moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ اگر يک سو کني زان رخ سر زلف چو سنبل را ز روي لاله رنگ خود خجالتها دهي گل را 1 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست شب بی تابش ماه روی تو برده امانم . . 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ می دانم که رفتن دلیل نبودن نیست اما کاش همه بدانند ... کاش همه بخوانند کاش تو هم بدانی و بخوانی کاش او هم ........ باید نوشت باید نوشتن را سرشت و تکرار ها را تکرار کرد میدانم فاصلهء ما زیاد شده اما نمیدانم تو دور شده ای یا من تو سفر کردی یا من جا ماندم تو تکرار کردی یا من ....... ولی کاش !! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ شب فراق نداند که تا سحر چند استتتتتتتتتت مگر کسی که در زندان عشق در بند استتتتتتتتتت ... 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ ته که نوشم نهای نیشم چرایی ته که یارم نه ای پیشم چرایی ته که مرهم نه ای برداغ ریشم نمک پاش دل ریشم چرایی 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ تا کی در انتظار گذاری به زاریم باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است دائم گرفته چون دل من روی ماهش است دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به زبان نگاهش است 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ تو را من چشم در راهم به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايم ببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارم تو را من چشم در راهم 1 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ من ارچه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه هزار شکر که یاران شهر بی گنهند... 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 1 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وان درآن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی نجاتم دادند... 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ در آروزی لب سقا شریعه در خروشه هزار هزار چشمه خواهش پیش پاهاش می جوشه 1 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ هزاران غم به دل انوته دیرم هزار آتش بجان افروته دیرم به یک آه سحر کز دل برآرم هزاران مدعی را سوته دیرم... 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ من بوی بی پناهی را از دور می شناسم : بوی پلنگ زخمی را در متن مه گرفته ی جنگل بوی طنین شیهه ی اسبان را در صخره های ساکت کوهستان بوی کتان سوخته را در مشام ماه بوی پر کبود کبوتر را در چاه این باد بی قراری وقتی که می وزد دلهای سر نهاده ی ما بوی بهانه های قدیمی می گیرد ... 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ در نهفت پرده شب دختر خورشید نرم می بافد دامن رقاصه صبح طلایی را وز نگاه سیاه خویش می سراید مرغ مرگ اندیش چهره پرداز سحر مردهست چشمه خورشید افسرده ست می دواند در رگ شب خون سرد این فرسب شوم وز نهفت پرده شب دختر خورشید همچنان آهسته می بافد دامن رقاصه صبح طلایی را 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۱ آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده