.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۴ گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده ام عشق من ! قبول کن هنوز بی تو مانده ام تو : نهایت تمام قله های دوردست من : کسیکه عشق را به قله ها رسانده ام هر شب از هزار و یک شبی که با تو بوده ام دامنی ستاره پیش پای تو فشانده ام گرچه من سرم برای عشق درد می کند با وجود این , تو را به دردسر کشانده ام دامن تمام ابرهای دوردست را با هوای آفتاب روی تو تکانده ام گرچه آسمان تمام هستی مرا گرفت بر لبم به خاطر تو شکوه ای نرانده ام خوب من ! به جان آینه, به چشم تو , قسم یک دل زلال در برابرت نشانده ام حرف آخرم : همین که با تمام شاعریم غیر تو ، برای هیچکس غزل نخوانده ام ! 1 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۴ حــــــــــــلقه شاعــــــــــران دنیـــــــــا را کرده کامل، سهـــــــــــــیل محمودی بین ســـــــــــــــــــهراب و حافط و بیدل حد فاصل، سهـــــــــــــیل محمودی 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۴ حــــــــــــلقه شاعــــــــــران دنیـــــــــا را کرده کامل، سهـــــــــــــیل محمودی بین ســـــــــــــــــــهراب و حافط و بیدل حد فاصل، سهـــــــــــــیل محمودی اینو سعید بیابانکی گفته خودش تو سبک بیدل بیشتر شعر میگه. یه مثنوی تقریبا بلند داره سهیل محمودی که اخرش رو با غزلی با ردیف(آیینه و عشق )تموم میکنه کار بی نظیریه اونو بزارتوجه کردی؟ :مثنوی شروع میکنه غزل تموم میکنه 1 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۴ اینو سعید بیابانکی گفته خودش تو سبک بیدل بیشتر شعر میگه.یه مثنوی تقریبا بلند داره سهیل محمودی که اخرش رو با غزلی با ردیف(آیینه و عشق )تموم میکنه کار بی نظیریه اونو بزارتوجه کردی؟ :مثنوی شروع میکنه غزل تموم میکنه قربون تو پسر از محمد علی و حسین من شعراشو بیشتر دوس داشتم روزبه.. روون تره... ندیدم اونی ک تو میگی...خو اولاشم 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۴ چه انرژی عَظیمی می خواهَد کنترل اَولین قطره اَشــــــــــــک برای نَچٍکیدن 2 لینک به دیدگاه
beautiful mind 62 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۴ آنکه گویند به عمری شب قدری باشد مگر آن ست که با دوست به پایان آرند سعدی 2 لینک به دیدگاه
beautiful mind 62 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۴ زندگــــی فحش رکیکی ست کـــه دائم خوردم * زهر در شیشه ی شیکی ست که دائم خوردم * بنیامین پور حسن 1 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۴ تاهمسفرم عشق است در جاده تنهایی از دست نخواهم داد، دامان شکیبایی تا من به تو دل دادم افسانه شده یادم چون حافظ و مولانا در رندی و شیدایی از عشق تو سهم من ،همواره همین بوده است رسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسوایی تو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودم هرچند محال اما ، چیزی است تماشایی چندی است که پیوندی است پیوند خوشایندی است بین تو و آیینه ،آیینه و زیبایی من دستم و تو بخشش ، تو هدیه و تو خواهش من زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آیی با گردش چشمانت افتاده به میدانت انبوه شهیدانت ،تا باز چه فرمایی بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت چندی است که طوفانی است ،این دیده دریایی 2 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۴ آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی آرامش پس از طوفان من تویی حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح زیباترین بهانه ایمان تویی احساسهایی متفاوت میان ماست آباد از توام من و ، ویران من تویی آسان نبود گرد همه شهر گشتنم آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز در سینه من ، آتش پنهان من تویی هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم رمز طلسم بسته چشمان من تویی هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است تنهای من ! نهایت عرفان من تویی ========================= ♥ تقدیم به خودت ♥ 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۴ تو اگر ماه شوی، من شـب یـلدای تو هستم تو اگر مهــــر شوی، من گل خورشــــــیدپرستم تو مشو مهر، مشو ماه، چـنین باش که هســـتی و مرا نیـــز همین آینه میــدار که هســتم پر و بالم چه گشـایی؟ سـر ِ پرواز نــــدارم که مرا بند خوش آمد، چو به دام تو نشــســتم دگــران شـاد بداننـــد که در دام نیفتـند من همه شـاد بدینم که ز دام تو نجســتم بخود آرم ز نســـیمی، ز خودم بر به نگــاهی که ز سـودای تو دیوانه و از جام تو مســــتم مگر این دل تو نوازی، که ز مهــر همه کندم مگر این در تو گشایی، که به روی همه بسـتم خبر خویش چه جویی؟ سخن دوست چه پرسی؟ سر یادِ تو ســلامت، همه رفتـــند ز دســتم گفته ای در غزلـــت هست نشانی ز شکستی آری ای دوست، دلی بودم و دیدی که شکـستم آصف فکرت 5 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۴ دیگر همانند گذشته دل تنگ ات نمی شوم حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری ست چشمانم پُر نمی شود تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام کمی خسته ام کمی شکسته کمی هم نبودنت، مرا تیره کرده است اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته ام تنها “خوبم” هایی روی زبانم چسبانده ام مضطربم.. فراموش کردن تو علی رغم اینکه میلیون ها بار به حافظه ام سر می زنم و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم من را می ترساند دیگر آمدن ات را به انتظار نمی کشم حتی دیگر از خواسته ام برای آمدنت گذشته ام اینکه از حال و روزت باخبر باشم دیگر برایم مهم نیست بعضی وقت ها به یادت می افتم با خود می گویم: به من چه؟ درد من برای من کافی ست آیا به نبودنت عادت کرده ام؟ از خیال بودنت گذشته ام؟ مضطربم.. یا اگر عاشق کسی دیگر شوم؟ باور کن آن روز تا عمر دارم تو را نخواهم بخشید ... 7 لینک به دیدگاه
beautiful mind 62 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۹۴ دف را بزن! بزن! که دفیدن به زیر ماه در این نیمه شب، شب دفماهها فریاد فاتحانه ی ارواحِ هایهای و هلهله در تندری ست که میآید آری، بِدف! تلالوِ فریاد در حوادث شیرین، دفیدنی ست که میخواهد فرهاد دف را بِدف! که تندرِ آینده از حقیقت آن دایره، دمیده، دمان است و نیز دمان تر باد! دف در دفِ تنیده و، مه در مهِ رمیده، خدا را بِدف! به دف روحِ آسمان، به دف روحِ من بِدف! شب، بعد از این سکوت نخواهد دید من، بعد از این شب توفانی تا صد هزار سال نخواهم خفت شب را بِدف! دفیدنِ صدها هزار دف! مهتاب را با روح من بِدف! دف خود را رها نکن، تو را به لذت این لحظه میدهم قسم، دفِ خود را رها نکن! رضا براهنی 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۴ شبیخون خورده را میمانم و میدانم این را هم که میگیرد ز من جادوی تو چون عقل دین را هم 6 لینک به دیدگاه
ll3arg 643 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۴ هیچ حواسم نبود دو فنجان چای ریختم ... ( اندوه ؛ داستان 6 کلمه ای از آلیستر دانیل که بهترین داستان خیلی کوتاه جهان شد ) Without thinking, I made two cups 5 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۴ من و عشق ، لبخند و آیینه هستیم من و عشق ، یاران دیرینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ در این دنج ویران ـ در این کنج هستی ـ نهان تر ز مفهوم گنجینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ من و عشق ، یک جفت دست صبوریم پر از مهربانی ، پر از پینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ به نفرین و وقت دعا ، سرد و گرمیم ولی هر چه هستیم ، یک سینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ من و عشق ، باران صبح بهاریم پر از شادمانی و سبزینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ در این راه بندان هر روز اندوه خیابان خلوت در آدینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ من و عشق ، افسانه ای رفته از یاد ـ ز ایام پیرار و پارینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ به هنگام صحبت ز انواع گلها به دور از تعصب ـ و یا کینه هستیم ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ من و عشق ـ ای دوست! ـ ای چشم خسته! من و عشق ، رؤیای نوشینه هستیم 4 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۴ شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟ تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟ اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا؟ ذوب دارم می شوم هر روز می بینی مگر؟ آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا؟ آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم قید دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟ بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد "یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟ بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه! نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟ حسین زحمتکش 5 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۴ این روزها که می گذرد شادم این روزها که می گذرد شادم که می گذرد این روزها شادم که می گذرد .... از : قیصر امین پور 5 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۴ تو چشمات سواله یه عالم سوال نگاهت پراز آرزوهای کار میدونم تو ذهنت چیا میگذره میبینی کی اما عاشقتره نیمونم کنارت درست مثل سایت از امروز تا هروز تا اون بینهایت نمیگیره هیچکس جای خاک پاتو نمیمیره این عشق قسم میخورم تا روزی که قلبم هنوز میزنه تاوقتی که جونی تو این تنه توروزای خوب تو روزای بد همیشه باهاتم قسم میخورم توی لحظه هاتم قسم میخورم به بارون نم نم به دریا به کوه به این آفرینش به کشتی نوح به ماه و ستاره به هفت اسمون به عشقم به عشقی تامرز جنون به لحظه دیدار قسم میخورم دوباره با تکرار قسم میخورم به عهدی که بستی قسم میخورم به هستم به هستی قسم میخورم تا روزی که قلبم هنوز میزنه تا وقتی که جونی تو این تنه توروزای خوب تو روزای بد همیشه باهاتم قسم میخورم توی لحظه هاتم قسم میخورم قسم میخورم 3 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۴ بودن من بی مخاطب مانده است من و عشق تنها مانده ایم تا تنهایی نیز بر راز آفرینش افزوده شود امشب از آن شبهایی است که سکوت حرف اول را می زند ! 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۴ نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین مــا این رازها بینی و بین الله! من استغفار کـــــردم از نگاه تـــو نمی دانـم اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه برای من نگاه تــــــو فقـط مانند آن لحظه است همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه ...و شاید من سر از کـاخ عزیزی در می آوردم اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه ****** مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود چنان تحریــــــم تنبـــــاکو برای ناصرالدین شاه 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده