Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ مگر تاسفی از رفتگان نخواهی داشت بیا که صحبت یاران غنیمتست ای دوست 2 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش 2 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۸۹ شاه شمشاد قدان خسرو شیرین سخنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان 1 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش 5 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ شبی چون چاه بیژن تنگ وتاریک چو بیژن در میان چاه او من 4 لینک به دیدگاه
farzaneh.y 2170 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسید مگر آنکه شمع رویت برهم چراغ دارد 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدمگر آنکه شمع رویت برهم چراغ دارد در نظر بازي ما بي خبران حيرانند من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي عشق داند كه در اين دايره سرگردانند 3 لینک به دیدگاه
Ka!SeR 1333 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ دلم ز دست به در برد سر و بالايي خلاف عادت ان سروها که بر لب جوست 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ دلم ز دست به در برد سر و بالاييخلاف عادت ان سروها که بر لب جوست سروچمان من چرا ميل چمن نمي كند همدم گل نميشود ياد سمن نميكند تا دل هرزه گرو من رفت به چنين زُلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمي كند 3 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ دل بردی از من به یغما ای ترک غارت گر من دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۸۹ دل بردی از من به یغما ای ترک غارت گر مندیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من نازم به دو چشمي كه به سويت نگرد بوسم كف پايي كه به كويـــــــــت گذرد 2 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد 2 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ در تب هذيانيش ، با خويش مي پيچد وز هراسي كور پنهان ميشود ..... 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ در تب هذيانيش ، با خويش مي پيچدوز هراسي كور پنهان ميشود ..... در پاي تو افتاد و به زاري مي گفت سر تا پايم فداي سر تا پايت 3 لینک به دیدگاه
پری 173 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ تا بتوانی، ز خلق، ای یار عزیز! دوری کن و در دامن عزلت آویز! انسان مجازیند این نسناسان پرهیز! ز انسان مجازی، پرهیز! 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ ز زلف زرکش خورشید بند سیم سه تار که پرده های شب تیره تار و مار آمد 4 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار گویی چراغ کوکبه بامدادیم 4 لینک به دیدگاه
ERMIYA 24 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ ما نتوانیم و عشق پنجه در انداختن قوت او می کند بر سر ما تاختن 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۸۹ ما نتوانیم و عشق پنجه در انداختن قوت او می کند بر سر ما تاختن نگه دارنده اش نيكو نگه داشت و گرنه صد قدح نفتاده بشكست 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده