رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه

صدبار تو را گفتم کم خورد دو سه پیمانه

 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه شود تو را که من هم برسم به آرزویی

  • Like 3
لینک به دیدگاه

يک پنجره براي ديدن

يک پنجره براي شنيدن

يک پنجره که مثل حلقه ي چاهي

در انتهاي خود به قلب زمين ميرسد

و باز مي شود بسوي و سعت اين مهرباني مکرر آبي رنگ

يک پنجره که دستهاي کوچک تنهايي را

از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کرديم

سرشار مي کند .

و مي شود از آنجا

خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کرد

يک پنجره براي من کافيست...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد.

جز غــــم که هزار آفرین بر غم باد

 

دوش رفتم به در میکده خواب آلوده

خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده

  • Like 1
لینک به دیدگاه
ديدي كسي جزغم مرا ياد نكرد.... كه هزارآفرين برغم باد

با اجازه ت درستش رو گذاشتم

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جزغم ، که هزار آفرین برغم باد

همه در خاطرم از شاهد رويايی خويش

بگذرد خاطره با دلکشی رويايی

 

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

  • Like 2
لینک به دیدگاه
با اجازه ت درستش رو گذاشتم

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جزغم ، که هزار آفرین برغم باد

 

 

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

 

در کمین گاه نظر با دل خویشم جنگ است

ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر

  • Like 2
لینک به دیدگاه

راهي بزن كه آهي بر ساز آن توان زد شعري بخوان كه با او رطل گران توان زد

درویش را نباشد برگ سرای سلطان

مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد

  • Like 2
لینک به دیدگاه
دل همچو سنگت اي دوست به آب چشم سعدي عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی

 

یا ر با ما بی وفایی میکند

بیدلیل از ما جدایی میکند

میکند با خویش خود بیگانگی

با غریبان آشنایی میکند

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...