taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۰ قهوه , همان قهوه بود .. تنها بوسه های من , قهوه ات را " قند پهلو " کرده بود !.. و تــو بی رحمانه طعم قهوه را تحسین کردی ......! 7 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ " هست " را اگر قدر ندانی می شود " بود " ! 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ تا در این دهر دیده کردم باز، گل غم، در دلم شکفت به ناز بر لبم تا که خنده پیدا شد گل او هم به خنده ای وا شد هر چه بر من زمانه می افزود ... گل غم را از آن نصیبی بود همچو جان در میان سینه نشست رشته ی عمر ما به هم پیوست چون بهار جوانی ام پژمرد، گفتم این گل ز غصه خواهد مرد! 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ یا دلم را چو روزگار شکست، گفتم او را چو من شکستی هست می کنم چون درون سینه نگاه آه از این بخت بد، چه بینم، آه ...، گل غم مست جلوه ی خویش است هر نفس تازه روتر از پیش است! زندگی تنگنای ماتم بود گل گلزار او همین غم بود او گلی را به سینه ی من کاشت که بهارش خزان نخواهد داشت! 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت..... 2 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ بعضی آدمها کم کم جزو خاطرهها میشن بعضی آدمها حتی ارزش خاطره شدن هم ندارن.... 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ عطر تو تن من سرخي شرم گناه گرم هواتو كرده اين دلم 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت .... چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟ 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ پنجــره احســاس مقــابل ِ پنجــره ات نــرده کشیــده ای تــا عــاشقــانــت دخیــل ببنــدنــد! و مــن بیمــناکــم از کلیــدی کــه قفــل ِ احســاست را بگشــایــد، و دستــی کــه پنجــره ات را! 3 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ وقتی خواستن ها بوی شهوت می دهند وقتی بودن ها طعم نیاز دارند وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر می شوند...... وقتی نگاه ها ، هرزه به هر سو روانه می شود وقتی غریزه ، احساس را پوشش می دهد...... ... و وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی می شود نه! دیگر نمی خواهمت ، نه تو را و نه هیچ کس دیگری را ......!! 4 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست ! مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است... 8 لینک به دیدگاه
taghdir 2528 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۰ بنویسید به دیوار سکوت، "عشق" سرمایه ی هر انسان است.!!! 9 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۰ یاد سهراب بخیر! آن سهرابی که تا دم مرگ میگفت: "تو مرا یاد کنی یا نکنی ؛ من به یادت هستم! آرزویم همه سرسبزی توست!" 9 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۰ سیاه .... سپید ... خاکستری برمیگردم به شهر لعنتیام !!!! 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۰ کنون که بر کف گل جام باده صاف است به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گير چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است به درد و صاف تو را حکم نيست خوش درکش که هر چه ساقی ما کرد عين الطاف است ببر ز خلق و چو عنقا قياس کار بگير که صيت گوشه نشينان ز قاف تا قاف است حديث مدعيان و خيال همکاران همان حکايت زردوز و بورياباف است خموش حافظ و اين نکتههای چون زر سرخ نگاه دار که قلاب شهر صراف است 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۰ نه هستی که با بودنت طعم گس جوانی را مزه کنم نه نیستی که نبودنت خاطره ها را پای شمعدانی ها بریزد من به خواب هم نمی دیدم باد شمعدانی ها را پَرپَر کند اما این بار تا نیایی چشم از شمعدانی ها بر نمی دارم... 6 لینک به دیدگاه
چکاوک 398 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 شهریور، ۱۳۹۰ گرگ شنگول را خورده است گرگ منگول را تکه تکه می کند... بلند شو پسرم! این قصه برای نخوابیدن است ! 8 لینک به دیدگاه
چکاوک 398 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 شهریور، ۱۳۹۰ برهنــه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی نترس گردوی کوچک آنچه سیاه میشود روی تو نیست دست آنهاست . . ! 8 لینک به دیدگاه
Parisa 22 68 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۰ داغ شد سرم سرد شد دلم. دیدمت!کنار یک هوس...... خون چکید از دهان عشق سیلی محکمی، پرنده مرُرد در قفس میخ کوب شد زمان خنده های وحشیانه ی جنون! خاطرات،شرم ناک،در پی گریز... اشک ها،مردد از آمدن ،نیامدن سرک می کشند و باز هم سکون اعتماد من سکته کرد و مُرد... دست های من سقوط کرد،از ارتفاع شانه ام من،شکست می خورم باد هرزه گرد هم همه کنان،خرده باور مرا روی سر گرفت و بُرد... تکه تکه های من پخش شد در درون یخ زده! خجالت من از خودم،چه قدر سادگی؟ التماس من به پای سنگ کوب تو را به حرمت زمین،مرا ببر حماقت ایستادگی؟؟ نان که سوخته!نمک که ریخته! مقصرش منم؟ من از صداقتم باختم همین... شاید..ارزش تو این قدر نبود...وگر نه پاسخم چه بود؟؟ 6 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۰ مے پسـندم پاييـز را که معافـم مے کنـد از پنـهان کردن ِ دردے(!) که در صـدايم مے پيچـد ُ برقے(!) که در نگاهـم مے چرخـد ؛ آخر همه مـے داننـد سـرما (!) خورده ام ... ! 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده