رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

انقدر دلتنگتم...

ولی برعکس انقدر قوی تر شدم که بی اهمیت شده این حالم برای خودم...

----

فقط چند روز مونده به جواب آزمونا...نمیدونم میتونم با قبولیم خوشحالت کنم یا نه...

نمیدونم خانوادم سربلند کنم یا نه...

----

 دنبال دفترم...

 پیگیر پروژه ها...

 کمر درد مامان...

استرس آزمون...

دلتنگی...

حل کردن این مشکل که سه ماهه دمار از روزگارم درآورده...

سعی میکنم ماشین بخرم همش کم میارم...

مسافرتایی که از سه ماه قبل رزرو کدرم و کنسل کردم...

-----

یه جوری همه چی ریخته بهم که فقط منتظر معجزه ام...

من تو دقیقه های نود از خدا معجزه دیدم...

میدونم همه ایناام تا پایان این فصل درست میشه...

----

امسال پر بود از اتفاقات عجیب...امسال تولدم با حال خوب جشن میگیرم...

1401/8/14

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

من زیاد سوتی کاری نمیدمااا 

بیش تر طرز حرف زدنم منحصر بفرده 

ادما از معاشرت باهام لذت میبرن 🤣🤣🤣

متاسفانه هرکی سوتی میده من باید برم پیش کارفرما دفاع کنم بهم میگم نماینده تام الاختیار مدیرعامل 😁

 

امروز همکارم می گفت یادت باشه هزینه خاکبرداری فلان پروژه رو حساب نکردی ، می گفتم من تا یه حدی می تونم هواتونو داشته باشم خودم کلی کار دارم  میخندید.  گفتم خو دراوردی ، دادی به مهندس گفت نه اینا گفتم چرا .... تهش باز نشستیم جمعش کردیم تحویل گرفتم ازش 

اون یکی اومده (اصلا این یکی همکارمون فوق العاده س) نشستیم اون کار رو هم جمع کردیم 

قبلا فقط با همکارام باید سرو کله میزدم 

پیمانکار جز هم اضافه شده سر صورت وضعیت   ، یعنی سرم داشت منفجر می شد، متراژ این نبوده ده بار توضیح دادم من نمیتونم بیش تر از قراردادت تایید کنم، بعد ایرادایی ک ناظر گفته رفع نکردن (سه بار بهشون گفتم )

خواهرم ک همکارمه میگه تو باهاشون خیلی راه میای ازت توقع دارن بعد وقتی خیلی کار داری نمیتونی کاراشونو راه بندازی طلبکار میشن ولی خو دارن تلاش می کنن یه قسمت سوتی شه جلو مهندس بد میشه 

کلا چند به چندم نمیدونم ،گاهی کمکشون می کنم سوتی جمع شه گاهی سوتیا رو متوجه میشم به مهندس گزارش میدم (مجبورم ) 

همه چی پیچیده ، همه میگن فقط نیم ساعت وقت بذاری کار من انجام میشه ولی واقعا من همون تایم رو ندارم و کارفرماها هر کدوم تلفنی باهاشون حرف میزنم غر میزنن ک چرا نمیای کار رو تحویل بدی 

همه این فشار کاری ، استرس وزمان بندی ، میرم پیش مدیرمون غر میزنم ک هر کدوم کارفرماها چی میگن اونم میگه مهم نیس تو کار خودتو کن اهمیت نده 

تهش اینکه جوون بودم هر چی ازم خواستن یا بلد بودم یا رفتم یاد گرفتم الان ک پیر شدم خیلی برام سخت شده انجام همه اینا.

لینک به دیدگاه

دلم یه ارامش میخوادیه ذره بیش تر موندگاری داشته باشه ،  شرط مرخصی  جواب دادن ب تلفن بود ، تایم کاری کلا تلفنی با بقیه بحث کردم ک کار تموم بشه قبل سرمای چهارشنبه 

کلی سرخوشی و بی خیالی تا حدی صدام در نمیاد 😐

همین جلو در خونه رسیدم غم هام از سر وکولم بالا میرن، روز ازنو روزی از نو 

واقعا تلاش کردن از این حال و اوضاع در اومدن ، مثل درجا زدنه چرا تموم نمیشه ، ب یه پایان ارامش بخش نیاز دارم 

خودم تموم کردن رو بلدنیستم یا راه حلشو نمی تونم اجرا کنم کمک هم گرفتم طولانی شده صبرم دیگه سرریز شده 

 

لینک به دیدگاه

نمی دونم ربط داره به مونث مذکر بودن یا روحیه و احساسات 

امروز چون دیشب باید کار شرکت رو انجام میدادم بیدار بودم دیدم اصلا نمیتونم تمرکز کنم و چشامو باز نگه دارم ، از کانکس اومدم برم کمپ پیمانکاران تا به خانوم همکار بگم خوابم میاد چی داره من اوکی بشم 

دیدم بغض کرده داره میاد گفتم چی شده اشاره زد چیزی نگم ک تو محیط بیرون گریه نکنه

بعد دیدم چند وقتیه با همکارمون ، مدیر پروژه رابطه شون سرسنگین شده ،  چقد اشک ریخت 

بعد آقاهه انگار چیزی نشده 

یعنی آقاهه پیش آقاها گریه می کنه یا چون خانومه مقصر نیس گریه می کنه 

چرا مردا اینقد سرد برخوردمی کنن بعد خانوما اینجور خودشونو آزار بدن 

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

آخی نواندیشان 

من چقدر اینجا سخنرانی و روده درازی میکردم  : ))

ولی یکم میخونم پستای دوستان رو انگار توی یه دنیای مجزایی دارن سیر میکنن . برای من که خیلی عجیب و ناملموسه. 

 

چه روزای مسخره ای طی شد . تلخیش فقط مونده . جدیتش برام بی معناس دیگه... خوشحالم از عقلی که به خرج دادم . یعس 

 

کاش لئو زود به زود سر بزنه دو کلوم چاق سلامتی کنیم  . رفیق گند اخلاق با ارزش ما : )))))))

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

عجب بابا عجب،

هر چی بزرگ تر میشیم عجیب غریب تر میشیم، چه وضعیه 😑 گاهی وقتا خودتم دیگه نمیتونی تشخصی بدی الان خوشحالی؟ ناراحتی؟ بی حوصله ای؟ خوابالویی؟ و غیره

این نیز بگذرد

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا امروز مثل بچه ها لج گرفتم وقتی عمه م شروع کرد ب سر انداختن کلاه برای دختر عمه م ، شروع کردم ب گیر دادن ک عمه اون ک سرکار نمیره تو خونه س تو برای من بباف ، گفت ن این برای ایشونه ، یهو گفتم من مامان ندارم برام ببافه چی ؟ شوخی می کردم ولی ی بغض اومد تو گلوم با زور جمعش کردم ، رفتم کلاهمو از تو کیفم اوردم شروع کردم ب گفتن من خودم کلاه دارم درسته مامانم نبافته ولی اینجور اونجور (مثل یه بچه ) 

حتی اون یکی عمه اومد پیشم نشست من دستام بی حس(ب خاطر شیمی درمانی ) وگرنه برات می بافتم گفتم شوخی کردم دستات خوب نشده مگه .... 

کلا امروز پاشیده بودم ک همه می گفتن چته 

نمیدونم چمه همه چی قاطی شده

البته پنج سال دی ماه میشه داغون میشم چون نزدیک سالگرد بابا میشه

تو دلم میگم ای کاش اون روز اون اتفاق نمیفتاد بابا فوت نمی کرد حق مسلم ما بود ک بابا میبود 😁

لینک به دیدگاه

ادم مجازی!! خیلی وقتا هممون ب این ادما فک می کنیم 

بعضیاشون واقعا عالین ک اسم نمیبرم ریا میشه 😂

ولی چرا اینکار رو کردم برای ی پروژه اکیپ میخواستیم ب ی دونه از دوستان مجازی گفتم طرف ما کسی رو میشناسی اولین بار بود بابت اکیپ ب کسی چیزی گفتم ، گفت خودم میام 

گفتم اون منطقه زیاد جالب نیس شما شاید ضرر کنی مگر مقیم همینجا باشه طرف ، گفت ن لازم دارم از اینجا دور شم خیالت راحت برای حفظ ابروی تو ک معرفی ، جمع می کنم کار رو 

ب مدیرمون گفتم فلانی رو من نمیشناسم دقیقا ، فقط تو سایت متره رو رفع اشکال می کرد میشناسم  و گفته میاد، گفت بیاد 

مهندس چ احترامی براش قائل بود ک چون من وقتی داشتم چیزی یاد می گرفتم کمکم کرده ، والا با سوگلیش هم اینجور رفتار نمی کرد ،  از ی جا به بعد با دیدن رفتار مهندس و ادم مجازی ب مدیرمون گفتم خیلی داری باهاش راه میای تو رفتار طرف اینکه بخواد ب تعهداتش طبق قرارداد رفتار کنه نیس و  تهش ب مشکل بر میخوریم، ی ذره مهندس کوتاه اومد ک زیاد مهربون نباشه 

تهش گند زده شد تو کار ، ابروی شرکت پیش کارفرما رفت زیرسوال ، مدیرمون گفت واقعا ازش چیزی یاد گرفتی 😂 من خندیدم گفتم در حد رفع اشکال  ... 

بعد چند بار ازم پرسید خبر داری ازش گفتم ن ، سر قیمت اب بندی باهام بحث میکرد من جوابشو ندادم دیگه پیداش نشد 

انگار ی جور ک در شان م نیس دیگه باهاش حرف بزنم گفت ولش کن خودم مشکل رو حل می کنم 

ولی دمش گرم اصلا ب روم نیاورد معرفش من بودم و ی دردسر بزرگ برای شرکت شده و ضرری ک برای انجام ندادن تعهداتش ب شرکت وارد شده .

یعنی اشتباه کجاس ک ادما اینجورین !!

لینک به دیدگاه

18 دی 1401

28 سالگی

هنوز خودم باورم نمیشه...

ولی من باید قبل 30 به همه خواسته هام برسم.

همه تلاشم میکنم.

امسال عالی بود تلاشم و در حد توانم از خودم راضی ام.

با انرژی بیشتر میرم سمت 30 سالگی.

 

لینک به دیدگاه

امروز سالگرد بابا بود یهو ساعت رو دیدم ، تا جبهه کاریا رو مشخص کنم برم برسم سرخاک ، دیر میشد رفتم تو کانکسی ک خانما نشسته بودن ، سوتی دیروزمو بررسی کردن کلی خندیدن من اصلا اینقد استرس کار رو داشتم ، نفهمیدم چ سوتی بوده 😏 بعد خنده هاشون گفتم ساعت چند تاریک میشه هوا،  من میرسم برم سرخاک ، گفتن تو گوشیت داره خاموش میشه نرو تنها ، گفتم خو . چند دقیقه نشد ، یه دونه شون اومد گفت تو اگه از مدیر پروژه اجازه بگیری ما ها که  با یه ماشین میریم نیم ساعت زودتر تعطیل کنیم ما میرسونمیت سرخاک ، من رفتم اجازه گرفتم اول گفت ن همین گفتم سالگرد بابامه گفت برید برید خط قرمز زندگیم بابامه کسی مقاومتی نمی کنه 

کل خانمای پروژه بلند کردم از کارگاه اوردم بیرون 😁

دمشون گرم خراب معرفتشون شدم ، همه شون اومدن سرخاک بعد منو رسوندن و رفتن خونه هاشون 😍😍

لینک به دیدگاه

دیگه چند وقته درد و دل نمی کنم با کسی ک اروم بشم ، دیگه عصبی میشم داد نمیزنم ، وقتی ناراحتم گریه نمی کنم ، چیزی ک باعث دل شکستنم میشه و بی خوابیم میشه بیان نمی کنم 

انگار هیچ فایده نداره برای حلش 

باید از کنارش رد شد 

باید چیزی ک بارها ب هر کس ک رو حال خوبم تاثیر داره و گفتم حالمو خوب می کنه رو بی خیال بشم 

خیلی سعی کردم بفهمم ک ایرادم تو روابط با ادما و دوس داشتنشون چیه ک باعث میشه ... 

ولی هیچی نصیبم نشد چرا 

لینک به دیدگاه

دارم از در اداره میرم بیرون هنوزم داره برف میاد و این چقدر لذت بخش هست ..

یهو از چنتا خانومی که داشتن از روبه رو‌ میومدن یکیشون گفت سلام آقا میلاد .‌. 

و بعد شروع کرد به احوال پرسی گرم

من فقط جواب سلامش رو داده بودم و مغزم با نهایت سرعتی که میتونست داشته باشه تحلیل میکرد و اسم هارو میآورد بالا ولی این خانوم به هیچکدوم شباهتی نداشت . 

مستاصل مونده بودم  که خودش گفت نشناختی منو .. نهایتا از لحن صداش فهمیدم دختر خاله م هست ! 

این ماسک هم خودش داستانی هست اگرچه روابط خانوادگی هم به کلی از دست رفته و آدمها فرسنگ ها دور شدن از هم .. 

 

 

 

 

لینک به دیدگاه
در ۱۴۰۱/۹/۷ در 20:43، eng.l.s گفته است:

نمی دونم ربط داره به مونث مذکر بودن یا روحیه و احساسات 

امروز چون دیشب باید کار شرکت رو انجام میدادم بیدار بودم دیدم اصلا نمیتونم تمرکز کنم و چشامو باز نگه دارم ، از کانکس اومدم برم کمپ پیمانکاران تا به خانوم همکار بگم خوابم میاد چی داره من اوکی بشم 

دیدم بغض کرده داره میاد گفتم چی شده اشاره زد چیزی نگم ک تو محیط بیرون گریه نکنه

بعد دیدم چند وقتیه با همکارمون ، مدیر پروژه رابطه شون سرسنگین شده ،  چقد اشک ریخت 

بعد آقاهه انگار چیزی نشده 

یعنی آقاهه پیش آقاها گریه می کنه یا چون خانومه مقصر نیس گریه می کنه 

چرا مردا اینقد سرد برخوردمی کنن بعد خانوما اینجور خودشونو آزار بدن 

اون روز  همون آقاهه ک می گفتم رفتارش نشون میده  انگار چیزی نشده 

وقتی یه خانوم همکارم با اون یکی همکار اقای دیگری دعواشون شده بود اومد ب من گفت هواشو داشته باش (خانم همکار ) گفتم هواشو دارم گفت من اینجور موقعا نمیدونم چی کنم چی بگم گفتم تو نگران نباش من حواسم هس 😐

خانوما ناراحت میشن گریه می کنن اقایون بلد نیستن چجور رفتار کنن 😁

یهو یادم اومد اون روز خانوم همکار گریه می کرد از کانکس ما رفت تو کانکس دیگه ، من رفتم حرف زدم باهاش، رفتم اومدم دوباره باز گریه میکرد گفتم تو چرا هنوز خودتو اذیت می کنی بدتر زد هق هق گریه کرد گفتم من میدونم چی شده مقصر کیه هر چیزی ارزش اشک ریختن نداره بعد اون دیگه گریه نکرد (اومدم خونه یادم افتاد گاهی یجور حرف میزنم کسی از حال و روزم خبر داشته باشه میگه تو ک لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره ) 

 

کلا چمه نمیدونم 

ی دونه از همکارا می گفت تو چ راحت میتونی با فلانی ک رو مخته کنار بیای گفتم مجبورم ، سرکار حداقل میتونم بزرگونه رفتار کنم ولی باز امروز لیدا ۳ ساله ، ی برف بازی می کردم و ادم برفی درست می کردم ک بقیه مهندسا از قهقهه بچه گونه ما میخندیدن ب قول خودشون از شادی ما شاد میشدن 

کلا شخصیتم داغانه 😐

لینک به دیدگاه

گاهی نیاز داری یه نفر باشه ک ، تو هر اتفاقی چ خوشی چ غم دل خوشیت اینه ک هس  ، اگه کل دنیا هواتو داشته باشن ولی اونی ک میخوای نباشه فایده نداره 

ولی باز خوبه همین ادما کنارم هستن حداقل گاهی می تونم با فک نکردن ب چیزی برای چند ثانیه قهقهه بزنم و ذوق کنم و بقیه با این قهقهه های من بخندن 

لینک به دیدگاه

امروز یکی از کارمندای کارفرما به همکارم میگفت این چه با مزه و شیرینه 

هودی هم میپوشه همیشه ، بامزه تر میشه ، ادم دوس داره بگیردش بچلوندش خفه ش کنه 

 

من فقط نگاش کردم 😁

 

من ک اینقد جذابم چرااا ... 😔

وای مجرد بودم میرفتیم نمایشگاه کتاب سوژه مون این بود دنبال کتاب  اگر من جذابم چرا مجردم می گشتیم  🤣🤣🤣

 

 

لینک به دیدگاه

هییی 

ادما چرا مسئولیت پذیر نیستن وارد رابطه میشن ! 

چرا مسئولیت درست بار اوردن بچه رو ندارن بچه دار میشن ! 

چرا میدونن یه کاری رو نمی تونن انجام بدن الکی برعهده می گیرن 

چرا ادما به  اتفاقات و ضربه هایی ک به خاطر بی مسئولیتیاشون ب طرف مقابلشون می زنن اصلا فک نمی کنن 

همیشه ارامش شبا رو دوس داشتم 

الان شب ها برام بدترین لحظات 

چقد نیاز دارم ک سکوت کنم ی نفر درکم کنه ولی ب این موضوع ک فک می کنم یه لبخند تلخی رو لبام میاد من مشکل و ناراحتیمو میگم کسی درکم نمی کنه چ برسه کسی از سکوتم درکم کنه 

ولی بابا قشنگ میشناخت منو ،  خیلی وقتا سکوت و حالتمو میدید متوجه میشد چمه 

نزدیک دوساله انرژیم سر اینکه ادما چرا اینجور رفتار می کنن مشکل از چ رفتار منه میره و ب نتیجه نرسیدم ک (البته شش ساله گاهی درگیر میشم ولی الان ب اوج رسیده )

لینک به دیدگاه

تو این دو هفته دوبار خبر رسیده ک دارم خاله میشه 

خواهر کوچیک‌ و بزرگه 😁

خیلی خوبه، منتظرم کوچولو دنیا بیاد ،یه ادم جدید ک میشه براش بمیری و دوسش داشته باشی امیدوارم مدل خاله ش نمک باشه 🤣 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...