانی راه طولانی

ولی همون لحظه تو دستهات رو تو دستهای من میزاری و شروع به قدم زدن میکنیم و وقتی به انتهای جاده میرسیم ناراحتیم که چرا این جاده طولانیتر نبود

  • Like 6
ارسال شده در

آنجا كه چشمان مشتاقی برای انسانی اشك می ریزد، زندگی به رنج كشیدنش می ارزد

 

:ws44:

  • Like 8
ارسال شده در

روزی میرسد که از زندگی جز 1دوست خوب،چند جلد کتاب و 1سگ چینی چیز دیگری نمیخواهیم

  • Like 3
ارسال شده در

هر كس در هنگام شكست ها نشكند پيروز است.

  • Like 2
ارسال شده در

بقا از آن خداست باور ندارید از گذشتگان بپرسید.

  • Like 6
ارسال شده در

بسیار نادر هستند کلماتی که ارزششان بیشتر از سکوت باشد . . .

(هانری دونومتر)

  • Like 7
ارسال شده در

وقتی کسی پشت سرت حرف میزنه

یعنی دو قدم ازت عقب تر هست

و تو دو قدم از اون جلوتر

  • Like 6
ارسال شده در

دیار عاشقی هم شهر هرت داره!

خیلی راحت دل مـی دزند، دل می بـرند ،دل می شکنـتند

  • Like 8
ارسال شده در

وقتی همه با من هم عقیده میشوند

تازه احساس میکنم که اشتباه کرده ام

(اسکار وایلد)

  • Like 6
ارسال شده در

انسان ها به ناگهان شکسته نمی شوند

این ماییم که دیر به دیر نگاهشان میکنیم . . .

  • Like 7
ارسال شده در

یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت

چون اگه خودتو بگیری میندازنت . . . !

  • Like 7
ارسال شده در

زندگی ارزش دویدن دارد ، حتی با کفشهای پاره !

  • Like 7
ارسال شده در

به هر حال اتفاقی خواهد افتاد

یا افتاده اصلا !

شایدها زیادند

و همینطور با هیاهوی زمان

که از پنجره می ریزد تو

بیش تر هم می شوند !

فقط

تو چیزی نمی دانی ...

 

حسین سناپور

  • Like 8
ارسال شده در

ما خسته بودیم و گرسنه

و راهبان برایمان دعا می‌کردند

ناتوان بودیم ما

در شام آخر به صومعه رفتیم

از کتب مقدس برهنه‌شان کردیم

و در دست‌شان اسلحه

نهادیم !

ناتوان بودیم و گرسنه

دعا سیرمان نمی‌کرد ...

 

ساناز کریمی

  • Like 6
ارسال شده در

در زندگی زخم‌هایی است که چون نمیخواهیم به کسی نشان دهیم رویش چسب زخم میزنیم. شاید درست‌تر باشد که بگویم چسب‌هایی هست که روی زخم‌های ناجورمان میزنیم تا کسی نبیندشان..

  • Like 5
ارسال شده در

فاخته باید بخواند

مهم نیست که نصف شب است!

 

پرسیدند کجاست

پرسیدند کیست

پرسیدند چه می‌کند

پرسیدند کی برمی‌گردد؟

و من هیچ نگفتم!

نه از شکوفه‌ی نرگس،

نه از سپیده‌ی دریا.

باد می‌آمد

یک نفر پشتِ پرده‌های باد پیدا بود،

همین و اصلا

نامی از کجا رفته‌ایدِ نرگس نبود،

چیزی از اینجا چطورِ سپیده نبود.

(نصف شب باشد، هر چه …!

فاخته باید بخواند!)

گفتم نگرانِ گفت و گویِ بلند من با باد نباشید

دهانم را نبندید، آزارم ندهید

خوابم را خراب نکنید

من نمی‌دانم سپیده‌ی نرگس کدام است

من نمی‌دانم شکوفه‌ی دریا چیست

من از فاخته‌های سحرخیزِ دره‌ی خیزران

هیچ آوازی نشنیده‌ام

فقط وقتی از بیتُ‌الَحْم

به جانبِ جُلجُتا می‌رفتیم

حضرتِ یحیی گفت:

چه زندان و چه خانه،

هر دو سویِ همه‌ی دیوارهای دنیا یکی‌ست.

  • Like 5

×
×
  • اضافه کردن...