amin 202 مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ من که تا حالا سوتی ندادم چکار کنم؟ می خوای یه مدت تحت نظرت بگیرم سوتیاتو درآرم؟ لینک به دیدگاه
محمــد 4415 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ می خوای یه مدت تحت نظرت بگیرم سوتیاتو درآرم؟ خصوصی بم بگو 1 لینک به دیدگاه
amin 202 مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ خصوصی بم بگو نمشه....بگیرم میارم همینجا میذارم....خودت میگی سوتی نمیدی!! لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ مهرداد میاد به جای همه سوتی میده! مهرداد خان جماعتی اینجا منتظر شمان! 3 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ مهرداد میاد به جای همه سوتی میده!مهرداد خان جماعتی اینجا منتظر شمان! در حال حاضر به علت تعطیلات نوروزی از دادن سوتی معذوریم با تشکر مرکز راهبردی ستاد سوتیهای انجمن 6 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ در حال حاضر به علت تعطیلات نوروزی از دادن سوتی معذوریم با تشکر مرکز راهبردی ستاد سوتیهای انجمن با تشکر! پول مفت میگیرین دیگه! این پولا خوردن نداره برادر! 2 لینک به دیدگاه
mobinak 398 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ يه آقايي جهت امر خير مي خواستن با من آشنا بشن و داشتن اسمسي در مورد شغل و خونه و ... مي گفتن، آقا خيلي خجالت مي كشيد كه تلفني حرف بزنه، برا همين مسيج ميدادن، من كه ديگه حوصله ام از اسمس دادن و .. سر رفته بود براش نوشتم كه: ببخشيد ميشه تماس بگيريد با هم صحبت كنيم، خسته شدم از بس كه بهتون دادم.... تا يك ساعت بعدش تماس نگرفت، بعدها كه خودم متوجه شدم دو دستي 100 بار زدم تو سر خودم. 21 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ يه آقايي جهت امر خير مي خواستن با من آشنا بشن و داشتن اسمسي در مورد شغل و خونه و ... مي گفتن، آقا خيلي خجالت مي كشيد كه تلفني حرف بزنه، برا همين مسيج ميدادن، من كه ديگه حوصله ام از اسمس دادن و .. سر رفته بود براش نوشتم كه:ببخشيد ميشه تماس بگيريد با هم صحبت كنيم، خسته شدم از بس كه بهتون دادم.... تا يك ساعت بعدش تماس نگرفت، بعدها كه خودم متوجه شدم دو دستي 100 بار زدم تو سر خودم. :icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
amin 202 مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ :icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34): حالا اون خواستگار پرونده....تو چرا حرصشو می خوری؟ لینک به دیدگاه
mIn 2294 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ در حال حاضر به علت تعطیلات نوروزی از دادن سوتی معذوریم با تشکر مرکز راهبردی ستاد سوتیهای انجمن تو تعطیلات نوروزی که سوتی زیاد پیدا میشه من همین دو سه ساعت پیش با مانتو و شلوار ورزشی یهو رفتم بین حدود 20 تا مهمون که کلی هم رودربایستی و اینا داشتیم :icon_pf (34): 13 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ تو تعطیلات نوروزی که سوتی زیاد پیدا میشه من همین دو سه ساعت پیش با مانتو و شلوار ورزشی یهو رفتم بین حدود 20 تا مهمون که کلی هم رودربایستی و اینا داشتیم :icon_pf (34): اینجوری رودرباسی ها رو میشه کم کرد ولی آدم سرخ و سفید میشه :icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
mIn 2294 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ اینجوری رودرباسی ها رو میشه کم کرد ولی آدم سرخ و سفید میشه :icon_pf (34): مساله اینجاس که شدت سرخ و سفید شندش بیشتر از شدت کم شدن رودربایستی هس آخه 4 لینک به دیدگاه
mobinak 398 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ يه بار با 2 تا از دوستام جلوي در دانشگاه سوار ماشين شخصي شديم، راننده از بچه هاي دانشگاه بود با دوتا پسر ديگه از همكلاسي هامون كه خيلي بي ادب بودن، من و دو تا دوستامم عقب نشستيم. تا نشستيم يكي از دوستام از تو كيف كرايه رو آورد بيرون، اون يكي يهو داد زد : ااااااااااااااااااااا محسا صبر كن خوووووووووووووووووووب نشسته در مياري!!!! اينو كه گفت ديگه پسرا مرده بودن از خنده، همشم تكرار مي كردن نشسته در مياريو مي خنديدن، ما هم خفه خون گرفته بوديم!!! 15 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ يه بار با 2 تا از دوستام جلوي در دانشگاه سوار ماشين شخصي شديم، راننده از بچه هاي دانشگاه بود با دوتا پسر ديگه از همكلاسي هامون كه خيلي بي ادب بودن، من و دو تا دوستامم عقب نشستيم.تا نشستيم يكي از دوستام از تو كيف كرايه رو آورد بيرون، اون يكي يهو داد زد : ااااااااااااااااااااا محسا صبر كن خوووووووووووووووووووب نشسته در مياري!!!! اينو كه گفت ديگه پسرا مرده بودن از خنده، همشم تكرار مي كردن نشسته در مياريو مي خنديدن، ما هم خفه خون گرفته بوديم!!! :ws28:سوتی هات همه درک بالا می خواد:167: 2 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ مساله اینجاس که شدت سرخ و سفید شندش بیشتر از شدت کم شدن رودربایستی هس آخه 1 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ ما یه هفته رفتیم مسافرت انقد سوتی دادم که نگو.... دیگه عادی شده بود یه چند وقت پیش که با بچه های انجمن رفته بودیم کوه .... این ناخنه شست پای ما افتاد بی ناخن شد جوری که به جایی بخوره دادت میره هوا که نه فضا توی این مسافرت هم که رفته بودیم مشهد .. توی حرم داشتیم سعی میکردیم بریم جلو که ببینیم دنیا دسته کیه.... هر کی رسید اومد پایه مارو لقد کرد منم فقط جیغو دادمو قورت میدادم:confused: یه دفعه یه خانومه با جسارت تمام با وزنه نمیدونم چند کیلویش اومد عد پاشو گذاشت رو شسته پای ما.. برم نمیداشت منم تو اون همه شلوغی داد زدم شستم شستم شستم..... بابا جون شستم یهدفعه همه منو نگاه کردن موندن که من چی گفتم.. منظورم چیه .....اینجوری بودن منم خندم گرفته بود اما مجبور بودم جذبه مو حفظ کنم.. گفتم جای دیگه نبود پاتو بزاری؟ هیچی نمی گفت... کلا اینجوری بود منم یه ایشششش کردم گفتم معذرت هم خوب چیزیه:w589: باز همچنان اون اینجوری بود دیگه نمیدونم چی شد از برق کشیدنش یا نه اتفاقا منم الان مشهدم... پریشب رفته بودیم حرم...داشتم دنبال مهر میگشتم...یهو یه پیرزنه ازون ور صدا زد که دختر جون اون صندلیو بده من..(از این صندلی کوچولو تاشوها بود) گفتم خانم من نمیدونم این مال کیه..نمیدم از اون اصرار..از من انکار.. نمیشنیدمم چی چی میگه.. بی خیالش شدم...برگشتم رو به خواهرم دیدم اینجوری نیگام میکنه>>> گفتم چیه ؟؟ گفت آی کیو این صندلیا مال خود حرمه مالکسی نیست.. منم کلا به روی خودم نیوردم 16 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ يه بار با 2 تا از دوستام جلوي در دانشگاه سوار ماشين شخصي شديم، راننده از بچه هاي دانشگاه بود با دوتا پسر ديگه از همكلاسي هامون كه خيلي بي ادب بودن، من و دو تا دوستامم عقب نشستيم.تا نشستيم يكي از دوستام از تو كيف كرايه رو آورد بيرون، اون يكي يهو داد زد : ااااااااااااااااااااا محسا صبر كن خوووووووووووووووووووب نشسته در مياري!!!! اينو كه گفت ديگه پسرا مرده بودن از خنده، همشم تكرار مي كردن نشسته در مياريو مي خنديدن، ما هم خفه خون گرفته بوديم!!! سوتیات همه زناشوییه چرا؟ 2 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ اتفاقا منم الان مشهدم... پریشب رفته بودیم حرم...داشتم دنبال مهر میگشتم...یهو یه پیرزنه ازون ور صدا زد که دختر جون اون صندلیو بده من..(از این صندلی کوچولو تاشوها بود) گفتم خانم من نمیدونم این مال کیه..نمیدم از اون اصرار..از من انکار.. نمیشنیدمم چی چی میگه.. بی خیالش شدم...برگشتم رو به خواهرم دیدم اینجوری نیگام میکنه>>> گفتم چیه ؟؟ گفت آی کیو این صندلیا مال خود حرمه مالکسی نیست.. منم کلا به روی خودم نیوردم :ws28: یه چیز دیگه بگم بخندیم نزدیکه اون پنجره هه کنار خود ضریح هست اونجا بودیم یه مقدار خلوت اینجا بود منم داشتم درد دل اینا میکردم خفن تو حاله خودم بودم:girl_angel: بعده یه خانومه با صدا بلند گفت یا امام رضا گریب ، گریب امام رضا(خیلی لهجش باسم جالب بود) منو میگی... ترکیدم از خنده ... نمیدونستم چی کار کنم بخندم یا تو حاله خودم باشم ______________ شرمنده از دوستای ترکم اخه تازه با این لهجه اشنا شده بودم ... فکر کردم خانومه طرز حرف زدنش اینجوریه منم وقتی بچه بودم به مداد قرمز میگفتم مداد گرمز 12 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده