Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ گرچه غم و رنج من درازی دارد عیش و طرب تو سرافرازی دارد بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک در پرده هزار گونه بازی دارد 1 لینک به دیدگاه
Occ.Health 1065 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 1 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ دلبرا بنده نوازيت که اموخت بگو که من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم لینک به دیدگاه
abie bicaran 2325 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۸۹ من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه صدبار تو را گفتم کم خورد دو سه پیمانه 4 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۸۹ من مست و تو دیوانه مارا که برد خانهصدبار تو را گفتم کم خورد دو سه پیمانه همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه شود تو را که من هم برسم به آرزویی 3 لینک به دیدگاه
shanli 294 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۸۹ يک پنجره براي ديدن يک پنجره براي شنيدن يک پنجره که مثل حلقه ي چاهي در انتهاي خود به قلب زمين ميرسد و باز مي شود بسوي و سعت اين مهرباني مکرر آبي رنگ يک پنجره که دستهاي کوچک تنهايي را از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کرديم سرشار مي کند . و مي شود از آنجا خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کرد يک پنجره براي من کافيست... 1 لینک به دیدگاه
Occ.Health 1065 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۸۹ تمام روز در آیینه گریه میکردم بهار پنجره ام را به وهم سبز درختان سپرده بود.... 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۸۹ ديدي كسي جزغم مرا ياد نكرد.... كه هزارآفرين برغم باد 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۸۹ دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد. جز غــــم که هزار آفرین بر غم باد دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۸۹ همه در خاطرم از شاهد رويايی خويش بگذرد خاطره با دلکشی رويايی 1 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ ديدي كسي جزغم مرا ياد نكرد.... كه هزارآفرين برغم باد با اجازه ت درستش رو گذاشتم دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جزغم ، که هزار آفرین برغم باد همه در خاطرم از شاهد رويايی خويشبگذرد خاطره با دلکشی رويايی یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ با اجازه ت درستش رو گذاشتمدیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد جزغم ، که هزار آفرین برغم باد یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود در کمین گاه نظر با دل خویشم جنگ است ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر 2 لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ راهي بزن كه آهي بر ساز آن توان زد شعري بخوان كه با او رطل گران توان زد 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ راهي بزن كه آهي بر ساز آن توان زد شعري بخوان كه با او رطل گران توان زد درویش را نباشد برگ سرای سلطان مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد 2 لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ دل همچو سنگت اي دوست به آب چشم سعدي عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ دل همچو سنگت اي دوست به آب چشم سعدي عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی یا ر با ما بی وفایی میکند بیدلیل از ما جدایی میکند میکند با خویش خود بیگانگی با غریبان آشنایی میکند 2 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است و باور می کنم 2 لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ من كه شبها ره تقوي زده ام با دف و چنگ اين زمان سر به ره آرم چه حكايت باشد 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ دوشینه کجا رفتی و مهمان که بودی؟ دل بی تو به جان بود تو جانان که بودی؟ 2 لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۸۹ یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین نوا بحث سر عشق و ذکر حلقه ی عشاق بود 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده