پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ باز که د رسید به من دیدی که هیچ کس مرا یاد نکرد جز غم که هزار آفرین بر غم باد 1 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ در پاسخ نامه ام گل یخ دادی هر بار مرا وعده دوزخ دادی یکبار بیا کلاس خیاطی عشق شاید که خدا کرد و به ما نخ دادی لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ در پاسخ نامه ام گل یخ دادی هر بار مرا وعده دوزخ دادی یکبار بیا کلاس خیاطی عشق شاید که خدا کرد و به ما نخ دادی یک نعره مستانه زجایی نشنیدم ویران شود این شهر که میخانه ندارد لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر با یار وفادار چه کرد 2 لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ با خودم دارم مشاعره میکنم باز میگن دیوونه کمه :ws28::ws28: 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ ديوانه برو تا نزدم چنگ به گيست صورتگر تو زحمت بسيار كشيده تاتصوير تو را با همه نيرنگ به صدرنگ چون چهره بي روح به ديوار كشيده 2 لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ ديوانه برو تا نزدم چنگ به گيست صورتگر تو زحمت بسيار كشيده تاتصوير تو را با همه نيرنگ به صدرنگ چون چهره بي روح به ديوار كشيده منم یک چیزی گفتم باور کن دیوانه نیستم راستشو بخواهی هستم ولی نه اینقدر که موهامو بکشی:banel_smiley_52: هرشب گویم فردا ترک این سودا کنم باز چون فردا شود امروز را فردا کنم 3 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ مباش بي مي و مطرب كه زير طاق سپهر بدين ترانه غم از دل به در تواني كرد 2 لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ دارد تمام عشق من از دست می رود انگیزه های زیستن از دست می رود 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من بجز از کشته ندروی 2 لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند 2 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ دلا چو غنچه شكايت ز كار بسته مكن كه باد صبح نسيم گره گشا دارد 2 لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ دلا چو غنچه شكايت ز كار بسته مكن كه باد صبح نسيم گره گشا دارد در این دنیا کسی بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد خاقانی 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ در ره عشق ، که از سیل بلا نیست گذاری کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش... 2 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدن گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدن 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ نفرين ابد بر تو كه آن ساقي چشمت دُردي كش ميخانه تزوير و ريا بود 1 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ ديشب به سيل اشك ره خواب مي زدم نقشي به ياد روي تو بر آب مي زدم 2 لینک به دیدگاه
پژمان مهرپویا 1121 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ ديشب به سيل اشك ره خواب مي زدمنقشي به ياد روي تو بر آب مي زدم منم که شهره شهر به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن 1 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ نفرين ابد بر تو كه اين شمع سحر را در رهگذر باد رها كردي و رفتي 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده