niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ دو سر انگشت خود بر دو چشم نه هیچ بینی از جهان انصاف ده 2 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ هزار نامه نوشتم ز اشك ديده برايت مگر كه نامه بيچارگان جواب ندارد 2 لینک به دیدگاه
mohsen-gh 405 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ دوره گردی میشوم هر شب چو باد دست تکرار غزل ها،بی خیال گاه در آشفته بازار دلم می شوم تنهای تنها،بی خیال 1 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ لیکن جهان به چشم خود اندر حجاب داشت امروز شد گرفته ز چشم جهان ، حجاب 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من 2 لینک به دیدگاه
mohsen-gh 405 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من نازم به بی نیازیت ای شوخ سنگدل هرگز نشد اسیر تمنا ببینمت 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من 3 لینک به دیدگاه
mohsen-gh 405 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۸۹ تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من ناکرده گناه در جهان کیست بگو وان کس که گنه نکرد چون زیست بگو 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی 2 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ ياري اندر كس نمي بينيم ياران را چه شد دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد 1 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ دلُم شاحِن شده از غصه اِمشو باز دلتنگُم نِکِرده سی مو لطفی آسمون مو پِی زمین جنگم شده غِلِگ ری مو بار تموم غصه ها یک جا پریشون حال و درمُنده غریب و بی کس و مَنگم شاحن : پر شده غلگ : زیاد شدن 1 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن 1 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد لینک به دیدگاه
yara 39 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا 2 لینک به دیدگاه
yara 39 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ در سینه ها برخاسته، اندیشه را آراسته هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا 3 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ گر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است 4 لینک به دیدگاه
mohsen-gh 405 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست از دامن بدارمت 3 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ تنم از واسطه دوري دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت 3 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ تا بکی از شوق وعده های دروغش سرسری انگارم این بهانه او را گوید آنکس که برد در دل من مرد در تو نیابد دلم نشانه او را 3 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۸۹ اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري با خبر باش كه سر مي شكند ديوارش 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده