moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ ناز گل بلبل کشید و بوی آن را باد برد بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد 2 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ دگر باره خیاط باد صبا بر اندام گل دوخت رنگین قبا 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ از بهاران که شود سر سبز سنگ خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ 1 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ از بهاران که شود سر سبز سنگخاک شو تا گل بروید رنگ رنگ گر باغ لاله داد به من، پس چون از من گرفت لاله عذارم را ؟ 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ آن خزان نزد خدا نفس و هواست عق و جان عین بهار است و بقاست 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ تو بدری و خورشید تو را بنده شدست تا بنده تو شدست تابنده شدست 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ آن عقابش را ،عقابی دان که او در ربود آن موزه دا زآن نیکخو:icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ در حیرتم از این مردم پست این قوم زنده کش و مرده پرست زنده تا زنده است کشتنش به جفا وقتی که مرد بردنش بر سر و دست 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ تازه شد از او باغ و بر من شاخ گل من نیلوفر من 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ نگاهت آسمانم بود گم شد دو چشمت بیابانم بود گم شد 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ در بیابانی که لطف ضامن آهو شود گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ دو سر انگشت خود بر دو چشم نه هیچ بینی از جهان انصاف ده 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ هنوزم تنهاترینم توی قصه زمونه کاشکی رد پای عشقم روی جاده ها بمونه 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی 2 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ یارب تو آن جوان دلاور نگاه دار کز تیر آن گوشه نشینان حذر نکرد 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ در هوای جرعه ای از آب سقاخانه اش خضر اگر در کوثر افتد دایم عطشان می شود 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۸۹ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده