رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

از اسمون ن هزار تا حوری و پری بیوفته یه دونه اش بغل ما نمیوفته

اما یه دونه سیبیل کلفت بیوفته

راست میوفته بغل من

 

:4564:

  • Like 11
ارسال شده در

یه سر زدم به پروفایل fb رفقای دوره دانشگاه عجیب دلم گرفت ، کسایی که دانشجو هستن قدر بدونن ثانیه به ثانیش ارزش داره:ws37:

  • Like 13
ارسال شده در

چند روز اصلا حالم خوب نیست

  • Like 5
ارسال شده در

عمرمون داره مثل برق میگذره

من اصلاً باورم نمیشه که الان توی 27 سالگی هستم.

انگار همین دیروز بود که 20 سالم تموم شده بود چقدر حس بزرگ بودن میکردم.

بدرقم داریم پیر میشیم.

شاید 10% هم از عمرمون استفاده نکردیم.

خیلی راه داریم هنوز

:ws37:

 

تصمیم دارم که فقط خوش باشم توی این دنیا

از لحظه لحظه بودن در کنار خانواده و خانمم استفاده میکنم.

نمیذارم دیگه حسرت چیزی توی دلم بمونه :ws37:

 

بچه هایی که سنشون کمتر از ما هستند بدونند که چه لحظاتی رو دارند سپری میکنند.

سرمایه جوانی :ws37:

استفاده کنید... ولی استفاده ای که بعدها خروجی داشته باشه. و از یادآوریش لذت ببرید.

  • Like 15
ارسال شده در

در روزهای منتهی به انتخابات شنیدن خیلی از خبر ها عجیب نیست . اما امروز دو خبر از دو منبع نسبتا موثق شنیدم که حداقل برای من عجیب بود .

خبر اول مربوط به اجرای کنسرت توسط حبیب در همایش حامیان دولت در استادیوم آزادی ست . ظاهرا بر سر صدور مجوز جهت برگزاری این کنسرت کشمکش های شدید بین مراجع قانونی در جریان است . البته با توجه به همراهی و پشتیبانی دولت از ورود غیرمنتظره حبیب محبیان به ایران و تلاش برای صدور مجوز قانونی جهت انتشار آلبوم ایشان ، حضور جناب حبیب در بین حامیان انتخاباتی دولت کاملا محتمل و حتی عادی به نظر می رسد .

خبر دوم مربوط به کاندیداتوری سرکار خانم هدیه تهرانی در انتخابات شورای شهر است . در صورت صحت این خبر و با توجه به میزان محبوبیت ایشان در بین مردم، احتمال دارد جریانی از هنرمندان محترم سینما به زودی در شورای شهر تهران صاحب کرسی شوند .

به هر حال فقط چند روز تا احتمال قطعیت خبر اول و چند هفته تا تایید خبر دوم زمان باقی ست . منتظر می مانیم !

 

پایان کپی پیست

  • Like 16
ارسال شده در

همین جا کمی اونطرف تر....سادگی ت رو دادم به دست نسیم....

 

تا لیز نخوره از روی اشکام..بیافته رو زمین و بِشکنه...

 

تنها دارایی من از تو..همین سادگی ت و سادگی مه....

 

تاب تاب عباسی کن تا برگردم دخترک لحظه هام...

 

قول برگشتن دادم..

 

اما برگشتنم دست خودم نیست...

 

دست ِصاحب آسمون هاست...

.

.

.

ترجمه ی باران بود این چند سطر....:icon_redface:

  • Like 21
ارسال شده در

یه آدمایی هستن تو زندگی هر فردی که فوق تخصص تبدیل رشته به پنبه هستن.....و سرخود و ناخداگاه رسماً هر چی رو می ریسی پنبه می کنن.....

خودشون حس افتخار بهشون دست می ده اما نمی دونن با این کارشون چه ظلمی کردن در حق اون بنده خدا:4564::4564::4564::4564::4564:

  • Like 17
ارسال شده در

شبکه دو یه برنامه نشون میداد در مورد مضرات شبکه های ماهواره ای و عواقب بد اون و نبینید و ...

بعد که تموم شد داشت تیتراژش رو نشون میداد باور کنید اندازه کل شبکه من و تو این یه دونه برنامه دست اندرکار داشت.:icon_pf (34):

از همینجا بفهم توانایی اونا خیلی بیشتر از مائه.

  • Like 16
ارسال شده در

چه دلگیر...

بهارم پاییزیه برا خودش...

  • Like 16
ارسال شده در

برای اولین بار از خودم بدم اومد...

 

برای اولین بار پیش خودم کوچیک شدم...

 

ولی خوبه باعث شد که بخوام یه کارایی رو انجام بدم...

  • Like 16
ارسال شده در

5 سال پیش گفتید: نه تو نمی فهمی....و حالا بعد از 5 سال باز می گید: نه تو نمی فهمی .....:sigh:

  • Like 12
ارسال شده در

امروز تک و تنها رفتم عضو(بانک اهدای سلول بنیادی ) شدم و اومدم :sigh:

 

هیچ کس از بچه ها نیومد ....:hanghead:

 

پ.ن: قرار بود یکی هم تو مسیر ببینم و باهاش حرف بزنم .... که نشد !:hanghead:

 

خیلی احساس تنهایی کردم امروز و مهمتر از همه .....

 

بیخیـــــــال !:icon_razz:

  • Like 17
ارسال شده در

می دانـــــــــــــــم این روز هـــــا می گــــذرد........

اما من از این روزهــــــــا نمیگذرم.......

  • Like 11
ارسال شده در

خدایا مرا یاری کن تا دلم را چون دژی محکم سازم تا هر کسی توان فتح آن را نداشته باشد!

  • Like 7
ارسال شده در

دلم برات خیلی تنگ شده

  • Like 11
ارسال شده در

حال راحتم چشمانم را می بندم

با هیچ زنگی نمی پرم

نه من منتظر کسی هستم

و نه کسی در انتظار من.......................

.

  • Like 9
ارسال شده در

بگذار بگویند دیوانه ای بیش نیستم

 

اری دیوانه ام

دیوانگی هم عالمی دارد

  • Like 12
ارسال شده در

اینقده بدم میاد ادما یا رای رسیدن به مقاصذ خودشون با یکی دوس شن یا برای گرفتن چیزی از دیگری :banel_smiley_4:

  • Like 15
ارسال شده در

کاش ادما میتونستن بدون دخالت تو زندگی هم ، کنار هم زندگی کنن :ws37:

  • Like 15
ارسال شده در

پیش پدر بزرگم بودم / خیلی از پا افتاده ...

 

خداحافظی کردم و بیرون اومدم ...

 

وقتی گفتم خداحافظ

 

گفت : به سلامت ، زنده باشی با عشق (با لحن دعا گفت) ( "با عشق" رو با صدای بغض آلود گفت )

 

:w58:پدر بزرگی که اصلا ما بچه ها رو نمیدید ، مخصوصا من یکی رو ... :w58: حالا چطور شده ؟؟؟

 

همون پدر بزرگ خشک و بی احساس ...

 

این روزا که از پا افتاده خیلی عجیب شده ...

 

تا حالا اینجور ندیدمش ....

 

اون بغض و دعا ... حال منو عوض کرده

 

3 روزه با خودم میگم ... عشق عشق عشق ... زنده باشی با عشق ...

 

این دعا داره منو تغییر میده ، داره یک فـیـلتر سر راه همه انتخاب هام میده ... حساس شدم سر هر انتخاب میخوام برم ، یاد عشق میفتم ، که ببینم عشقی هست یا نه...

 

 

برای همین جمله تمام حق های که پدر بزرگم بر گردنم داشته رو میبخشم ... تا ابد دعا گوش هستم !!

 

حالم عوض شد ، با سرعت از خونه بیرون زدم ... خودش هم نمیدونه چطوری منو بهم ریخته

 

 

 

دلم خواست حرفای تو دلم رو بگم ( فقط کاش با گفتنش این حس قشنگش نپره)

 

زنده باشی پیر مرد ...

  • Like 24
×
×
  • اضافه کردن...