An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ یقینم حاصله که هرزه گردی ازین گردش که داری برنگردی برویی موببستی هر رهی را بدین عادت که داری کی ته مردی 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین در یکتای که و گوهر یک دانه ی کیست گفتم آه ز دل دیوانه ی حافظ بی تو زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه ی کیست 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تو دريايي تلاطم داري اي دوست تو لبخند و تبسم داري اي دوست دو بيتي هاي من پايان ندارد تو در فکرم ترنم داري اي دوست 2 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تو آری روز روشن را شب از پی شده کون و مکان از قدرتت وحی حقیقت را شنو از من که گردید به یک کن خلقت هردوجهان طی 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت خاک ره آن یار سفر کرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت 2 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ ته کت نازنده چشمان سرمه سایی ته کت زیبنده بالا دلرببایی ته کت مشکین دو گیسو در قفایی بمو واجی که سرگردون چرایی 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ يادم ز وفاي اشجع الناس آيد وز چشم ترم سوده الماس آيد آيد به جهان اگر حسين دگري. هيهات برادري چو عباس آيد 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ در دایره وجود موجود علیست اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست گرخانه اعتقاد ویران نشدی من فاش بگفتمی که معبود علیست 1 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ دلی دیرم که بهبودش نمی بو سخنها میکرم سودش نمی بو ببادش میدهم نش میبرد باد در آتش می نهم دودش نمی بو 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم 1 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ ما نوشتیم و گریستیم ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ... کسی را پروای ما نبود. در دور دست مردی را به دار آویختند : کسی به تماشا سر برنداشت ما نشستیم و گریستیم ما با فریادی از قالب خود بر آمدیم 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می کند هر دم،فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی،شبی یا رب توان دید که شمع دیده افروزیم،در محراب ابرویت 1 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تو كيستي كه من اينگونه بي تو بيتابم شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم تو كيستي كه با هر تبسم تو مثال قايق شكسته روي گردابم 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است دائم گرفته چون دل من روی ماهش است دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به زبان نگاهش است 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آیی که نیستم 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ مو آن رندم که پا از سر ندونم سراپایی بجز دلبر ندونم دلارامی کزو دل گیرد آرام به غیر از ساقی کوثر ندونم... 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ مرا چه حد که زنم بوسه آستین تو را همین قدر تو مرانم ز آستانه خویش رهی معیری 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ شبی را با من ای ماه سحر خیزان سحر کردی سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۱ در نخستین ساعت شب، در اطاق چوبیش تنها، زن چینی در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد، می اندیشد: « بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان مرده اش در لای دیوار است پنهان» 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده