*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ تا چند اسیر عقل هر روزه شویم در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما در کارگه کوزهگران کوزه شویم 4 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ مرا اینگونه باور کن کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته ..! / 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ [TABLE=width: 100%, align: center] [TR] [TD=align: left]هيچ كس نيست كه در كوى تواش راهى نيست [/TD] [TD=align: right] هر كس اينجا بطريق هوسى مى آيد[/TD] [/TR] [/TABLE] 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ همچو نرگس تا گشودم چشم پیوستم به خاک گل دو روزی بیشتر مهمان گلشن نیست نیست :icon_gol: میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 4 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ در دست مردی فقیر از بومیان صحرا میخواهم سازی شوم تا هر غروب رو به خورشید کویر بنشیند و به آوای غمگینی دردهایش را به سیم ساز سپارد تا توانم عمری به زخمه هایش باز گویم سکوت ها را 3 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درويش بی نوا را آسايش دو گیتی تفسیر اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا 4 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست :icon_gol: میروی وگریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 4 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ تا درین زندان فانی زندگانی باشدت کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت این جهان را ترک کن تا چون گذشتی زین جهان این جهانت گر نباشد آن جهانی باشدت 5 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ايمان را يار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را 4 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ تنهایی خسته مانده ام مهرت به دل بنشانده ام من عاشق و واثق شدم دیوانه ام دیوانه ام... 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ مرا زین چهره خندان مبینید که دل در سینه ام دریای خون است 3 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ تنهايي و تاريكي، آغاز كدورتهاست خوش وقت سحرخيزان، وان صبح و صفا دريا 2 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ ای دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را کنج قفس چو نیک بیندیشی چون گلشن است مرغ شکیبا را 3 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ اوراق شعر ما را بگذار تا بسوزند لب هاي باز ما را بگذار تا بدوزند 5 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ [TABLE] [TR] [TD]دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید [/TD] [TD][/TD] [TD]زینهار ای دوستان جان من و جان شما[/TD] [/TR] [/TABLE] 5 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ اگر تو بازنگردي قناريان قفس قاريان غمگين را كه آب خواهد داد كه دانه خواهد داد ؟ 5 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ دریغ مدت عمرم که بر امید وصال بسر رسید و نیامد بسر زمان فراق 5 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ قافلۀ شب چه شنیدی ز صبح مرغِ سلیمان چه خبر از سبا؟ 4 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده