رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

امشب به کلی از بچه ها، خانواده ، دوستان و ... گفتم بست بشینید پای تلویزیون قرار منطقه آزاد دانشگاه مارو نشون بده :ws3:

 

بعد که برنامه شروع شد، دیدیم واس یه دانشگاه دیگست:ws3:

 

حالا فقط یه 15 دیقه معطل شده بودناااا، کلی فحشم دادن :ws3:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

یاد سوتی یا بیشتر میشه گفت ضایع بازی یکی از دوستام افتادم

البته قبلا دوست نبود تازه اومده بود تو شرکت و مسئول یه دفتری شده بود

کاردانی کامپیوتر داره

نامه هایی که برای اون دفتر می اومد بیشتر وقتها تو پاکت بود و برای اینکه بده به مدیر یا شماره کنه پاکت ها رو باز میکرد

یکبار اومده بود پاکت های مناقصه رو باز کرده بود :ws3:

قیافه اطرافیان جز مدیره دیدنی بود خیلی به بیچاره خندیدیم :ws28:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

توی سایت دانشگاه برای گرفتن اکانت باید شماره دانشجویی داد منم شارژم وسط کار تمام شد رفتم که شارژ کنم مسئول سایت گفت دانشجویی؟منم حواسم نبود گفتم آره

گفت می دونم.دانشجویی گفتم آره مهندس

باز دوباره گفت منم فکر کردم داره مسخره بازی در میاره از تو کیفم کارت دانشجویی .کارت خوابگاه کارت سلف وکارت کتابخونه در آوردم بهش دادم گفتم ثابت شد دانشجوم دیدم زد زیر خنده گفت آقای مهندس منظورم شماره دانشجویی بود منم سرمو خاروندم بیخیال نت شدم:w16:

  • Like 27
لینک به دیدگاه

امروز خوراکه سوتی بودم..:w02:

 

امروز با دوستام رفته بودیم بیرون..همینجوری نشسته بودیم میحرفیدیم من اومدم بگم آره ی زنه اومده بود که اعضاشو اهدا کنه گفتم آره ی زنه اومده بود خودشو اهدا کنه..

 

یهو دیدم سکوت شد..:w58: گفتم نههههههههه..اعضاشوووو...:whistle: :icon_pf (34): دیگه هرکار میکردم بدتر میشد..:ws28:

___________________________________

باز داشتیم با دوستام میرفتیم..یهو دوستم خورد زمین..من حالا نخند کی بخند..:ws28: 2مین نشد خودم خوردم زمین..:sad0: حالا مگه میتونستم پاشم!!! هی لیز میخوردم..:ws28:

__________________________________

باز داشتیم میرفتیم ی موضوعی پیش اومد.. خواستم بگم چند نفر به ی نفر..گفتم ی نفر به چند نفر؟؟:w58::ws28:

  • Like 30
لینک به دیدگاه

دیروز با یکی از همکارام داشتیم صحبت میکردیم (غیبت میکردیم) که

 

اخه یکی از همکارمون تازه عقد کرده با یه دختر 14 ساله بعد من به این یکی دوستم گفتم چجوری حاضر میشن دخترشون رو انقد زود شوهر بدن اگه من دختر داشتم 30 تومن هم نمیدادم یهو رفیقم اینجوری شد:ws28::ws28::ws28:

  • Like 41
لینک به دیدگاه

توی یک مغازه بودم...

در حال ارتکاب جرم :ws3:

حالا بماند چه جرمی :ws3:

نمیشه گفت جُرم.. ولی کار خوشایندی نبود :whistle:

یهویی یه پیرمرد از پشت سرم گفت اسماعیل و اومد توی مغازه :ws28:

من که یک آن رنگم پرید :ws3:

تا نگو اسم مغازه دار اسماعیله و اون پیرمرده هم دوستشه :ws28::ws28::ws28::ws28:

 

ولی واقعا جا خوردم اولش :w02::sad0:

  • Like 38
لینک به دیدگاه

دیروز صبح برای شارژ اینترنتم پول ریختم

شب که شد مودمو زدم به برق که بیام نت دیدم چراغ adsl اش خاموشه منم شاکی زنگ زدم به پشتیبانی که چرا وصل نشده اونم ازم پرسید که چه مدت بود شارژ نکرده بودی شاید جمع کردن گفتم بله جمع کردن گفت پس فردا صبح وصل میشه

امروز از سرکار برگشتم مودمو زدم دیدم بازم چراغش خاموشه شاکی تر از دیروز زنگ زدم که چرا هنوز وصل نیست خانومه چک میکنه میگه وصله که حتما خرابیه

آدرس بدین بیایم درست کنیم بعد میگه هزینه ای هم برای شما داره رفع خرابی

حین چک و چونه زدن با خانومه که چه خبره برای خرابی هم باید هزینه بدم خانومه گفت برو ببین سیم تلفن هیچ مشکلی نداره

تازه یادم اومد من فقط برق مودمو وصل کردم یادم رفته تلفن رو هم وصل کنم :sigh:

به خانومه میگم باشه من میرم چک میکنم اگه درست نشد میام میگم درحالی که میدونستم سوتی خودمه :banel_smiley_4:

الان بابام اومده تو اتاق میگه اینترنت چطور شد میگم درستش کردم میگه به دختر مهندس خودم :ws3::5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 41
لینک به دیدگاه

یعنی امروز جوری سوتی دادم که کوپن سوتیام تا آخر سال دیگه تموم شد:icon_pf (34):

 

همسایه مون تازگیا ظاهرا یه ماشین خریده رنگ و مدل ماشین ما!من نمیدونستم!

امروز عصر اومدم برم بیرون سرکوچه ایستاده بودم منتظر تاکسی دیدم ماشینمون یواش از توی کوچه داره میپیچه توی خیابون!من از پشت سرش رفتم رسیدم نزدیکش با خنده بلند داد زدم:آی آقا کجا؟کجا؟

یهو راننده برگشت دیدم بابام نیست این که!پسر همسایه مونه:ws28:

فقط شانس آوردم قسمت دوم شعرشو نخوندم براش:ws28:

  • Like 44
لینک به دیدگاه

ازین سایتا هستن که شارژ ایرانسل می خری شماره می نویسی برات اس می نزنن کد شارژ رو داشتم شارژ میخریدم برای خودم. :banel_smiley_4:

خلاصه خریدم و منتظر بودم اس بزنن یه دفه داداشم اس زد دستت درد نکنه شهر غریب خوشحالم کردی :w02:

تازه فهمیدم تل اونو نوشتم :icon_pf (34):حالا بماند که روز قبلش برای داداش شارژ خریده بودما :banel_smiley_4:

  • Like 37
لینک به دیدگاه
من بازم یاد یه چیزی افتادم . . .!

 

پسر داییم سربازی پادگان نیروی هوایی (یه همچین چیزایی!) بود . . .! میگفت یه شب یه آخوندی اورده بودن داشت برامون صحبت میکرد . . یهویی جف گرفتتش گفت : ما اگر اراده کنیم برای لبنان نه 10 هواپیما . . . نه 100 هواپیما . . یک فروند هواپیما میفرستیم . . .!!!:banel_smiley_4:

 

 

اینم 1سوتی جدید:hapydancsmil:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

این سوتی مال یکی از دخترای کلاسه (همین امروز)

سر امتحان مدیریت تشکیلات کارگاهی که امتحان خیلی سختی هم بود(امتحان اپن بوک بود مشورت هم ازاد بود) تقریبا تمام جوابارو از تو یه کتاب 800 صفحه ای در اورده بودیم فقط یه سوال مونده بود.استاد هم رفت بیرون کلاسو سپرد دست من.دیگه همه اعصابا خورد ازین که یک جواب پیدا نمیشه.یه دفه همین خانم بلند داد زد(البته رو به من و چند تا پسر دیگه) و گفت:بچه ها اگه در نمیارین که من برم؟؟؟؟؟یه دفه کلاس ساکت شد.تازه فهمید چی گفته .همه :whistle:شدن.خودشم اب شد از خجالت.

  • Like 28
لینک به دیدگاه

همین خانم که تو پست پیش صحبتش بود ترم پیش هم یه سوتیه توووپ داد.البته اون زمان مجرد بود.روز زن بود و همه خانمای(متاهل) کلاس به هم تبریک میگفتن.یه دفه همین خانم اومد تو کلاس و با یه لحن بچه گانه همراه با ناراحتی گفت اخه چرا هیچکس به من تبریک نمیگه.یکی از دخترا بش گفت اخه تو هنوز خانم نشدی عزیزم.ببیچاره اینقد جلو ما خجالت کشید که پا به فرار گذاشت:ws28:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

ترم دو بودام

روز اړل کلاسا بود من ساعت اول تنظيم داشتم داشتم ساعت دوم اخلاق من ئو دوستم داشتيم ميرفتيم كلاس ديد چند تا از همكلاسياي ترم قبل نشستن تو كلاس ماهم رفتيم نشستيم

استاد ميخواست درس بده من گفتم مگه كلاس تنظيم نيست ؟؟؟؟؟؟؟؟

استاد گفت ميدوني كدوم كلاس اومدييييييييييي؟؟؟؟؟

گفتم تنظيم

همه زدن زير خنده

اي خجالت كشيدام

اينم روز اول كلاس

  • Like 27
لینک به دیدگاه

این سوتی تازه از تنور در اومده

دوستم تقویم 91 دستش بود با ذوق بهش میگم ایول بده ببینم تحویل سال چندمه ؟

 

دوستم :w58::ws28:

من:whistle:

  • Like 47
لینک به دیدگاه

این سوتی هم تازه تازس

ظهر من داشتم ناهار میخوردم.خواهرم داشت نماز میخوند.اون یکی خواهرم داشت تی وی پرشیا نگاه میکرد و با اهنگش میخوند .یه دفه دیدم خواهرم سر نماز همچین رییییز داره میرقصه.:ws3::ws3:اینم از خواهر ما.سر شوخیو با خدا هم باز کرده.

  • Like 43
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ديروز داشتم با مامانم حرف ميزدم گفتم ا...يكي دوروز ديگه چهارشنبه سوريه بعد مامانم گفت راسي جمعه ميشه؟:ws52: بنده خدا قاطي كرده بود يكي از دوستاش راجب جمعه بهش گفته بود كه يه خبريه اونم همينجوري تيري در تاريكي زد و يه چي گفت:ws28:

  • Like 29
لینک به دیدگاه

زن داییم سرماخورده بود نرفته بود سرکار

 

مامانم زنگ زد حالشو بپرسه گفت حتما زود برو دکتر حالت خوب بشه عزیزم

 

حالا بماند که زن داییم دکتره :banel_smiley_4:

  • Like 33
لینک به دیدگاه

توی مجلس ختم مامان بزرگم یکی از آشناها اومد تسلیت عرض کنه و بگه خدا صبرتون بده گفت خدا مرگتون بده همونموقع خودش رنگ به رنگ شد بنده خدا منم که نمیتونستم جلو عمه هام بخندم هرچند که خودشونم خندشون گرفته بود!

  • Like 37
لینک به دیدگاه

امروز داشتم از دوستم جدا ميشم خواستم بگم خداحافظ فردا ميبينمت

گفتم فردافظ خدا ميبينمت!:ws28:

شانس آوردم حواسش نبود :ws3:

  • Like 30
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...