M4jid 1507 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۲ شبهای من همیشه از آغوش تو پرند وقتی پر اند از تو ورای تصورند چشمان تو سیاهی را گر گرفته اند خورشید را به باد تمسخر گرفته اند برقی که چشمهای تو دارد فریب نیست از چشمهات هرچه بگویی عجیب نیست تقصیر ماه نیست اگر مست می شوم من هر روز از حضور تو سر مست می شوم شبهای من مماس تنت می شود عزیز نور اتاق پیرهنت می شود عزیز کوتاه پرسخاوت دامن چکار می کنی؟ موی بلند بافته چه می کنی؟ برقی که چشمهای تو دارد دروغ نیست شبهای شعر خوانی من بی فروغ نیست 9 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۲ اگه یکی دستتو گرفت دلت لرزید...زیاد عجله نکن...یه روزبا دلت کاری میکنه که دستات بلرزه... 4 لینک به دیدگاه
امیـــــر علی 174 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۲ هر روز غرق میشوم در این شهر بی دریا و شب خودم را بالا میكشم روی تخت خواب با صدفهایی در دستم و تكههای تور چسبیده به تنم ساره دستاران 5 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۲ چگونه است؟! صبح که بیدار شدی کدامین نقاب را بر می داری؟ فصل نقابهاست… انگار کسی ما را بی نقاب نمی بیند اگر روی واقعی داشته باشیم کسی ما را نمی پسندد به دنبال لحظه ایم که تمام نقابها از چهره ها برداشته شود ایا آن روز هیچ “خودی” باقی خواهد ماند؟ 6 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۲ باده چون میدهی پیمانه منم ساقیم میشوی میخانه منم مولای بلخی 7 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۲ حرف کمی نیست ! وقتی کسی باشد که تورا آنگونه دوست بدارد . . که می خواهی ! 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۲ تـلـخ اســــتـــــــــ ! باور ... نبودن آنهــا کـه می توانســتــنــد باشــنـد ... و تـلـخ تـر اســـتــــــــ امروز باور ... آنهــا کـه ادعای ماندن دارنــد 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۲ نقطه چین های درونم را بردار بگذار بی نقطه خود را به باد بسپرم شاید روزی کسی مرا در غزلی نوشت یا چوپانی مرا نواخت نقطه چین هایم را بردار تا تمام نامه های جهان نخوانده نماند تا باد واژه ها را با من بیاورد به شهر بی شاعر به صحرای بی چوپان 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۲ بيچاره دل كه با همه اميد و اشتياق بشكست و شد به دست تو زندان عشق من در شط خويش رفتي و رفتي از اين ديار اي نهال شكسته ز طوفان عشق من * 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۲ از جنس ِ سنگ بــود احسـاست ! . . خـــدا "دوستت دارم " هایی که می گفتی را می شنیــد ... مگـر نمی دانستی کـه دروغ گـو را سنگ می کنــد ؟!!! + مژگان دیبافر 1 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۲ رگ غیرتم باد نمی کند تعصب بیهوده است وقتی دستت دست غریبه را می فشارد وحید مداحی 9 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۲ گاهی وقتها چه ساده عروسک میشویم نه حرف میزنیم و نه شکایت میکنیم فقط احمقانه سکوت میکنیم! 7 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۲ "این روزها جای خالی " تـو " را با عروسکی پر می کنم ...! همانند توست ، مرا دوست ندارد ... احساس ندارد ! اما هر چه هست... " دل شـکـســتـن " بلد نیست ... 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ زنهای جدا شده از خود را جا میگذارم این روزها حال زنی را دارم که میخواهد موهایش را کوتاه کند و دستهایش را و ناخنهایش را میدانی ؟ گمشدن از دستها شروع میشود و لبخند زخمی است که سر باز میکند لیدا تبیانی 6 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ زنـدگــی انـگــار تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !! هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام هـول میزنــد بـــرای ضـربــه بـعــد .... ! کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ... خـیــالـت راحـت !!.... خـسـتـگــی ِ مــن بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ... 5 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن نرسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را از دست دادم ، رویایی که همان دنیای من بود ، و تویی که همان دنیای منی … 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ حالم تـوپ اسـت حـال همـان توپی کـه افتاده در خانـه همسایـه ای کــه تهدیـد کـرده بـار دیگــــر بیفتــد، با کـارد پنچرش میکنـد...! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دیــده ای شــیشــه هـای اتــومبــیل را .. وقـــتــی ضربـــه ای مـــی خــورنـد و مـــی شــکنـنـد ! ؟ دیــده ای شـیشــه خــرد مــی شــود ولــی از هــم نمــی پاشــد ! ؟ ایـــن روزهـــا همـــان شــیشــه ام ؛ خــرد و تــکـه تــکــه . از هــم نـمـــی پــاشـم ،ولـــی شــکـستـــه ام ... 3 لینک به دیدگاه
Sha hRzaD 290 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ [h=5] ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست... یا كه من بسیار مستم یا كه سازت ساز نیست ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو... ... یا كه من مست و خرابم یا كه تارت تار نیست.... [/h] 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ صدای ساز میشوی در نوایت گم میشوم ... نسیمی فریبنده میشوی و ناگهان طوفانی خشمگین و با ان لبخند همیشگی ات می ایستی ان گوشه و حالم را نظاره میکنی چه هستی ؟ نسیمی طوفانی ؟ یا خورشیدی یخ زده ؟ که دستانت مرا می خواهند ولی قلبت ... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده