رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

حمید جانِ مصدق می فرماید::ws37:

 

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام

گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من

گیسوان تو شب بی پایان

  • Like 1
لینک به دیدگاه

نشانی از تو ندارم اما... نشانیم را برای تو مینویسم:

در عصر های انتظار

به حوالی بی کسی برو...!

خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو...!

کنار بید مجنون خزان زده...

کنار مرداب آرزوهایم...

در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو...!

حریر غمش را کنار بزن

مرا میابی...!؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه

قیصر عزیر می فرماید::ws37:

یک روز

دیوانه می شوم !

شاید برای حادثه باید

گاهی کمی عجیب تر از این

باشم

با این همه تفاوت

احساس می کنم که کمی بی تفاوتی

بد نیست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مهدی اخوان ثالث می فرماید:

تهی ست آینه مرداب انزوای مرا

خوش آنکه سر رسدم روز و سردمهر سپهر

شبی دو گرم به شیون کند سرای مرا

  • Like 2
لینک به دیدگاه

استاد ابتهاج می فرماید::ws37:

تا دوردست آینه می راند

اندیشه خیال پسندش را

او با سلام صبح

خندان گلی ز آینه می چید

دستی به گیسوانش می برد

شب را کنار می زد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

فروغ فرخزاد می سراید::ws37:

در دو چشمش گناه می خندید

بر رخش نور ماه می خندید

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله یی بی پناه می خندید

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...