Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود دائما یکسان نباشد کار دوران غم مخور 3 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ راز درون پرده ز رندان مست پرس كاین حال نیست زاهد عالی مقام را 4 لینک به دیدگاه
بوف کور 476 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ راز درون پرده ز رندان مست پرسكاین حال نیست زاهد عالی مقام را :4chsmu1: ای صبا گر گذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس 4 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست بستان جام و درآشام که آن شربت توست عدد ذره در این جو هوا عشاقند طرب و حالت ایشان مدد حالت توست 4 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ تا زهره مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید من در عجبم ز می فروشان کایشان به زآنکه فرشند چه خواهندخرید 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ در ساغر تو چيست که با جرعه نخست هشيار و مست را همه مدهوش مي کني لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ دیدهرا فایده آن است که دلبر بیند ورنبیندچهبودفایده بینایی را 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ دیدهرا فایده آن است که دلبر بیند ورنبیندچهبودفایده بینایی را چه شعر قشنگی...مرسی:icon_gol: امشب به قصه دل من گوش مي کني فردا مرا چو فصه فراموش مي کني 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ چه شعر قشنگی...مرسی:icon_gol: امشب به قصه دل من گوش مي کني فردا مرا چو فصه فراموش مي کني یک شمه ز مفلسی خود بر گویم:icon_pf (34): چندان که خدا غنی است من محتاجم:icon_pf (34): 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ مي جوش مي زند به دل خم بيا ببين يادي اگر ز خون سياووش مي کني 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ مي جوش مي زند به دل خمبيا ببينيادي اگر ز خون سياووش مي کني یا رب چو به وحدتت یقین می دارم ایمان به تو عالم آفرین می دارم 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ من می گذرم خموش و گمنام آوازه ی جاودانه از تست چون سایه مرا ز خاک برگیر کاینجا سر و آستانه از توست 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ من می گذرم خموش و گمنام آوازه ی جاودانه از تست چون سایه مرا ز خاک برگیر کاینجا سر و آستانه از توست تا دست به گردن تو اندر نارم آغشته به خون چو دانه اندر نارم 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت لینک به دیدگاه
parie parpar 74 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف اوزان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند در خواب جمال یار خود می دیدم وز باغ وصال او گلی می چیدم 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم آبرو میرود ای ابر خطا پوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم 3 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ محتسب مستي به ره ديد و گريبانش گرفت مست گفت اين پيراهن است افسار نيست! 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ محتسب مستي به ره ديد و گريبانش گرفتمست گفت اين پيراهن است افسار نيست! ترسم ز گناه نیست آمرزش هست از سابقه ی روز ازل می ترسم:icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34): 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش گر به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده