sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ امشب سحر به انتظار سپیده صبح نشسته است... ای خورشیدم سایه مهر گستر... صبح امید نزدیک است . 9 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ پین کد گوشیت هم بهت سه بار فرصت میده.... پول دادی خریدیش ...صاحبشی اختیارشو داری میتونی بزنی بشکنیش بفروشیش بندازیش دور اما فقط سه بار بهت مهلت میده ... ولی من از گوشیت هم صبور تر بودم... اما خیلی رو می خواد که باز بگی صبور نبودم تو این 5 سال 14 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بی احساس ترین آدم های امروز… با احساس ترین آدم های دیروزند 13 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ واژگانم گُل هستند ، تو که باشی، خدای دادار آب پاش به دست می گیرد ، می چرخد در حیات فهمم ، هی آب می ریزد پای شمعدانی های ادبم می شوند گلستان تو که باشی ورود به چمنزار دلم برای دیگران ممنوع می شود تو که باشی 14 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ نمیدونم چندمین باره که دارم این خوابو میبینم. تا فراموش میکنم دوباره سراغم میاد. الان دیگه نمیزاره فراموس کنم. شب میبینم، چرت بعداز ظهرم میبینم. خودمو درگیر خواب و رویا نمیکنم. ولی دیدن یه کابوس ، به یک شکل و تکرارش...... تو همه این کابوس ها یه بچه می میره!! یه بچه شیرخواره. دیشب داشتم تو تابوت میزاشتمش و امروز دیدم که دارم روش آب میپاشم کم کم شبیه این فیلمایی میشه که دنبال یه خواب گنگ آواره کوه و بیابون میشن. نمیدونم 11 لینک به دیدگاه
ara engineer 1866 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ همیشه که ناراحت میشم خودم خودمو دلداری میدم ولی این دفعه جز سکوت حرف دیگه ای واسه خودم ندارم...... 7 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ الآن که کلی حرف واسه گفتن داریم... دیگه زنگ انشا نداریم...!!! 11 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بگم؟ بگم؟ پرونده ها را رو كنم؟ 13 لینک به دیدگاه
...Neda... 2026 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ [h=5] گاهی وقتها ... آدمها ... با یه حرف ... با یه کار ... نمی دونن که پاشون رُ میذارن رو گلوی آدم و فشار میدن ... نمی دونن که ذره ذره آدمُ داغون می کنن .... نمی دونن که یه زخمی میذارن تو قلب آدم که تا مدتها دردش حس میشه ... گاهی وقتها ... بعضی آدمها ... نمی دونن با یه حرف ... با یه کار ... چی به سر همدیگه میارن ... [/h] 16 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دلم عروســـــــــــــــــــی میخـــــــــــــــواد خیلی وخته عروسی نرفتیم گاهی وختا با خواهرم می شینیم حساب می کنیم ببینیم کیا وخته پریدنشونه تا ما صابونِ یه جشن حسابی و رقص و شادی رو به دلمون بمالیم ! جدیدا بحث دو نفرمون بدون نتیجه و با دستهای خالی ما تموم میشه ! :5c6ipag2mnshmsf5ju3 14 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ رو بعضیا باید برچسب زد: "تست شد ، آدم نیست" 10 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دم در ایستاده ای نازدانه برای چه نگاه میکنی؟ بفرما داخل خوش نشستی 16 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خوابم یا بیدار؟ :imoksmiley: 16 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خيلي خوب يادم مياد معلم ادبيات ( فارسي ) دوره راهنمايي جمله اي ميگفت كه بعدها معنيشو فهيدم روي " اگر " نتوان نشست عاليه اي دل چه چيزا ديدم و چيا تجربه كردم ولي بازم خامم تقصير من نيست تقريبا همه مون اينطوريم بيخيالش 15 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ زیر تیر چراغ برق و تو نور کم رنگ که قطع و وصل می شد... تو نیمه های شب...تو شلاق های بارون.....منتظر ایستاده بود... صحبت از انتظار که می آد.... یاد می کنم از دل های مهربونی که دوست دارن آدم ها رو بدون اینکه ببیننشون... یاد می کنم از اونایی که غرورشون میشه دلیل انتظارشون.... همه می گن....خودخواهی...ولی اون می دونه که غروره.... دوست دارم این دوست داشتن ها رو.... وقتی می آد پیشم درد و دل....البته نه با حرف...با نگاه.... می بینم که غرور داره دورش می کنه....ولی بهش حق می دم.... آخه...قرار دنیا بر اینه که اون باید شنونده باشه....نه اینکه بگه....پس منتظره.... منتظره...یک روزی بیاد که دیگری بیاد و بگه.... . . . گاهیعُرف..بد یقه ی آدم ها رو می گیره....گاهی غرور بد یقه ی آدم ها رو می گیره... چه دو راهی سختی بین اینکه...تمام پل ها رو خراب کنی پشت سرت یا احتیاط کنی...احتیاط.. غرورت پایدار...دلت آروم.... 19 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۲ شرایطی برام پیش اومده که برا خودمم تعجب برانگیزه زمان چه میکنه واقعا... کلی از آیتم هام تغییر کرده... قبلا اگه بود عمرا نمیتونستم همچین کاری بکنم... قبلا اگه بود میزاشتم پای دلسنگی خودم... نه دلسنگ نیستم ... دارم سعی میکنم منطقی بودن رو تجربه کنم... دارم بزرگ میشم فکرکنم... 17 لینک به دیدگاه
raz-raz 3612 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یادش بخیر رفقا یادتونه ؟بهمون میگفتن طفل معصومچه کردیم با معصومیت خودمون ؟!!!!!!! 11 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۲ فردا میخوام برم تزریقات یاد بگیرم....خیلی وحشتناکه!!!من غش میکنم من میییییییدوووووووووووووووووونم:imoksmiley: 8 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خدایا شکرت بالاخره خبر خوشی که منتظرش بودم بهم رسید اینقدر خوشحالم که انگار خوابم یا شوک:hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil: از خوشحالی دارم گریه میکنم خدایا مرسی که هنوز به یادمی فکر کردم فراموشم کردی کارت ایول داره:hapydancsmil::hapydancsmil: 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده