کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ در آتش شکيبم چون گل فرو چکان بر سنگ امتحانم چون زر بيازمای ... 2 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ یاردر خانه و ما گرد جهان میگردیم. آب در کوزه وما تشنه لبان میگردیم 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد... 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ در باغ نوشکفته نرفتی همی به گرد در نيم رفته دمگه گلخن چگونهای ... 1 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ یکدل به سینه دارم ویک شهر دلستان بازلر من زگرمی سودا شکسته است لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ تا به گوش دلش آن گوهر خوش ميشنوی تا به روی لبش آن روی نکو ميسپری... لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ یک خنده چو گل نامزدم ساخته بودند چیدند مرا غنچه و آن هم زمیان رفت 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ تو ای مرد سخن پيشه که بهر دام مشتی دون ز دين حق بماندستی به نيروی سخندانی... 1 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ یا به حالت یا به حیلت یا به زاری یا به زور عاقبت اندر دل سخت تو جایی می کنم 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ مرا غم هست باری همدمی کو نگويی تا که درد عاشقی را... 1 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ از ما مپوش چهره که ما بی ادب نه ایم کو ته تر است از مژه ما نگاه ما 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ اين هر دو چو آن هر دو سپيد و سيهی کو جز چهره و جز غمزهی او در صف ايام ... 1 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ من آن بخت سپید خود که گم شد سالها از من کنون در گوشه چشم سیاهی کرده ام پیدا 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ اين چه بود ای جان که ناگه آتش اندر من زدی دل ببردی و چو بوبکر ربابی تن زدی... 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ یک بار حرف روی توام بر زبان گذشت چون غنچه میدمد ز لبم بوی جان هنوز 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ ز آسمان مهتری از همت و پاکيزهدلی وز خرد بهتری از دانش و نيکو سيری ... 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ یار عاشق گشت ودردش بر دل شیدا رسید منت ایزد را که یار ما به درد ما رسید 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ در شب تاری کجا بيند نشان پای مور آنکه او در روز روشن هم نبيند پيل را ... 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ اگر که گریه ما را ندیده ای هرگز شبی به خلوت من از پی نظاره بیا 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده