دختر باران 18625 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی است مرا به تماشای تن سوخته ات آمده ام مرگ من باد که این گونه توانی است مرا... 4
*atefeh* 13017 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام بسیار خوبان دیده ام اما تو چیز دیگری 3
helma.b 3345 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 یکی گفت با صوفیی در صفا ندانی فلانت چه گفت از قفا؟ بگفتا خموش، ای برادر، بخفت ندانسته بهتر که دشمن چه گفت.... 3
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت 7
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ رفاقتی است میان من و تو و پاییز 6
Astraea 25351 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت 6
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 تورا من چشم در راهم شباهنگام گرم یاد آوری یا نه..من از یادت نمیکاهم 6
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید 6
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 ده روز مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا 3
Ala Agrin 14476 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 آخر به اسارت دل حسرت زده خو کرد شادم که دگر ياد گريز از قفسم نيست 3
دختر باران 18625 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد 2
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده ی گزند مباد در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد 1
دختر باران 18625 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 دل خزان زده ام باغ ارغوان شده است بهار خاطر پژمرده ام جوان شده است 2
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 26 شهریور، 2015 دل خزان زده ام باغ ارغوان شده استبهار خاطر پژمرده ام جوان شده است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه ای در ذکر یا رب یا رب است... 2
helma.b 3345 ارسال شده در 27 شهریور، 2015 تو کمان کشیده و در کمین که ز قید جان برهانیم به مراد دل برسی اگر به مراد دل برسانیم.. 3
دختر باران 18625 ارسال شده در 27 شهریور، 2015 منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن 1
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 27 شهریور، 2015 منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم 2
دختر باران 18625 ارسال شده در 27 شهریور، 2015 من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را 1
roozbeh ameri 8439 ارسال شده در 27 شهریور، 2015 نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم من و دریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید 1
ارسال های توصیه شده