رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا

شعله از توست اگر گرم زبانی است مرا

به تماشای تن سوخته ات آمده ام

مرگ من باد که این گونه توانی است مرا...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

یکی گفت با صوفیی در صفا

ندانی فلانت چه گفت از قفا؟

 

بگفتا خموش، ای برادر، بخفت

 

ندانسته بهتر که دشمن چه گفت....

  • Like 3
لینک به دیدگاه
دل خزان زده ام باغ ارغوان شده است

بهار خاطر پژمرده ام جوان شده است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقه ای در ذکر یا رب یا رب است...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن

 

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

من و دریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...