رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دلم هوای دلی دارد از دیار شما....

شنیده ام كه غمی نیست..در كنار شما !

  • Like 2
ارسال شده در

اگر روزي دلت لبريز غم بود

گذارت بر مزار كهنه ام بود

بگو اين بي نصيب خفته در خاك

يه روزي عاشق و ديوانه ام بود

  • Like 3
ارسال شده در

دوستان در پرده می گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم

  • Like 2
ارسال شده در

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند. :ws3:

  • Like 4
ارسال شده در

دست هایم را در باغچه می کارم

سبز خواهم شد

می دانم می دانم می دانم...

  • Like 3
ارسال شده در

من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد

قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد

  • Like 3
ارسال شده در

دفتر مرا

دست درد می زند ورق

شعر تازهء مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟

درد ، حرف نیست

درد ، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم ؟ :ws52:

  • Like 3
ارسال شده در

قبول نیست! هیچ شعری با علامت سوال شروع نمیشه!!!!:w00:

  • Like 2
ارسال شده در

ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد

خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست

 

هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی

ما شانه می‌کشیم بهر جا که تار موست...

  • Like 3
ارسال شده در

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که در برابر چشمی و غایب از نظری.

  • Like 2
ارسال شده در

یه روزی میاد كه نمی دونیم كی هستیم

یار كی بودیم و عشق كی بودیم و كی هستیم

  • Like 2
ارسال شده در

محنت زده ای که کلبه ای داشت به پشت

در نعمت و ناز دیدمش برمی گشت.

گفتمش که گنج یافتی گفتا نه

بو طالب نعمه دی بر این دشت گذشت.

  • Like 2
ارسال شده در

تو را من چشم در راهم شباهنگام

که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهس

  • Like 2
ارسال شده در

يه شب ِ مهتاب ماه

مياد تو خواب

منو مي‌بره

کوچه به کوچه

باغ ِ انگوري

باغ ِ آلوچه

دره به دره

صحرا به صحرا

اون جا که شبا

پشت ِ بيشه‌ها

يه پري مياد

ترسون و لرزون

پاشو مي‌ذاره

تو آب ِچشمه

شونه مي‌کنه

موي ِ پريشون...

  • Like 4
ارسال شده در

نمی پرسی تو حالی از دل غمگین وبیمارم

ولی من هر کجا باشم خیالت را به سر دارم

  • Like 3
ارسال شده در

معشوق مرا عهد من از یاد برفت :ws3:

وان عهد و وفا به باد برداد و برفت. :w00:

  • Like 3
ارسال شده در

تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟

 

که هجرانت چه می‌سازد همی با روزگار ما؟

  • Like 3
ارسال شده در

آن بت که به انصاف نکو بود برفت

حورا صفت و فرشته خو بود برفت.

آسایش عمرم همه او داشت ببرد

آرایش جانم همه او بود برفت. :ws44:

  • Like 2
ارسال شده در

تو همچون خرمن حسنی و ما چون خوشه چینانت

 

از آن خرمن چه کم گشتی که پر بودی کنار ما؟

  • Like 3
ارسال شده در

ای دل بخر آن زلف که دستت نگرفت

جز غمزه آن نرگس مستت نگرفت.

می لاف زدی که صبر دستم گیرد

از پای درآمدی و دستت نگرفت.

  • Like 2
×
×
  • اضافه کردن...