رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خداوند میفرماید من از بنده ام در عجبم:

گاهی من می خواهم بنده ای را ذلت بدهم ! ولی عالم و آدمی در پی بلند کردن او هستند

و گاهی من خودم بنده ای را عزت می بخشم و از فرش به عرش میرسانم اما آدمیان نمی خواهند و نمی توانند او را در اوج ببینند و می خواهند او را به زور زمین بزنند...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

روزهايم همه غم

 

خاطراتم همه محو

 

ذهن من خسته تر از هر روز است

 

باغ انديشه ام از زمزمه آب تهي است

 

پاي آن نارون خسته هنوز

 

نقش يک چشمه خشکيده بجاست

 

روي هر برگ چنار

 

سايه زرد خزان خيمه زده است

 

باغم از زمزمه عشق تهي است

 

باورم (( تنهائي )) است

 

چه کسي اشک مرا مي فهمد؟!!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

مادربزرگ دیگه برامون قصه نمیگه...اون دیگه نمیتونه قصه بگه چون دیگه توداستان پسرخوب وسربه هوا نیست دختر خوش چشم وابرو نیست

داستانها تلخ شده اند پرازادمهای رذل، پسرها ودخترهایی که دست دردست هم دروغ میبافند وراست می انگارند

مادربزرگ ازقصه هایش بیزار هست...

  • Like 10
لینک به دیدگاه
مادربزرگ دیگه برامون قصه نمیگه...اون دیگه نمیتونه قصه بگه چون دیگه توداستان پسرخوب وسربه هوا نیست دختر خوش چشم وابرو نیست

داستانها تلخ شده اند پرازادمهای رذل، پسرها ودخترهایی که دست دردست هم دروغ میبافند وراست می انگارند

مادربزرگ ازقصه هایش بیزار هست...

تو حرفت را بزن …چه کار داری که باران نمی بارد

اینجا سالهاست که دیگر به قصه های هم گوش نمی دهند

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند

و تا پیراهنت را سیاه نبینند…

باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

طاووس را بدیدم میکند پر خویش

گفتم مکن که پر تو با سیم و با زر است

بگریست زار و مرا گفت ای حکیم

آگه نه ای که دشمن جان من این پر است

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چه کسي گفت: «خداوند شبان همه است

و برادرها را تا ته درۀ سبز رهنمون خواهد بود.»

من شبان رمۀ خود بودم

و کسي آن بالا

خود شبان من معصوم نبود.

 

غفلت من رمه را از کف داد

غفلت او شايد

هم از ايندست مرا

هم از ايندست تو را

رمه را

همه را . . .

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...