laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ غمگینــم میکنــد .. ایــن روزهـایی کــ رویـاییــم یکــ لبخــند اسـتـــ 6 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ به درگاه تو دعا می کنم، که در قلب منی، در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج، راهــــــــــنمایم باش، قلبم را به سوی تو می گیرم، پس مرا به سوی خویشتن بخوان، و راه لطف و رحمتت را نشانم ده، 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۱ گِز گِز مي كنه ريشه ي دندانم... انگار او هم وا رفته در اين مرداب...پايش بند نيست در اين زمين... ميخواهد رها شود از اين بندِ نيم بند!... 5 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۱ دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است.. گاهی فکر میکنی تمام شده!!! اما یک باره تمام وجودت را به آتش میرند.. 5 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۱ در رآس دو علم: حق اصیل است وان هر دو :قاضی یا وکیل است می باش وکیل عدالت افروز اما نه وکیل حیلت آموز:icon_pf (34): می باش قاضی حق هش اما نه قاضی حق کش:icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۱ به گندمزار گفته بودی می آیی... من که هیچ لااقل دل مترسک را نشکن 6 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۱ تا تماشای تو راهی نمانده بود در سمت پنجره کم آوردم.... ای کاش این همه دیوار نچیده بودی!!!! 6 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۱ سر درد…دردسر.. سر درگم.. سر گیجه.. سر به هوا.. چقدر “سر” به سرم می گذارند.. دقیقه های سرد بی تو. 6 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۱ خسته ام من مثل مرغ بال شکسته ام من:coffee: 4 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۱ تنهايي ام را مي برم با خود ، تا در خيابان ها بچرخانم از من تو را مي خواهد و از تو ، تنها برايش شعر مي خوانم حتي نمي دانم نشانت را ، تا لا اقل از دور مي ديدت حتي نمي دانم چرا رفتي ، تا ذره اي او را بفهمانم برگرد و برگردان به من - لطفا - شيريني مخصوص شعرم را برگرد و برگردان ورق ها ر ا ، در ني ني چشمت برقصانم تقويم روي ميز مي داند ، هر سيصد و شصت ... تا همين برگه هي برف مي بارد به جاي تو، هي بي تو کش دارد زمستانم تنهايي ام را مي برم هر روز ... با خود پسش مي آورم دلتنگ او را چه مدت ؟تا چه تاريخي ؟ بايد به دور خود بچرخانم پا بر زمين مي کوبد و دارد ، حال مرا بد جور مي گيرد يعني تو هم حالا همين جوري ؟! يعني تو هم تنها ... ؟! نمي دانم 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۱ خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی میسوزدم گه می نوازد هوشنگ ابتهاج 8 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۱ تو از زیبا ترین نیلوفر من ، بخوان غم را تو از چشم تر من بدان این روی زرد از دوری توست ، که سر بیرون زد از خاکستر من . . . 7 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۱ آرزو کن بـا مـن : که اگـر خواست زمستان برود گـرمی ــ دست ــ تـو امـا باشد آرزو کن با مــن مــای " مـا " مـن نشود سـایه ات از سـر ــ تنهــایی ـــ مـن کم نشود .... 5 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ [TABLE=class: tablebgpo, width: 800] [TR=class: row2] [TD=class: profile][/TD] [TD][TABLE=width: 100%] [TR] [TD] وقتی میگی دوسم داری دنیا تماشایی میشه دلم می خواد با تو باشم با تو بمونم ھمیشه وقتی میگی دوسم داری انگاری آتیش می گیرم عشق می بنده چشامو انگاری آروم می میرم کاشکی می شد تا ھمیشه با این صدا خواب بمونم دوسم داری دوست دارم خوب می دونی خوب می دونم صدای تو یه معجزه اس تو تاری شبای من تو لحن ناب خنده ھات چه راحته عاشق شدن بیا بمون کنار من بیا بشو بھار من بیا که اومدنت آخر انتظار من. [/TD] [/TR] [/TABLE] [/TD] [/TR] [/TABLE] 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ آسمان احوالم صاف است... تکه ابری می گذرد گاهی...اما بر کویر دلم.... این همه تشنگی را طوفان می خواد...طوفان.. 7 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ حرف که میزنم ابرها میبارند اندوه پراکنده میشود غریب از کنار جهان میگذرم *** *** در همسایگی مرگ آرامش مطلوبی یافته ام... 5 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ [TABLE=class: tablebgpo] [TR=class: row1] [TD][TABLE] [TR] [TD] بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید خموشید خموشید خموشی دم مرگست هم از زندگی است اینک زخاموش نفیرید [/TD] [/TR] [/TABLE] [/TD] [/TR] [/TABLE] 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ به کلاغـــــها بگــــویـیـــد قصــــه مـــن اینجــــا تمـــــام شد.... یکــــی.... بــــود و نبـــــود مــــرا، بـا خـــــود بــرد!!! 5 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ کـــی بـــــه انداختن سنگ پیاپـی در آب ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟! 2 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اسفند، ۱۳۹۱ در قلبِ من یک شاعرِ کوچک نشسته با یک مداد و کاغذ و قلبی شکسته گاهی خودش را می زند بر آب و آتش تا من بدانم مانده او تنها و خسته حس می کنم گاهی خدا هم در دلِ من آری ؛ همان جا پیشِ آن شاعر نشسته 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده