رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

پین کد گوشیت هم بهت سه بار فرصت میده.... پول دادی خریدیش ...صاحبشی اختیارشو داری میتونی بزنی بشکنیش بفروشیش بندازیش دور اما فقط سه بار بهت مهلت میده ... ولی من از گوشیت هم صبور تر بودم... اما خیلی رو می خواد که باز بگی صبور نبودم تو این 5 سال :sigh:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

واژگانم گُل هستند ، تو که باشی، خدای دادار آب پاش به دست می گیرد ، می چرخد در حیات فهمم ، هی آب می ریزد پای شمعدانی های ادبم

می شوند گلستان

تو که باشی ورود به چمنزار دلم برای دیگران ممنوع می شود

تو که باشی

  • Like 14
لینک به دیدگاه

نمیدونم چندمین باره که دارم این خوابو میبینم.

تا فراموش میکنم دوباره سراغم میاد.

الان دیگه نمیزاره فراموس کنم.

شب میبینم، چرت بعداز ظهرم میبینم.

خودمو درگیر خواب و رویا نمیکنم.

ولی دیدن یه کابوس ، به یک شکل و تکرارش......

تو همه این کابوس ها یه بچه می میره!!

یه بچه شیرخواره.

دیشب داشتم تو تابوت میزاشتمش و امروز دیدم که دارم روش آب میپاشمw58.gif

کم کم شبیه این فیلمایی میشه که دنبال یه خواب گنگ آواره کوه و بیابون میشن.

نمیدونمhanghead.gif

  • Like 11
لینک به دیدگاه

[h=5] گاهی وقتها ... آدمها ... با یه حرف ... با یه کار ...

نمی دونن که پاشون رُ میذارن رو گلوی آدم و فشار میدن ...

نمی دونن که ذره ذره آدمُ داغون می کنن ....

نمی دونن که یه زخمی میذارن تو قلب آدم که تا مدتها دردش حس میشه ...

گاهی وقتها ... بعضی آدمها ...

نمی دونن با یه حرف ... با یه کار ... چی به سر همدیگه میارن ...

[/h]

  • Like 16
لینک به دیدگاه

دلم عروســـــــــــــــــــی میخـــــــــــــــواد :4564:

خیلی وخته عروسی نرفتیم :4564:

گاهی وختا با خواهرم می شینیم حساب می کنیم ببینیم کیا وخته پریدنشونه تا ما صابونِ یه جشن حسابی و رقص و شادی رو به دلمون بمالیم !:ws3:

جدیدا بحث دو نفرمون بدون نتیجه و با دستهای خالی ما تموم میشه ! :5c6ipag2mnshmsf5ju3

:banel_smiley_4:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

خيلي خوب يادم مياد

معلم ادبيات ( فارسي ) دوره راهنمايي جمله اي ميگفت

كه بعدها معنيشو فهيدم

روي " اگر " نتوان نشست

عاليه

اي دل

چه چيزا ديدم

و چيا تجربه كردم

ولي بازم خامم

تقصير من نيست

تقريبا همه مون اينطوريم

بيخيالش

  • Like 15
لینک به دیدگاه

زیر تیر چراغ برق و تو نور کم رنگ که قطع و وصل می شد...

 

تو نیمه های شب...تو شلاق های بارون.....منتظر ایستاده بود...

 

صحبت از انتظار که می آد....

 

یاد می کنم از دل های مهربونی که دوست دارن آدم ها رو بدون اینکه ببیننشون...

 

یاد می کنم از اونایی که غرورشون میشه دلیل انتظارشون....

 

همه می گن....خودخواهی...ولی اون می دونه که غروره....

 

دوست دارم این دوست داشتن ها رو....

 

وقتی می آد پیشم درد و دل....البته نه با حرف...با نگاه....

 

می بینم که غرور داره دورش می کنه....ولی بهش حق می دم....

 

آخه...قرار دنیا بر اینه که اون باید شنونده باشه....نه اینکه بگه....پس منتظره....

 

منتظره...یک روزی بیاد که دیگری بیاد و بگه....

.

.

.

گاهیعُرف..بد یقه ی آدم ها رو می گیره....گاهی غرور بد یقه ی آدم ها رو می گیره...

 

چه دو راهی سختی بین اینکه...تمام پل ها رو خراب کنی پشت سرت یا احتیاط کنی...احتیاط..

 

غرورت پایدار...دلت آروم....:icon_redface:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

شرایطی برام پیش اومده که برا خودمم تعجب برانگیزه

زمان چه میکنه واقعا...

کلی از آیتم هام تغییر کرده...

قبلا اگه بود عمرا نمیتونستم همچین کاری بکنم...

قبلا اگه بود میزاشتم پای دلسنگی خودم...

نه دلسنگ نیستم ... دارم سعی میکنم منطقی بودن رو تجربه کنم...

دارم بزرگ میشم فکرکنم...

  • Like 17
لینک به دیدگاه

خدایا شکرت بالاخره خبر خوشی که منتظرش بودم بهم رسید اینقدر خوشحالم که انگار خوابم یا شوک:hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil:

از خوشحالی دارم گریه میکنم

خدایا مرسی که هنوز به یادمی فکر کردم فراموشم کردی

کارت ایول داره:hapydancsmil::hapydancsmil:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...