رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

به كنار تپه شب رسيد.

 

با طنين روشن پايش آيينه فضا شكست.

 

دستم را در تاريكي اندوهي بالا بردم

 

و كهكشان تهي تنهايي را نشان دادم،

 

شهاب نگاهش مرده بود.

 

غبار كاروان ها را نشان دادم

 

و تابش بيراهه ها

 

و بيكران ريگستان سكوت را،

 

و او

 

پيكره اش خاموشي بود.

 

لالايي اندوهي بر ما وزيد.

 

تراوش سياه نگاهش با زمزمه سبز علف ها آميخت.

 

و ناگاه

 

از آتش لب هايش جرقه لبخندي پريد.

 

در ته چشمانش، تپه شب فرو ريخت.

 

و من،

 

در شكوه تماشا، فراموشي صدا بودم.

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

در کنارم که بخوابی ، دنیا تمام می شود ؛ بهشت آغاز...

در کنارم که بخوابی ، پل صراط ؛

می شود درست جایی میان نوازش لب های من بر چشمان تو...

صبح ، من می مانم و بوی تن تو..............!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

زيباترين دين ،مهرباني است دين ساده من چنين است: نيازي به مرجع تقليد ندارد.

نيازي به فلسفه هاي بغرنج ندارد.

دين من عقل من است و مرجع آن مهرباني ، مهرباني و مهرباني

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خدایا کفر نمی گویم ، پریشانم چه می خواهی تو از جانم ، مرابی آنکه خودخواهم اسیر زندگی کردی ، خداوندا تو مسئولی خداوندا تو تنهایی و من تنها ، تو یکتایی و بی همتا ، و لیکن من نه یکتایم ، نه بی همتا فقط تنهای تنهایم...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

درگیرم در گیرو دار تمام دردهای نا تمام

میان چرخش لنگ لنگان ثانیه‌های سرد

پناه میبرم به کودکیـــــــــــــــــــــــــــــم

و با آبنباتی از دستان مادرم دنیا را تاخت می‌زنم....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را "کشف" کند,

زیبایی هایش را بیرون بکشد …

تلخی هایش را صبر کند…

آدم های امروز دوستی های کنسروی می خواهند؛

یک کنسرو که فقط درش را باز کنند بعد یک نفر شیرین و مهربان از تویش بپرد بیرون و هی لبخند بزند و بگوید حق با توستــــــــــــــ ...!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ترک کردن ِ آدمها هم آدابی دارد !

 

اگر آداب ِ ماندن نمیدانید

 

لااقل

...

درست ترکشان کنید

 

تا تَرَک برندارند . . .

.

.

 

.....

  • Like 4
لینک به دیدگاه

لخت بر پنجرۀ هرزگی ات، لم دادم

تکیه بر دشنه ِ هرجائی ِ ماتم دادم

هیز تر شد دل و دستت، پی ِ این بزم ِ سکوت

شرمگینم که بدهکار ِ تو ام...کم دادم

تو که آغا ! به در ِ خاطره ها خواهی مُرد

... ولی از خود خجلم....حجله دمادم دادم

.

.

.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ﺑـﺎﺭﺍﻥ ﮐـﻪ ﻣﯽ ﺑـﺎﺭﺩ

ﺩﻟـﻢ ﺑـﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨـﮓ ﺗـﺮ ﻣﯽ ﺷـﻮﺩ

ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺍﻓـﺘﻢ...ﺑـﺪﻭﻥِﭼـﺘـﺮ

...ﻣﻦ ﺑـﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨـﻢ... ﺁﺳﻤـﺎﻥ ﮔـﺮﯾـﻪ....

  • Like 2
لینک به دیدگاه

چيستم من؟زاده يك شام لذتبار

ناشناسي پيش مي راند در اين راهم

روزگاري پيكري بر پيكري پيچيد

من به دنيا آمدم بي آنكه خود خواهم

كي رهايم كردي تا با دو چشم باز

... ...برگزينم قالبي را از براي خويش؟

تا دهم بر هر كه خواهم نام مادر را

خود به آزادي نهم در اين راه پاي خويش

من به دنيا آمدم تا در جهان تو

حاصل پيوند سوزان دو تن باشم

پيش از آن كي آشنا بوديم ما با هم ؟

من به دنيا آمدم بي آنكه من باشم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من به دنيا آمدم تا در جهان تو

حاصل پيوند سوزان دو تن باشم

پيش از آن كي آشنا بوديم ما با هم ؟

من به دنيا آمدم بي آنكه من باشم.....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...