mamooshak 8194 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ :jawdrop:چه صحنه اکشنی آره واسه همينه همش بهم پيشنهاد ميشه، ولي من به همه جواب رد ميدم منظورم كارگردانا بود :ws3: 3 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ :jawdrop:چه صحنه اکشنی فقط به اشکن بودنش فک میکنی دیگه..... :banel_smiley_4: :banel_smiley_4: 2 لینک به دیدگاه
mamooshak 8194 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ فقط به اشکن بودنش فک میکنی دیگه..... :banel_smiley_4: :banel_smiley_4: هينو بگو، من اون لحظه قلبم مثه يه گنجيشك داشت ميزد، اين تو چه فكريه 1 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ فقط به اشکن بودنش فک میکنی دیگه..... :banel_smiley_4: :banel_smiley_4: هينو بگو، من اون لحظه قلبم مثه يه گنجيشك داشت ميزد، اين تو چه فكريه از آنجایی که دید ما و بینش ما خیلی وسیعه تمامی جوانبو میبینم و همانا که این نشانه ایست برای کسانی که ایمان میاورند 5 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ از آنجایی که دید ما و بینش ما خیلی وسیعه تمامی جوانبو میبینم و همانا که این نشانه ایست برای کسانی که ایمان میاورند مااااااااام یه سری از جوانبشو میبینیم که اینجا زن و بچه رد میشه نمیشه گفت!!!!!!! :banel_smiley_4:برای کسانی که ایماان هنوز نیاوردن مفیده......:167: 6 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ مااااااااام یه سری از جوانبشو میبینیم که اینجا زن و بچه رد میشه نمیشه گفت!!!!!!! :banel_smiley_4:برای کسانی که ایماان هنوز نیاوردن مفیده......:167: یه دفعه هم من دیدم یه پسره سوار موتور بود از پشت سر (حساب کنین سرعت موتور با سرعت دست جمع میشه) زد توی سر یه دختر که دختره بیهوش شد اون نامردم در رفت شاید اون دختر خیلی سن داشت 13 سالش بود.:ws25: 7 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ یه دفعه هم من دیدم یه پسره سوار موتور بود از پشت سر (حساب کنین سرعت موتور با سرعت دست جمع میشه) زد توی سر یه دختر که دختره بیهوش شد اون نامردم در رفت شاید اون دختر خیلی سن داشت 13 سالش بود.:ws25: بسهههههههههههه دیگههههه.....نگییییییییییدددد......:cryingf::cryingf: 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ بسهههههههههههه دیگههههه.....نگییییییییییدددد......:cryingf::cryingf: اینم یه جریان که توش حال پسره گرفته شد 13 سالم بود اول دبیرستان بودم یه روز اومدم با دوچرخه از مدرسه خونه دم در خونه یه پسره رو دیدم که حدودن 19 سالش بود و با یه موتور اومده بود دخترا رو اذیت میکرد خلاصه داشت با یه دختر حرف میزد راستش من شرمنده کل مردای ایرانم ولی دختر بازی تو کوچه ما ممنوعه هر جای دیگه خواستین بفرمایین زدم بیرون و رفتم سر کوچه خونه پدر بزرگم بود یه در زدم برگشتم به پسره گیر دادم من 6 سال ازش کوچیکتر بودم ولی خروس جنگی بودم زورم بهش نمیرسید دعوامون شد که عموم اومد بیرون و گفت چی شده گفتم گفت ولش کن بره پسره رو دعوا کرد که بره که یهو بابام از سر کوچه اومد تو بابای من ناظم هنرستانه این شرورایی که هیچ جور تربیت نمیشن اونجا درستشون میکنه اومد گفت چیه گفتم این پسره تو این کوچه مزاحم ناموس مردمه گفت به تو چه برو خونه تون پسره که نمیدونس این بابامه پر رو شد گفت این بچه اومده به من فلان و...... که یهو دیدم پسره رو هواس یکی از بابام میخورد یکی از دیوار بابام موتورو ضبط کرد گفت میری سند میاری بهت بدم این دزدیه باباتم ور میداری بیاد باهاش صحبت کنم پسره خیلی لات بود ولی زد زیر گریه عصری ننه شو اورد موتورو برد بعله کوچه ما کوچه قدیمیه همه همو میشناسن 40 ساله تو این کوچه دزدی نشده کسی هم بخواد مزاحم بشه ترجیحا تو این کوچه نمیاد سعدی میگه ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان 6 لینک به دیدگاه
T-bag 320 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ یه شب همون سالی که برف سنگینی اومده بود من و دوستم داشتیم می رفتیم ددر برق همه جا رفته بود ! یوهو یه دختره اومد و نفس نفس گفت "آقا این مرد منو نیم ساعته داره تعقیبم می کنه و دست بردار نیست! خونه ی ما ته همین کوچست! مواظبم باشید تا من برسم خونه!" آقا دیدیم یه یارو قلچماغ با شلوار کردی سنبادی و کاپشن چرم و هیکل آرنولد اومد تو کوچه! ما هم به دختره گفتیم! شما خیالت راحت باشه! خلاصه اینکه چون دیرمون شده بود و حوصله ی دردسر نداشتیم وارد عمل نشدیم و به خدا سپردیم قضیه رو! از اون موقع تا حالا عذاب وجدان دارم!!!:icon_pf (34): 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ اینم یه جریان که توش حال پسره گرفته شد13 سالم بود اول دبیرستان بودم یه روز اومدم با دوچرخه از مدرسه خونه دم در خونه یه پسره رو دیدم که حدودن 19 سالش بود و با یه موتور اومده بود دخترا رو اذیت میکرد خلاصه داشت با یه دختر حرف میزد راستش من شرمنده کل مردای ایرانم ولی دختر بازی تو کوچه ما ممنوعه هر جای دیگه خواستین بفرمایین زدم بیرون و رفتم سر کوچه خونه پدر بزرگم بود یه در زدم برگشتم به پسره گیر دادم من 6 سال ازش کوچیکتر بودم ولی خروس جنگی بودم زورم بهش نمیرسید دعوامون شد که عموم اومد بیرون و گفت چی شده گفتم گفت ولش کن بره پسره رو دعوا کرد که بره که یهو بابام از سر کوچه اومد تو بابای من ناظم هنرستانه این شرورایی که هیچ جور تربیت نمیشن اونجا درستشون میکنه اومد گفت چیه گفتم این پسره تو این کوچه مزاحم ناموس مردمه گفت به تو چه برو خونه تون پسره که نمیدونس این بابامه پر رو شد گفت این بچه اومده به من فلان و...... که یهو دیدم پسره رو هواس یکی از بابام میخورد یکی از دیوار بابام موتورو ضبط کرد گفت میری سند میاری بهت بدم این دزدیه باباتم ور میداری بیاد باهاش صحبت کنم پسره خیلی لات بود ولی زد زیر گریه عصری ننه شو اورد موتورو برد بعله کوچه ما کوچه قدیمیه همه همو میشناسن 40 ساله تو این کوچه دزدی نشده کسی هم بخواد مزاحم بشه ترجیحا تو این کوچه نمیاد سعدی میگه ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان تو این همه کوچه یکیش و تو این همه پسر تک و تو ک خوش غیرت پیدا میشه....:girl_in_dreams: :girl_in_dreams: :girl_in_dreams: 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ یه شب همون سالی که برف سنگینی اومده بود من و دوستم داشتیم می رفتیم ددر برق همه جا رفته بود ! یوهو یه دختره اومد و نفس نفس گفت "آقا این مرد منو نیم ساعته داره تعقیبم می کنه و دست بردار نیست! خونه ی ما ته همین کوچست! مواظبم باشید تا من برسم خونه!"آقا دیدیم یه یارو قلچماغ با شلوار کردی سنبادی و کاپشن چرم و هیکل آرنولد اومد تو کوچه! ما هم به دختره گفتیم! شما خیالت راحت باشه! خلاصه اینکه چون دیرمون شده بود و حوصله ی دردسر نداشتیم وارد عمل نشدیم و به خدا سپردیم قضیه رو! از اون موقع تا حالا عذاب وجدان دارم!!!:icon_pf (34): ای نامردااااااااااااااااااااااااا:cryingf: :cryingf: :cryingf: اصلن به من چه.....مگه نه؟؟؟:girl_in_dreams: 2 لینک به دیدگاه
fargol_2408 3453 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ ديگه اين چيزا تعجب نداره تو اين دوره زمونه، هم يه سري پسرا پررو شدن، هم دخترا...من خودم يه دفه داشتم با خواهرم تو خيابون، توي پياده رو ميرفتم، داشتيم حرف ميزديم، خواهرم سمت ديوار بود و منم كنارش... فقط يه آن يه سايه سنگين رو حس كردم، ديدم پسره از روبرو ميومد اومده تو صورتم، ميخواست بوس كنه.... منم خدايي بود خيلي به موقع فهميدم، همچين خودمو انداختم تو ديوار، اونم تا 1ميليمتريِ من اومد! خداروشكر به هدفش نرسيد :brodkavelarg::brodkavelarg::brodkavelarg: :w58: :jawdrop:چه صحنه اکشنی از آنجایی که دید ما و بینش ما خیلی وسیعه تمامی جوانبو میبینم و همانا که این نشانه ایست برای کسانی که ایمان میاورند مااااااااام یه سری از جوانبشو میبینیم که اینجا زن و بچه رد میشه نمیشه گفت!!!!!!! :banel_smiley_4:برای کسانی که ایماان هنوز نیاوردن مفیده......:167: چه چيزا كه ادم نميشنوه!دوره آخر الزمون ميگن همينه؟! 4 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ :ws28::ws28::ws28::ws28: بازم از این ماجراها بگین خیلی حال میده بازم بازم:ws28::ws28::ws28::ws28: 5 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ امروز از دوستم یه چیزی شنیدم که دقیقا این شکلی شدم :jawdrop:می گفت دیروز دوست خواهرش داشت با یکی دیگه تو پیاده رو راه می رفت که از پشت شنید یکی داره می دوه کنار می ره که طرف رد شه ولی پسره با سرعت نور دختر بیچاره رو یهو می گیره بغلش با هر چی زور داشته فشارش می ده:jawdrop: دختر بیچاره هم جز جیغ کار دیگه ای نمی تونست بکنه ! بغل دستیشم هنگ کرده بود که عاقبت پسره رضایت می ده ولش می کنه و فرار می کنه دختره هم می دوه دنبالش بگیرتش کتکش بزنه پلیسم تو این هیر و ویر پیداش می شه ولی نه دختره تونست بگیرتش نه پلیس ......همچین در رفت که هیشکی بهش نرسید.................... ای خدا آدم چه چیزایی که نمی شنوه آخه این چه وضعشه :w00: والا هر جور شنیده بودیم جز این خدا آخر عاقبت مارو بخیر کنه:banel_smiley_52: پسره واقعا روانی بود :icon_pf (34): چه خرتوخری بوده اونجاااااااااااااا!!! اوخیییییییییییییییییییییییییییییییییییی پسره دلش بغل میخاسته خب! :persiana__hahaha: مهندس جان تو شنیدی من خودم 2 سال پیش دیدم.اون لحظه هنگ کرده بودم فکر میکردم دوربین مخفیه :ws47::ws47::ws47: 4 لینک به دیدگاه
mamooshak 8194 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ از آنجایی که دید ما و بینش ما خیلی وسیعه تمامی جوانبو میبینم و همانا که این نشانه ایست برای کسانی که ایمان میاورند :ws28::ws28::ws28::ws28: بازم از این ماجراها بگین خیلی حال میده بازم بازم:ws28::ws28::ws28::ws28: باشه يادم بياد من حتما ميام ميگم 5 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ :ws28::ws28::ws28::ws28: بازم از این ماجراها بگین خیلی حال میده بازم بازم:ws28::ws28::ws28::ws28: این یعنی بگیم یا نگیم داری دعوامون میکنی؟ اوا سارا خانم سلام :w410: این اواتارتون مهربون تر از باشگاه مهندسان :w410: 2 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ باشه يادم بياد من حتما ميام ميگم نمیشه آگهی نبینیم و همین الان بگی 1 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ تو این همه کوچه یکیش و تو این همه پسر تک و تو ک خوش غیرت پیدا میشه....:girl_in_dreams: :girl_in_dreams: :girl_in_dreams: ای که از کوچه معشوقه ما میگذری بر حذر باش که سر میشکند دیوارش 2 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ ديگه اين چيزا تعجب نداره تو اين دوره زمونه، هم يه سري پسرا پررو شدن، هم دخترا...من خودم يه دفه داشتم با خواهرم تو خيابون، توي پياده رو ميرفتم، داشتيم حرف ميزديم، خواهرم سمت ديوار بود و منم كنارش... فقط يه آن يه سايه سنگين رو حس كردم، ديدم پسره از روبرو ميومد اومده تو صورتم، ميخواست بوس كنه.... منم خدايي بود خيلي به موقع فهميدم، همچين خودمو انداختم تو ديوار، اونم تا 1ميليمتريِ من اومد! خداروشكر به هدفش نرسيد :brodkavelarg::brodkavelarg::brodkavelarg: :icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34): یه شب همون سالی که برف سنگینی اومده بود من و دوستم داشتیم می رفتیم ددر برق همه جا رفته بود ! یوهو یه دختره اومد و نفس نفس گفت "آقا این مرد منو نیم ساعته داره تعقیبم می کنه و دست بردار نیست! خونه ی ما ته همین کوچست! مواظبم باشید تا من برسم خونه!"آقا دیدیم یه یارو قلچماغ با شلوار کردی سنبادی و کاپشن چرم و هیکل آرنولد اومد تو کوچه! ما هم به دختره گفتیم! شما خیالت راحت باشه! خلاصه اینکه چون دیرمون شده بود و حوصله ی دردسر نداشتیم وارد عمل نشدیم و به خدا سپردیم قضیه رو! از اون موقع تا حالا عذاب وجدان دارم!!!:icon_pf (34): خسته نباشی :w00::w00: :ws28::ws28::ws28::ws28: بازم از این ماجراها بگین خیلی حال میده بازم بازم:ws28::ws28::ws28::ws28: نمیشه آگهی نبینیم و همین الان بگی چه خوب این تاپیکو زدما :ws3: 4 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۸۹ این یعنی بگیم یا نگیم داری دعوامون میکنی؟اوا سارا خانم سلام :w410: این اواتارتون مهربون تر از باشگاه مهندسان :w410: ببخشید شما 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده