mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۱ خانه ات سرد است؟ خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم. ستاره کوچکی در پاکتی بگذار و به آسمانم روانه کن. بسیار تاریکم 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۱ خود را به صخره مي زنم فردا كه شايد «ساحل » شوم آغوش دريا را كه شايد يك موج از چشم سياهت در نگاهم پيدا كند آغاز رويا را كه شايد من باشم و تو باشي و يك آسمان عشق تو باشي و من باشم و فردا كه شايد 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ شاید یه کسی شبا برای اینکه خواب تورو ببینه به خدا التماس می کنه!! شاید یه کسی به محض دیدن تو دستاش یخ می کنه و تپش قلبش مرتب بیشتر می شه!!! مطمعن باش یه کسی شبا به خاطر تو ؛ تو دریایی از اشک می خوابه !!!! ولی تو اونو نمی بینی .... 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ من و دل همنفسیم با نفس خیال تو… نفسم . همنفسم . هر نفسم فدای تو… 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ تــــــــــــو مبهــم تريــــن تعــريـــــف دنيـــائي مخاطــــب ِ خـــاص ّ ِعـــــام ! 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ يــکــ گــمــشــده در گــذشــتــه دارم... ســاعــتــ... لــجـبــاز نــشــو... عــقــربــه را بــرگــردان... 5 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند وانسان ها همه ي انسان ها با عشق، فقط با عشق پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که می دانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم اما نباشد، هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۱ می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ نگاه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ز تو ای جلوه امید حال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند باد وصال ناله می لرزد می رقصد اشک آه بگذار که بگریزم من از تو ای چشمه جوشان گناه شاید آن به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید عاقبت بند سفر پایم بست می روم خنده به لب ‚ خوینن دل می روم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۱ غریبــ ــه هوای دلـ ــم عجیــ ــب برایت گرفتــ ـــه! من و آسمانـــ ـــی از حرف های نگفـ ــته! راستی جسـ ـــارت نباشد تو کی می آیــــ ــی …؟ 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۱ با توام ای لنگر تسکین ! ای تکانهای دل ! ای آرامش ساحل ! با توام ای نور ! ای منشور ! ای تمام طیفهای آفتابی ! ای کبود ارغوانی ! ای بنفشابی ! با توام ای شور ! ای دلشوره ی شیرین ! با توام ای شادی غمگین ! با توام ای غم ! غم مبهم ! ای نمی دانم ! هر چه هستی باش ! اما ای کاش... نه ، جز اینم آرزویی نیست : هر چه هستی باش ! اما باش ! 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۱ به این بی قوارگی به این پریشانی هیچ کس تا حالا سیاره ای ندیده است که ما... گورستان ها از باغ ها بزرگ ترند آه! این چه دنیای ست برای ما تدارک دیده اند؟! لوله ی تانک از کره ی زمین بیرون زده است. رسول یونان 6 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۱ دیــده ای شــیشــه هـای اتــومبــیل را .. وقـــتــی ضربـــه ای مـــی خــورنـد و مـــی شــکنـنـد ! ؟ دیــده ای شـیشــه خــرد مــی شــود ولــی از هــم نمــی پاشــد ! ؟ ایـــن روزهـــا همـــان شــیشــه ام ؛ خــرد و تــکـه تــکــه . از هــم نـمـــی پــاشـم ،ولـــی شــکـستـــه ام ... 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۱ ببـــیــــــن این اسمش دلــــــه ! اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه … میشد مغــــــــز ! دلـــــه .. نمی فهمــــــه … ! خواستم اطلاع بدم.. . . 4 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۱ دست به دامن خدا که می شوم چیزی آهسته درون من به صدا می آید که... نترس! از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست...! 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۱ این روزها اگر خون هم گریه کنی عمق همدردی دیگران با تو یک کلمه است : " آخـــــــی " 7 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ روزهایی در هفته را کنار بگذار برایِ خودت به دیدارِ خودت برو برایِ خودت گل بخر عطر بزن برایِ خودت آهنگ بگذار برایِ خودت به خیابان برو به آدمها بی منت لبخند بزن ... کودکی را ناگهانی ببوس چشمانت را ببند و هوا را نفس بکش سرت را رو به آسمان نگه دار و بلند بگو سلام خدا جان . .می بوسمت رویِ جدول راه برو در مترو جایت را به پدری پیر بده که می دانی خستگیِ سالهایِ زیادی را به دوش می کشد برایِ خودت چای بریز برایِ خودت برقص . رو روزهایی را در آینه نگاه کن و بلند بگو دیوانه ! مبادا خودت را فراموش کنی لعنتی ! تو خوب ترین هستی عزیزم ! کنارم بمان............................ 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ یادم آمد در سخت ترین لحظه های زندگیم تنها حرف زدن٬ بودن با تو آرامم می کرد ... این روزها اما دیگر نه تو هستی نه صدایت ... که باز آرامم کند ... 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ شاهد بوده ای لحظه ی تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟ و آبی که پیش از آن چه حریصانه و ابلهانه ، می نوشد پرنده؟ تو ، آن لحظه ای ! تو ، آن تیغی ! تو ، آن آبی ! من .. من ، آن پرنده بودم ... ! سید علی صالحی 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ شهر من اینجا نیست ! اینجا… آدم که نه! آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند! و جالب تر ! اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی میکند تا میزبان سیاهی دیگری باشد! . شهر من اینجا نیست! اینجا… همه قار قار چهلمین کلاغ را دوست می دارند! و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد! . شهر من اینجا نیست! اینجا… سبدهاشان پر است از تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند! . من به دنبال دیارم هستم شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است! 4 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ بهانه تنها لمس دستانت بود وقتی از پشت سر چشمانت را می بستم... ... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده