azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ یک روز از بهشتت دزدیده ایم یک سیب عمری است در زمین ات هستیم تحت تعقیب خوردیم در زمین ات این خاک تازه تاسیس از پشت سر به شیطان از روبرو به ابلیس از سکر نامت ای دوست با آن که مست بودیم مارا ببخش یک عمر شیطان پرست بودیم حالا در این جهنم این سرزمین مرده تاوان آن گناه و آن سیب کرم خورده باید میان این خاک در کوه و دشت و جنگل عمری ثواب کرد و برگشت جای اول ...! بیابانکی 5 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ نالد به حال زار من امشب سه تار من این مایه تسلی شب های تار من ای دل ز دوستان وفادار روزگار جز ساز من نبود کسی سازگار من در گوشه غمی که فراموش عالمی است من غمگسار سازم و او غمگسار من 6 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ قاصدک شعر مرا از بر کن... برو آن گوشه باغ... سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن یکنفر یاد تو را دمی از دل نبرد... بخدا باور کن...! 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست ! مثل آرامش بعد از یک غم.. مثل پیدا شدن یک لبخند.. مثل بوی نم بعد از باران.. در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست ! مــن به آن محتاجم ... 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۱ هیچ کس با من در این دنیا نبود ، هیچ کس مانند من تنها نبود هیچ کس دردی زدردم برنداشت، بلکه دردی نیز بر دردم گذشت هیچ کس فکر مرا باور نکرد، خطی از شعر مرا از بر نکرد هیچ دردی را از من نکرد دوا، جز خدای من خدای من خدا... 5 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ سنگ زد عاقل اگر بر دل دیوانه ما سنگ از او عاقل از او این دل دیوانه از او 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ اين روزها ؛ پُرم از لحظه هايی كه دوستشان ندارم .... 6 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ دلتنگی مثل آتش زیر خاکستره گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ [h=6]می دانی؟ یک وقت هایی باید رویِ یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت ... ... باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال سوت بزنی در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویی: بگذار منتظر بمانند. حسين پناهي [/h] 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ من که بودم و که خواهم بود را کنار گذاشتم... در پی آنم که...که باشم....یا که هستم... پسوند ها و پیشوند ها را کنار گذاشتم.... تا برسم به اصل مطلب..حاشیه ها را کنار گذاشتم... من همینم...همین حالا..همین بود... در آنِ نبود و فکرِ وجودِ قبلم را کنار گذاشتم.... 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید.. قیصر امین پور 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ چه سخت است ، تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی و دل سپردن به قبرستان جدایی وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست ، تا رهگذری ، بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند ! 5 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ :ha5t4lmd53df3cpu2lq:cakesmileyf::happy: فدایت ای گل زیبای هستی نمیدانم کجا بی من نشستی قشنگیهای فردایم تو هستی یگانه گنج دنیایم تو هستی . :4uboxsmiley: :w70: خودش میدونه :w70: :heartshape2: خوبم میدونه :heartshape2: :ha5t4lmd53df3cpu2lq میدونم که میدونی :ha5t4lmd53df3cpu2lq :qfu28wh4kkweeki7jfi میخوای بیشتر بدونی؟:qfu28wh4kkweeki7jfi :1cwpe6q6upfmgganbmp :1cwpe6q6upfmgganbmp :w874: 5 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد، بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد. 5 لینک به دیدگاه
farhatami 1390 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۱ نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد ولی یاران نمیدانند که من دریایی از دردم به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم. 5 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ صدای پای باد میان کاغذ پاره های من صدای ضربه سم اسب میان جوهرهای نامه تو دور شدن قاصدکی از من بدون اینکه خبری از تو بدهد نامه ات را خواندم در آخرین خط نوشته بودی ........................ آنوقت بود که آخرین برگ زرد از روی درخت افتاد و زمین زمستان شد 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ وقتی دلی برای دلی تنگ می شود انگار پای عقربه ها لنگ می شود! تکراریند پنجره ها و ستاره ها خورشید بی درخشش و گل، سنگ می شود پیغام آشنا که ندارند بلبلان هر ساز و هر ترانه بد آهنگ می شود احساس می کنی که زمین بی قواره است! انگار هر وجب دو سه فرسنگ می شود! باران بدون عاطفه خشکی می آورد رنگین کمان یخ زده بی رنگ می شود هر کس به جز عزیز دلت یک غریبه است وقتی دلت برای دلی تنگ می شود!!! 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ دست های تو تصمیمم بود باید می گرفتم و دور می شدم. _______________ شمس لنگرودی 4 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۱ دلم قهوه میخواهد تلخ مثل امروزم و یک شکر مثل دیروزم انقدر درون قهوه شکر بریزم که تمام تلخی ها تمام شود اما افسوس میدانم تلخی ها تمام نمیشوند آنچه تمام میشود امروزم هست که فدای دیروز های من شد...! 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده