رفتن به مطلب

شعرهای لعنتی ...!


خاله

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 353
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خنــــــده مي خواهم

نه !

قهقهـــه مي خواهم

نه !

رقــــص مي خواهم

...نه!

مســــتي مي خواهم

و يك جام شراب ِ ناب ِ سرخ

به سلامتیه نبودنت ....!

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

هيچم! ولي دارم عزيزم «هيچ» را از تو

مستيم از نوشابه ي مشكي ست يا از تو!؟

دارم تلو... دارم تلو... از «نيستي» مستم

حالا «دكارت» مسخره ثابت كند «هستم»!

«بودم!» بله! مثل جهاني از تصورها

«بودم!» بله! در رختخوابت، توي خرخر ها

«بودم» شبيه رفتنت هر صبح از پيشم

«بودم» شبيه مشت كوبيدن به آجرها

حالا منم! كه پاك كرده رد پايم را

مي كوبم از شب ها به تو سردردهايم را

خاموش ماندم مثل يك محكوم به اعدام

خاموش/ ماندي توي گريه... وقت رفتن بود...

روشن شدم مثل چراغي آن ورِ ديوار

سيگار با سيگار با سيگار با سيگار

 

مهدی موسوی

  • Like 7
لینک به دیدگاه

حالِ تهوع میگیری ... اگر بدانی

که یک مارِ بزرگ بلعیده ام

چنبره زده گوشه دلم

نیش میزند به محرمانه‌ترین ... حرف‌هایِ ما... خاطراتِ ما

دچارِ خوفِ میشوی ... اگر بدانی

چیزی مثلِ یک گودالِ بزرگ مرا بلعیده است

مثلِ تاریکی‌ محض ... سکوتِ مطلق ... شب ... شب ... شب

و من چنبره می‌‌زنم رویِ تمامِ خاطراتی که ... دیگر با تو ندارم

....

خوش به حالِ مار

تنها موجودیست که پیچ و تابش از درد نیست

....

از این تلخ تر نمی‌‌شد نوشت

 

نیکی‌ فیروزکوهی‬

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خندھ ام میگیــــرد

 

وقتـــے پــــس از مدتـــــ هــآ بـے خبرے

 

بـــے آنکھ سـرآغـــے از این دل آوآرھ بگیرے

 

میگویـــے : دلم برایت تنگــــ است ..

 

یـــا مـرا بھ بازے گرفــتھ اے

 

یآ معنـــے وآژه هایت رآ خــوب نمیدآنی

 

دلتنگــے اتــــ ارزانـــے خودتـــ

  • Like 5
لینک به دیدگاه

مـــے خواهم اعتماد کنم

 

اما بد جایـــے دنیا آمده ام

 

/ زمـــــین /

 

جایگاه مارهاے خوش خط و خالــے بود

 

کــہ هر روز نیشم مــے زدند ...!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آفتاب را دوست دارم

به خاطر پیراهنت روی طناب رخت

باران را

اگر که می بارد

برچترآبی تو

وچون تو نماز می خوانی

من , خداپرست شده ام

(بیژن نجدی)

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خسته ام از تظاهر به ایستادگی،

از پنهان کردن زخم هایم،

زور که نیست،

دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و...

با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است،

... اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم،

 

میخواهم لج کنم

با خودم ،

با تو ،

با همه ی دنیا...

 

چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی

خسته ام ...

از تو ...

از خودم...

از همه ی زندگی...

 

میخواهم بکشم کنار

از تو ...

از خودم...

از همه ی زندگی...!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

رفتم درون پیله تنهایی خودم

شاید رها شوم

حالا

فضای پیله ام

سرد است و ساکت و خاکستری و تنگ

اما

من خواب دیده ام

طاقت اگر بیاورم

یک روز زخم عمیق دلم خوب می شود

من خواب دیده ام

طاقت اگر بیاورم

یک روز عاقبت پروانه می شوم ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آخرین چیزی که گفت

آخرین چیزی بود

که برای گفتن وجود داشت

بعد نشستیم و با صدای گیتار

بچه هایمان را سر بریدیم

و پلیس ها را آتش زدیم...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تو اهل ِ اخلاق ِ آينه اي عزيزم

خدا هم خشنود است

گور پدر ِ اين آدميان ِ عجيب ِ نزديك به پَرت و پَلا!‏

پاييز خوش است كه مي رويم.‏

 

اما دختر

سيب را چيده اند رندان ِ رهگذر

نگفتي تو چه مي كني؟!‏

 

برو خودت را زندگي كن

خواهي خنديد،‏

شادمان خواهي شد!

 

سيد علي صالحي‏

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ای لعنت به این زندگی که دشمن های واقعی رو دوست و دوست های واقعی رو دشمن میکنه...:no:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بی سیگـــار که میشوم ..

 

اندکی ..

 

فقط اندکی پول خرج میکنم ..

 

و دوباره سیگار دارم اما ..

 

جوانی ام !!

 

کوه غرورم را !!

 

خرج کرده ام ..

 

هنــــــــوز تو را ندارم ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...