S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ و این اگر معجزه نیست پس چیست؟ خواب عمیق روح زمختی راکه سالها در نسیان و بهت بود نوازش پر پروانه ای آشفت. و او را چنان بی خواب کرد که ماهها ست به دنبال پروانه می گردد، که پروانه مشکی گوش خود دربدر غربت چشمان زمختی دگر است و این است داستان غربت من و غریبی پروانه. آشناوار آمد غریبانه رفت. انگار می بایست شیره گلی زخمی را بمکد و برود. و چه جانسوز است آمد وشدی چنین که بیایی و نا آزموده بروی! غریبه من گوش من هنوز واومانده نسیم ساحر پرهای توست و چشم من همچنان خود را به خواب زده است باشد باز بیایی و خواب مرا آشفته سازی. 7 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ به به.استاد فارسی دانشگاه برای هر کی یه غزل از حافظ انتخاب کرده بود تا حفظ کنیم و تو کلاس بخونیم. برای من غزل مطلب طاعت و پیمان و صلاح.. بود زیباترین بیت این غزل به به: جان فدای دهنش باد که در باغ نظر چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست او مای گاد 8 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دل که یه ویرونه بود بخت که وارونه بود هرکی به من گفت که منو دوست داره مثل تو دیونه ی دیونه بود مثل تو دیونه ی دیونه بود گفتی اسیر اشگ وآهی واسم گفتی خودت یه تکه گاهی واسم گفتی نترسم از پریشونیا که تو خودت پشت و پناهی واسم من که دلو به خاک و خون میزدم دلو به صحرای جنون میزدم وای که تو دیوونه تر از من شدی با منو دل دشمن دشمن شدی من که واست دست به دعا میشدم گدای درگاه خدا میشدم تا تو بیای مثل یه شمع عاشق عاشق تو عاشق تو عاشق تو ... واست فدا میشدم 8 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ به سراغ من اگر میایی تند و آهسته چه فرقی دارد تو به هر جور كه دلت خواست بیا مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست كه ترک بردارد مثل آهن شده است ، چینی نازک تنهایی من 7 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ با تو بودن را تصویر کردم … بی تو بودن را ، تجربه ! این بود سهم من از رویا تا واقعیت … 9 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ هـــوا خوبه .... توام خوبی .... منم بهتر شدم انگار یه صبح دیگـه عاشـق شــــو به یاد اولیـن دیـــدار به روت وا میشه چشمایی که با یاد تو می بستـم چه احساسی از این بهتر تو خوابم عاشقت هستم تبــِت هـر صبــح با مـن بـــود تب گل هـای داوودی تبـــی که تـازه می فهـمم تو تنهــا باعثـــش بودی تو خورشیـدُ قسم دادی فقط با عشق روشن شه یه کاری با زمیـن کـردی که اینجا جای مونـدن شه تو می چرخی به دور ِ من ، کنارت شعله ور میشم تو تکــراری نمیشی مــن بهــت وابستــه تر میشم 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۲ روی قـلــبــــــــــ♥ــــــــے نـوشـــتــه بـود : شــکـســــتـــــنــــے اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن ولـــــــــــے مـــن روـــے قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم : شــکـســ ــــ ـــتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن 6 لینک به دیدگاه
reza.dd 194 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۲ از آن چه که رنج می بریم زندگی نیست زندگان اند بر پیشانی خود می نویسیم هرکس دروغ نمی داند به انتظار ورود نماند 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۲ من دلم تنگ کسی است که به دلتنگی من میخندد... 3 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ امشب می خواهم وسعت خالی نگاه تو را شعر کنم. می خواهم پیشانی بلند و گونه های عرق کرده تو را نقاشی کنم. می خواهم به حریم حرمت دستانت بوسه ای بزنم، و اگر شرمم اجازه داد حرمت بشکنم! و در خلوت خود به قامت رعنای تو خیره شوم. 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۲ کاشــ می شد زندگی را هم عوضــ کرد مثل «چایی» وقتی که سـرد می شود . . . ! 9 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۲ و من در هیچ گم شدم ...... میروم که در نبودن ها محو شوم ....... و این پایان راه است ......... و هر آمدنی رفتنی دارد......... و من رفتم ........ بی آنکه کسی بداند آمدم ..... آرام و بی صدا چون سایه .... سبک و رها ... میروم ....... خرسندم دلی را نشکاندم ... قلبی را به درد نیاوردم .... و قلبم آماج دردها شد .... و این قلب دیگر توان تحمل ندارد ......... میروم رها و آرام چون سایه ........... و میدانم یادی از من دز یادها نمیماند............... و این است رسم زندگی............................................... 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۲ هم صدایی می کنم با پاییز... با اینکه در ماهی از سال هستم.... که بهشت است در اُردی! 9 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دســــتــــ هــــایــــم خــالـــی اَنـــد • • • جـایِ خــالــی دســــتـِـ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ بـــرایــــم پــــر نــمـــی کــــنــد • • • راســــتــــ مــــی گــــفــتــــ شـــــامــــلو: " دســـــتـــِــ خـالـی را بـایــــد بـــــر ســـر کــــوبــیـــد " 7 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۲ آن قدر مرا سرد کرد … از خودش .. از عشقش .. که حالا به جای دل بستن یخ بستم … حالا به سمت احساسم نیا که لیز میخوری !! 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خدایا مرا از خودم رهاکن.. هیچکس مرا اندازه ی خودم آزار نداد 2 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۲ تمام برگ های دفترم تمام شد قلمم به پایان رسید دستم سست شد چه سرمشقی دادی به من ...؟ هنوز هم می نویسم : " دل دادن خطاست " 1 لینک به دیدگاه
.:: MISSISSIPPI ::. 352 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۲ غم دنیا به کنار .. مرد و مردونه ببار ... ارزش خاطره هاتو .. ادا کن , به جا بیار ... 2 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۲ تا تو رفتی همه گفتند که از دل برود هر آنکه از دیده رود و به نا باوری و غصه ی من خندیدند کاش می دانستی که در این عرصه ی دنیای بزرگ ، چه غم آلوده جدایی هاییست کاش می دانستی که از دل نرود هر آنکه از دیده رود 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده