رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دیشب داشتم سیب زمینی پوست می کندم اما نمی دونم تو کدوم کهکشان سیر می کردم که پوست سیب زمینی ها رو می ریختم تو ظرف خود سیب زمینی ها رو درسته مینداختم سطل آشغال! بابام اومد احوالات من رو دید فکر کنم خیلی مایوس شد گفت دخترم خواستی پوست سیب زمینی ها رو سرخ کنی خوب بشورشون :sad0:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

یکی از دوستام داشت یه اصطلاح خارجی رو می گفت...بعد اومد کلمه به کلمه ترجمه کنه گفت: آره این یعنی فلانی آدم مطبوعیه :ws28:

گفتم مگه بوگیره توالته :ws28:

حالا هی اومده ترجمه ی درستش رو می خواد بگه..... هی دوتاییمون یاد بوگیره توالت میفتادیم :ws28:

  • Like 18
لینک به دیدگاه
باور کنین خیلی سعی کردم نذارم81872_ghayem.gif81872_ghayem.gif

 

بچه ها نگاه کنید تا عوض نشده:

 

 

 

y9m1oar4tx848z4pdbl.jpg

 

لینک اموزش میخوره به این تاپیک==>>> فوتبال به سبک نواندیشانی ها

 

 

:ws28:

اگر به جایی غیر از این میرفت من تعجب میکردم

از بس این ممد جوانان رنگ گوجه ای سابق حواس پرته :w000:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

یه بار یه خانمی از رادیو اومده بود محل کارم با من مصاحبه کرد. یه کم در مورد خودم و کارم و این حرفا ازم سوال کرد. همه چیز داشت به خوبی و خوشی پیش می رفت که رسیدیم آخر مصاحبه خانومه گفت در آخر اگه صحبتی با شنوندگانمون دارید بفرمایید منم در کمال اعتماد به نفس گفتم ممنونم که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید:ws28: بعد یهویی یادم افتاد این رو باید اون خانومه می گفت نه من :thk::w31:ایشون یه کم خنده اش گرفت ولی من خودم رو از تک و تا ننداختم. شانس آوردم مصاحبه پخش شد اون جمله آخر رو حذف کرده بودن وگرنه معلوم نبود چه لحظات مفرحی برای ملت خلق می شد.

  • Like 24
لینک به دیدگاه
باور کنین خیلی سعی کردم نذارم81872_ghayem.gif81872_ghayem.gif

 

بچه ها نگاه کنید تا عوض نشده:

 

 

 

y9m1oar4tx848z4pdbl.jpg

 

لینک اموزش میخوره به این تاپیک==>>> فوتبال به سبک نواندیشانی ها

 

چقد من ساده بودم که راست رفتم به خودش گفتم!:icon_pf (34):

  • Like 14
لینک به دیدگاه

به یکی از بچه های دانشگاه گفتم: اسم نامزدت چیه؟ گفت پدیده...من درست نشنیدم گفتم: پریده؟:w58: :ws28: تا شنید ترکید از خنده بعد گفت: پدیده! گفتم آهان.

بعد همین موضوع رو داشتم برای یکی از دوستام تعریف می کردم: گفت هدیده وسیله ایه که باهاش لوله می برن ...گفتم هدیده چیه؟ گفت اسم نامزد دوستت دیگه:ws28: گقتم نه بابا پدیده...اونم تازه دوزاریش افتاد :ws28:

 

کلاً اسم ایشون مشکل داره نه گوشِ ما :ws3:

  • Like 24
لینک به دیدگاه
چقد من ساده بودم که راست رفتم به خودش گفتم!:icon_pf (34):

 

اینجا باید ناجوان مردانه، ناجوان زنانه، نامردانه، نازنانه و ناجوانانه سوتی بگیری :ws3:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

چند سال پیش دوران مدرسه ،تو انجمن اولیا مربیان معلوم شد بابای یکی از بچه ها با بابای من قبلا همکلاس بودن

وقتی اون دختر اومد به من گفت،منم اسم کوچکشو پرسیدم بعد یهو یادم افتاد که فامیلی پدرشو پرسیدم

اونم ترکید از خنده اصلا متوجه نشدم به چی میخنده گفتم مگه مرض داری؟vahidrk.gif

گفت نه تو خوبی فامیلیه بابام همون فامیلیه منه دیگه:w02:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

یکی از هم کلاسیام،عادت داره موهاشو مدل میده تو دانشگاه

بعد یکی دوبار میشد که اصن موهاش معلوم نبود:ws38:

ازش پرسیدم جریان چیه؟ اینهمه تنوع؟:whistle::ws3: (فضول خودتی خب باهاش راحتم:w000:)

گفت آخه روزه ام:w02:

بعد چند روز پیش جلوی در سلف دیدمش یه ذره هم ته دیگ برنج دستش بود:banel_smiley_4: نامرد:sigh:

دیدم بازم با حجاب کرده:ws38:

بهش گفت اااا روزه ای؟ قبول باشه:w16:

دیدم اینجوری شد:ws28:

 

گفتم خو چته؟:w000:

گفت بابا دارم ته دیگ میخورما روزه ام؟:banel_smiley_4:

خو تقصیر خودشه:hanghead::5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 17
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

دیدم هیشکی سوتی نمیده:banel_smiley_4:

نشستم فکر کردم سوتی های قدیمیم یادم بیاد تعریف کنم:ws3:

اول مهر امسال که خواستم بیام دانشگاه ،با یکی از بچه ها قرار گذاشتیم که اهواز همدیگه رو ببینیم:w02:

متاسفانه منم اهواز رو خوب بلد نیستم :icon_pf (34):

نزدیک ترمینال پیاده شدم بعد زنگ زدم رفیقم بیاد دنبالم:w02:

گفت کجایی دقیقا؟:w02:

گفتم یه جاییم که نمیدونم کجاست:5c6ipag2mnshmsf5ju3

گفت خب تابلویی،مرکزی ، چیزی:banel_smiley_4:

منم نیگا کردم پشت سرم دیدم روی تابلو نوشته بود مرکز ایمنی وسلامت و...(بقیشو یادم نیست:ws3:)

گفتم اها پیش بهداشتم:w02:

گفت کجا؟:w58:

گفتم خو بهداشت دیگه:5c6ipag2mnshmsf5ju3

گفت برو از یکی که نزدیکته بپرس ببین دقیقا کجایی آخه اونورا که بهداشت نیست:banel_smiley_4:

رفتم تو همون مرکز بهداشت:ws3: دیدم یه آقایی اونجاست گفتم ببخشید آقا اینجا کجاست؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3:hanghead: میخوام به یکی بگم بیاد دنبالم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

گفت آتشنشانی:w02:

و من فهمیدم که هنوز نمیدونم سردر آتش نشانی مستقیم نمیان بنویسن آتش نشانی:4564:

خو چرا ملت رو گمراه میکنید؟:4564:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

دیروز یه خانومی زنگ زد گفت خانوم رزومه دادین بیاین مصاحبه ، ادرسو یاداشت میکنین تشریف بیارین

منم گفتم: بفرمایید و نوشتم و اینا

تهش گفتم باشه باشه پس من فردا راس ده تشریف میارم

یهو خودم فهمیدم چه گندی زدم واسه همین نرفتم مصاحبه که مبادا بخندن بهم:ws3:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

دوستم داشت س ی گ ا ر میزد یه لحظه بابا ش جلوش سبز شد نمی دونم چرا س ی گ ا ر و داد به من خوب بنداز جلو پات منم نمی دونم چرا گذاشتم لبم که صدای جلز و ولز از گوشه لبم برخاست همین دیگه س ی گ ا ر را سرته گذاشتم الان گوشه لبم تازه خوب شده

  • Like 27
لینک به دیدگاه

منم سوتی امروزمو بگم داغ و تازه :ws3:

 

امروز قرار بود از برگه‌ی امتحان سال بالایی ها برای درسی که ما این ترم داشتیم عکس بگیرم و با وایبر برای یکی از بچه ها بفرستم.

بعد این که عکس گرفتم و فرستادم دیدم نوشته این که فقط ۱۴ نمرست. پس ۶ نمره‌ی دیگش چی بوده.:banel_smiley_4:

منم اول چک کردم دیدم راس میگه ها چرا ۶ نمره کم داره؟!!:ws52: برگشتم گفتم خوب عزیزم استاد اون ۶ نمره رو گذاشته واسه حاضر غایب و فعالیتت تو کلاس دیگه :w02:

خلاصه اون بنده خدا رو خوب قانع کردم که همون موقع یکی اومد و برگه رو اونوری کرد:ws28:

حالا من:hanghead:

اونور برگه:w02:

دوباره بهش پیام دادم عزیزم مثکه در اون حدم واسه فعالیتهای کلاسیمون ارزش قائل نشده ۶ نمره بقیشم سوال داده :whistle: اونور برگه رو تقدیمت می‌کنم:ws3:

خو چیکار کنم گیجم :hanghead:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

امروز با همکلاسی هام رو نیمکت ها نشسته بودیم اشکالای پروژه رو درمیاوردیم

که یکی از پسرا به من گفت پاک کنتو بده منم پاک کنو دادم بهش بعد اینکه کارش

تموم شد. گفت ممنون که بهم برگردونه:w16:

منم روم طرف دوستم بود به اون پسره نگا نمیکردم :ws28:

ولی دستمو دراز کردم که پاک کنو بگیرم

 

تو ذهنم فکر کردم عه چرا ول نمیکنه

 

برگشتم دیدم انگشتشو گرفتم دارم میکشمicon_pf%20(34).gif

  • Like 33
لینک به دیدگاه

با مامانم داشتیم در مورد خلوص نیت روحانیون و فواید اذکار اسلامی حرف میزدیم

مامانم میخواست داستان برام تعریف کنه...گفت:یه شیخی بوده قدیما که خیلیییییییی شیخ بوده!!!!!

 

من:ینی چی که خیلی شیخ بوده مامان؟؟:ydm47612zsesgift969

 

مامانم:ینی چیز بوده دیگه..از اون شیخ خفنا:w58:

 

من:واااااا..چی میگی مامان؟؟

 

مامانم:عهههههه...ینی خیلی شیخ بوده دیگه خودت بفهم منظورمو:w000::whistle:

===============================

 

اینم حرکت مادرم واسه خواهرم

 

خواهر م قسمم داد یه فایلی رو واسه دختر خالم کپی نکنم

منم چون قسمم داده بود همونجا به دختر خالم گفتم فکر یه راه دیگه باش:w02:

 

اونم خودش کپی کرد تو فلشش:w16:

آبجیم حرصش در اومد..تو سالن بود

داد زد:مامااااان این قبله کدوم طرفه...من دیگه الان میمیرم:icon_razz:

 

مامانمم حواسش به حرفای ما نبود

سمت قبله رو نشونش داد گفت این طرفه:w02:

 

من:ws28::ws28:

دختر خالم:ws28::ws28::ws28::hapydancsmil:

مامان:ws52:

آبجیم:4564:من بچه سر راهی ام عایا!!!:4564:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

چند روز پیش خونه ی یکی از دوستام بودم چند تا از بچه های دیگیه هم اومدن که با هم چایی بخوریم...بهش گفتم: زهرا نمی خوای این تابلو رو بزنی به دیوار؟

گفت چرا اتفاقاً... می گن باید با "لُر پلاک" بزنم :ws28: یعنی لُر پلاک رو که گفت یهویی زدیم زیر خنده.... بعد یکی از پسرا گفت: چی پلاک؟

گفت: خو لُر پلاک دیگه :hanghead:

یعنی من دیگه کف زمین بودم...... اینم هی می گفت: مگه چی گفتم خو؟:hanghead:

بعد گفتیم: عزیزم اون "رُل پلاک" ِ نه "لُر پلاک ":ws3:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

سوتی سوتی اونم چه سوتییییییییییییی:ws28::icon_pf (34):

3هفته پیش سر کلاس تاسیسات مکانیکی بودیم که استاد شروع کرد به حضور غیاب کردن :ws3:(این استاد به غیبت کردن خیلی حساسه):banel_smiley_4:خلاصه رسید به اسم یکی از بچه ها گفتن خانوم فلانی دید جواب نمیده گفت ها این با سهیل رفته بیرون:w02:آغا ما همه مون اینجوری شدیم:w58:که این از کجا میدونه اسم اونو از کجا میدونه و ....:w58:گفت اسمش زهره هست زهره ام اسم ستاره اس سهیلم اسم ستاره اس میگم لابد ستاره شده:ws28:ما دوزاریمون افتاد که استاد یه چیز دیگه میگفت منظورش اون نبوده خلاصه کل کلاس رفت هوا:ws28:

حالا استادم فکر میکنه همه دارن به حرف اون میخندن:ws28:اینم هی تکرار میکرد همه هی غش میکردن:ws28:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

از صبح داشتم درس میخوندم ظهری اومدم پایین رفتم سر یخجال برا خودم میوه بردارم:banel_smiley_52::(50): مامانم گفت دارم برات ناهار مورد علاقه تو درست میکنم:pot: منم اومدم بگم دستت درد نکنه قربونت چون فکرم مشغول بود به جاش گفتم سلام :sad0:دیگه بقیشو خودتون تصور کنید:ws28::ws47:قربون دستش اونم اصلا نذاشت یه دیقه بشه رفت گذاشت کف دست اهل خانواده:lol::sorry:

  • Like 23
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...