...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد من خیلی سعی کرد دال نباشه ولی نشد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ :sad0::sad0::banel_smiley_4::banel_smiley_4: در دل هر گور تاریکی امیدی خفته است در کنار هر گنهکاری سعیدی خفته است هر کجا دیدی که سروی رسته در آغوش باغ زیر پایش سرو بالای رشیدی خفته است لاله ی سرخی که با داغ دلی روید ز خاک خود شهادت می دهد کانجا شهیدی خفته است بید مجنون چون پریشان کرد گیسو باد گفت عاشقی دیوانه زیر چتر بیدی خفته است مهدی سهیلی 2 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ تو رفتی و من آخر هم نفهمیدم چرا از عشق ترسیدیم؟! چرا از بیم شور و مهر و شیدایی مثال موج لرزیدیم؟! 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ میزبانان به دعوت باطل رفتند میزبانان به بیعت آذوقه دلقکی بر شمشیر خلیفه می رقصید پریشانی در کوفه فراوان بود قوس قامت بیهودگان به التزام تملق، حیات داشت چشمان سمج خدا ناپرستان به پایداری شب اصرار داشت سلمان هراتی 3 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟ تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟ 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ در تُنگ، دیگر شور دریا غوطهور نیست آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ تو را کشان کشان بردند عریان از تمام نقش هایی که با تو روی صحنه می رفتند حالا برای زمین و زمان چه فرق می کند که خون و استخوان بوده ای یا سنگ چه می کنه این رویا خانوم زرین 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی 2 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرچه در خویش شکستیم صدایی نکنیم 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست 2 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آیی که نیستم 2 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ من آفتاب درخشان و ماه تابان را بهین طراوت سرسبزی بهاران را زلال زمزمه روشنان باران را درود خواهم گفت صفای باغ و چمن دشت و کوهساران را و من چو ساقه نورسته بازخواهم رست و درتمامی اشیا پاک تجریدی وجود گمشده ای را دوباره خواهم جست حمید مصدق 2 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ تو این بنده مرغ پرورده را به خواری و زاری بر آورده را ... 3 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ ای که از کوچه معشوقه ما میگذری باخبر باش که سر میشکند دیوارش 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ شب امد و گرد روز پرگار گرفت بر صبح و سپیده راه دیدار گرفت چندان که درون سینه و دفتر ماند آواز و سرود و شعر زنگار گرفت شفیعی کدکنی 1 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ شب امد و گرد روز پرگار گرفتبر صبح و سپیده راه دیدار گرفت چندان که درون سینه و دفتر ماند آواز و سرود و شعر زنگار گرفت شفیعی کدکنی دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ می ریزد آبشار در هاله های رنگ دیری ست رفته است مسافر و جای خالی اش پر مانده با غبار و ذره های خاک شمعی کنار پنجره ی باز روشن است در کنج آسمان دنباله دار شیری پر نوری ست که نقش می زند تصویر روشن خود را در تیرگی چشم دیری ست رفته است مسافر در هاله های رنگ می ریزد آبشار سیما یاری 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده