رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

من راه رفتن را از یک سنگ آموختم، دویدن را از یک کرم خاکی

 

و پرواز را از یک درخت.

 

بادها، از رفتن به من چیزی نگفتند،

 

زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند!

 

پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را به یاد نداشتند.

 

پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!

 

اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت

 

و کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید

 

و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست!

 

آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت.

 

راه رفتن بیاموز زیرا هر روز باید از خودت تا خدا گام برداری

 

دویدن بیاموز زیرا چه بهتر که از خودت تا خدا را بدوی

 

و پرواز را یاد بگیر زیرا باید روزی از خودت تا خدا پر بزنی.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

شب ها زمان استراحت و ارامش هستش

ولی گاهی یه خاطره تلخ اونو ازت میگیره

میگم چه خوب بود ادم ها فقط ازهم خاطرات خوش داشته باشند و هروقت بیادشون اومد لبخند بر لبشون جاری بشه

موقع خواب یه نوزاد را دیدید که گاهی لبخند میزنه تو خواب ادم بزرگ ها هم تو خواب نوزاد میشند و با یاداوری خاطرات خوش روزانه لبخند میزنند اینو در ارتباطمون یادمون باشه :icon_gol: دقایق زندگیتون پر ارامش

  • Like 13
لینک به دیدگاه

امروز تو یک محفلی بودم...

 

یعنی یک محفلی بود که ادم های داخلش دعوت شده بودن...من سَر جهازیه یکی از دعوت شده ها بودم:whistle:

 

بعد نشسته بودیم...یکی اومد کنار من...icon_pf%20(17).gif

 

سخنران در مورد این رباعی مولوی داشت سخن می راند!(یعنی قشنگ داشت می راند!:mornincoffee:)

 

هر روز دلم در غم تو زارتر است

وز من دل بیرحم تو بی‌زارتر است

بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

 

طرف داشت می گفت کاش می گفت "دردا" به جای "حقا" و همین جوری داشت از استدلالش دفاع می کرد که...w888.gif

 

بغل دستی م با آرنج زد به پهلوم گفت:hrqr6zeqheyjho1f9mx8.gif

 

این مولوی که می گن همون مولانا ست؟! یا اینا هر کدوم جدان!؟th_scratchhead.gif

 

من بر گشتم نگاه کردم به اونکه صدقه سرش اومده بودم تو اون محفل...5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

 

چند ثانیه عمیق در هم نگاه کردیم و من برگشتم و جواب اون آقا را دادم!5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

گفت بابا این قرطی بازی ها چیه؟! w000.gif

 

خوب یا بگن مولوی یا بگن مولانا دیگه! آدم رو گیج می کنن!184.gif

 

دوباره برگشتم به اونکه سَرجهازیش بودم نگاه کردم بعد هر دو خیره شدیم به سخنران!

.

.

.

مولوی: حقا که غمت از تو وفادارتر است

 

چه فکر می کردن اون زمان که یک مصرع از شعرشون یک دنیا معنی داره!:heartsmile:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

هيلاري كلينتون ديروز سرش گيج رفت و افتاد طوري كه نمي تونست راه بره

عفونت ريه

امروزم خبر بركناريش نه تو رسانه هاي ماله كشان بي بي سي و صداي امريكا كه در فيس بوك و توئيتر به صورت گسترده منتشر شده

 

:hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil:

زنده باد ترامپ

زنده باد ترامپ

 

پ. ن : البته جريان سومي هم تو امريكا راه افتاده كه گزينه هيچ كدوم از اينا نيس

جريانه عقلانيت !!!!

 

قاضي مرتضوي هم با عذرخواهيش ، اومد تو ليست اصلاح و اميد :whistle::whistle:

فردا پس فردا بريد بهش راي بديد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

انقلابی گری

 

یعنی نابود کن و از نو بساز

 

یعنی همه چیز یا هیچ چیز

 

یعنی انتظار معجزه و تغییر یک شبه

 

یعنی پادشاهی احساس بر اندیشه

 

بزرگترین ضربات به بشریت بیشترین تخریب و کشتار حاصل تفکرات انقلابی بوده

 

اگر هوادار پوپولیسم هستی اگر سخنان احساسی و بی پایه تهییجت میکنه اگر حس میکنی نیاز به منجی برای نجات داری تو یک انقلابی هستی.فرقی نمیکنه یک حزب اللهی احمدی نژادی باشی یا یک نئوکان ترامپی

  • Like 3
لینک به دیدگاه

شاید برای همیشه از انجمن خداحافظی کنم.

دیگه جای من نیست..

جای کسانی است که هرکاری دوست دارن میخوان انجام بدن..

جای کسانی که انجمن براشون جدی نیست..

جای تمام کسانیه که به نوعی اینجا رو تفریح کلکل خودشون با دیگران میدونن و کسی هم نیست که بهشون خرده بگیره..

جای من نیست..

اینجوریه که یه کاربر فعال میره..

یه مدیر خسته میشه

یه کاربر زده میشه..

این گاه نوشته است.. نه خاطرات روزمره..

گاه نوشته وقتی به تمسخر برای تاپیکهای جدی بکاربره دیگه گاهنوشته نیست.. میشه هر جور دوست داری..

اینه که دیگه باید بسته بشه مثل یه کتابی که به اتمام رسیده.. بااین تفاوت که که تموم نشده خودت با این دلایل میبندی..

تازه میفهمم چراخیلی ها رفتن.. خیلی ها برنگشتن.. این یعنی ضعف...

امیدوارم بعداز ماها بتونن اینجا رو علمی بسازن.. وگرنه گفتگوی خودمونی و گفتگوی ازاد باشه میشه انجمنهای دیگه..دیگه فایده ای نداره.. میشه انجمن سرگرمی.

دوست داشتم اینو بنویسم..

شایدم پاکش کنن..

ازاینجا بعید نیست.. یه جوری با پاک کردن بزنن تو دهنت..

احترام انجمنی/

  • Like 4
لینک به دیدگاه

وقتی سایه ای می بینیم، حدس میزنیم این سایه یک چیزی هست . مثلا سایه حیوانی را که مشاهده میکنی پیش خودت می گویی انگار اسب است، ولی کاملا مطمئن نیستی پس سر می گردانی و خود اسب را می بینی که البته به مراتب زیباتر از سایه تیره و تار اسب است و خط و خال آشکارتری دارد. به همین روال می توان اعتقاد داشت که پدیده های طبیعی فقط سایه ای از صورت یا مثال جاودانی خود هستند. منتها آدمها اکثرا به زیستن در میان سایه ها دل بسته اند و هیچ وقت فکر نمی کنند که این سایه از چی به وجود امده است!

تصور نمی کنند چیزی جز سایه هست، و هرگز پی نمی برند که اینها، در حقیقت سایه است و بدین قرار فناناپذیری روح خود را از یاد می برند:sigh:

 

 

هاکان(ره)- 95/6/22

  • Like 10
لینک به دیدگاه

خواب خواب بود. بهش گفتم نمی خوای بری سر کار؟ ۷:۳۰ ه ....

با چشمهای بسته گفت: نمی خوام, همه میدونن نمیرم. امروز سوم مامانمه.... می خوام تو خونه باشم....:sigh:

گفت: اگه تو میخوای پاشو به کارات برس.....

فکر می کنم آروم خوابیده, اما.... تو ذهنش و دلش غوغاست...:sigh:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

گرفتی هر چه را دادی، خیالی نیست اما من

دلی را که سپردم دست تو،دیگر نمی گیرم

 

من آن مرغم که بگشایی قفس را باز می ماند

به هر جا خو کنم دیگر، از آنجا پر نمی گیرم

 

به من گفتی که هر چیزی بهای در خوری دارد

بهای عشق من مرگ است از آن کمتر نمی گیرم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

همونطور كه دين تو مغز مومنانش ، ساختمان اعتقادي خيلي قووي ساخته كه هرچيزي غير اون چيزي رو كه اونا باور دارن رو كفر ميدونن تو اين چن سال اين اصلاح طلبان داخلي و رسانه هاي فارسي زبان خارجي نيز انچنان ذهن مردم صلح طلب ايران رو طوري تغيير دادن كه فكر مي كنن هركي اصلاح طلب نباشه ميشه انقلابي و اشوب گر و بنياد گرا و احمدي نژادي و از اين حرفا

 

يعني واقعا به ذهن اينا راه حل سومي نميرسه ؟!

يعني واقعا نمي بيننن اين همه دغل كاري و فريب كاري هاي اصلاح طلبان وطني و خارج نشين رو ؟

وقتي شخص مهمي مثل هاشمي رفسنجاني صراحتا ميگه ما از سال شصت و هفت به اين طرف به اين نتيجه رسيديم كه براي مقابله با مخالف و اپوزيسيون واقعي و دفع خطر اونا ، يه گروه اپوزيسيون كنترل شده حكومتي هم در داخل و هم خارج داشته باشيم

اين حرفا يعني چي

گروه ناياك و بي بي سي فارسي و صداي امريكا نماد محض اين اپوزيسيون حكومتيه

 

 

سيستمي كه با عملكردش همه واژه هاي انساني و والا و همه ابزارهاي ايجاد دموكراسي و ازادي رو از درون تهي كرده

به قول هانا ارنت ، سيستمي كه درش واژه ها بي معني شدن

واژه هايي مثل مجلس

انتخابات

دموكراسي

صلح

اصلاح طلبي

حقوق در معناي علمي ان

 

دلم به حال كسايي كه فكر مي كنن با راي دادن به ليست اميد و رنگ بنفش و .... ميتونن جلوي افراطي گري و خشونت و بي اخلاقي رو بگيرن ميسوزه دلم به ساد دلي اونا ميسوزه

راه ساختن فرداي اين سرزمين ديگه از صندوق راي نميگذره هم وطن عزيز اينو بفهم

كسي كه فايل صوتي ايت ا منتظري رو شنيده و بازم بره به همين بازيگران بلاعوض اين سيستم راي بدهد بايد به قدرت تحليل ذهنش شك كرد

  • Like 10
لینک به دیدگاه

هیچوقت عادت نداشتم برای برای خودم چیزی رو از کسی درخواست کنم

حتی زمان کودکی

یادم نمیاد لباسی، اسباب بازی و... طلب کرده باشم

برخی این رو میذارن پای غرور

اما این غرور نیست بهش میگن عزت نفس

چیزی که در این زمانه به ثمن بخس خرید و فروش میشه.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خدارو شكر شخصيت داستاني دايي جان ناپلئون و شخصيت سياسي مثل بنيامين ناتنياهو ي اسرائيل و كيهان هستن كه اين اصلاح طلبان حكومتي و رسانه هاي فارسي زبان هر وقت كسي رو مخالف خود ديدن اونو به اين اشخاص نسبت بدن

 

ته نوشت : اميدوارم جمعيت عقل گرا و واقع گرا تو جامعه ايران هرچه زودتر زيادتر بشه چون دوره اصلاح طلبي از نوع فعليش خيلي وخته تموم شده

 

فرق نميكنه سر سفره انقلاب چه اصلاح طلب چه غيرش ، همه مشغول دو لپي خوردنن همه شون هم به همديگه دختر دادن پسر گرفتن و فاميلن

  • Like 5
لینک به دیدگاه

+کی انتخاب واحد داری؟میری دانشگاه؟

 

-فرداس.اگه تداخل داشت باید برم.نمیخوام 1اضافه بشه.

 

+پس صبح منم بیدار کن.باید برم بانک...

 

زل زده به گوشی...غرق تلگرام..با من حرف میزنه.

 

-تو گوشیت از 9صبح زنگ میزنه 11بیدارمیشی اونوقت من بیدارت کنم بیدار میشی؟

 

+آره آره نرم بانک اول وقت دیگه نمیتونم برم.چای میاری بخوریم؟

 

-فقط 1بار صدات میکنم پس:)گذاشتم بجوشه.

 

+نه 1بار ک...

اخم میشینه رو صورتش...

 

-میدونی زورگویی؟

 

+فسقل به تو زور نگم به کی بگم؟

 

-به زن آیندت...فردا بعدازظهر باید برم موهام کوتاه کنم.دیگه خستم میکنه.

 

+جرات نداری کوتاه کنی.کاری نکن قسمت بدم.به مامانم گفتم هرکدومتون کوتاه کنید باهاتون حرف نمیزنم.

 

-کفری میشم.میرم اتاق.کلافه شدم.دلم از صبح سنگین بود.میدونستم ادامه بدم حریفش نمیشم.میدونم کوتاه کنم تنها اون نیس ک ناراحت میشه....این موها چی دارن آخه....

 

سینی چای تو دستش میاد اتاق...

 

+واسه فرار از ریختن چای حالا چرا بهونه میاری."میخنده...موهام میگیره دستش"شامپو منو زدی؟

 

حرف نمیزنم...که بزنم ختم میشه به گریه.من صبح تصمیم گرفتم عوض بشم.

 

حرفاش ادامه میده....

 

کش میخواد ک موهای بافته شده رو ببنده...دلم ضعف میره برگردم رو بروش بگم...

 

داداشی کوتاه نمیکنم....مگه میشه بگیرم این لذت ازت....مگه دلم میاد ناراحتت کنم.

 

نفس عمیق میکشم و برمیگردم....نگاش میکنم...میدونه همین نگاهم ینی حرفش گوش کردم.

 

یخ زد چایی..

 

دستم میگیره میگه بفهمم ناراحت شدی دنیارو میریزم به هم...از جیبش یه جعبه درمیاره میزاره کف دستم میگه ببین خراب کردی...میخواستم واس جفتتون شب بدم"من و خواهرم"...

 

سرم میبوسه و میره...

 

جعبه رو باز میکنم...الهی من دورت بگردم داداشی 12رنگ کش خریده واسم....

 

ذوق مرگ میشم...

 

میرم ازش تشکر کنم...که صدای ماشینش میشنوم که رفت...

 

پیام میدم.. مو واسه خوشحال کردن تو کمه...دنیارو مال تو میکنم خوشحال بشی...آجی دوست داره....

 

جواب میده سریع...نبینم اخمتو فسقل.به خواهری نگو.شب واس اونو میدم.

 

دعواش میکنم پشت فرمون پیام نده و میسپارمش به خدا.

 

----

برادر داشتن ینی دلت گرم باشه تو دنیا..آب تو دلت تکون بخوره قلبش میلرزه...کسی که بهترین همدم و رفیقت باشه.

 

واس داشتنت سجده شکر واجبه مهربون.

 

"نوشته شده درهزاروسیصدونودوپنج/شیش/بیست و سه"

 

عطیه

  • Like 6
لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

میرم یه دوری میزنم تا موتورش خنک شه بلکه اینقدر حرف نزنه باز تا میام میشینم شروع میشه این فک زدنای تمام نشدنی:coffee:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امروز طبقِ عادت، باز گفتم سوار خط واحد بشم شهر رو بگردم با حرکت آهسته...:ws37:

 

آقایی اومد کنارم نشست...icon_pf%20(17).gif

 

آدم شیک و شُسته رُفته ای بود...xbex7jmjnhtbacgrr3xn.gif

 

صدایی از گوشی ش اومد...من دمه پنجره بودم رو به بیرون نگاه می کردم...(سرعت کم و فواصل کوتاه، مشکلی برای اون عارضه ی ماشین گرفتگی من ایجاد نمی کنه)

 

صدای یک خنده ی از سَر حسرت شنیدم...اینجوری: هههه :laugh2:هــــــــــــــــــــــــی! :sigh:

 

طرف گفت: خوبه بانک یادشه که نَه نَه مون کِی ما رو زایید! (انگاری بانک با پیامک تولدش رو تبریک گفته بود:w71:)

.

.

.

من به سختی جلوی خنده ام رو گرفتم..نمی دونستم احساس همدردی کنم یا...

تناقض اون ظاهر رسمی با اون لحن صحبت کردن، تعریفش می شه: کُمدی موقعیت! :ws3:

 

  • Like 12
لینک به دیدگاه

آخه کی لباس پشمی رو میندازه تو ماشین لباسشویی که با آب گرم شسته بشه بعدشم میندازه تو خشک کن با گرمای بالا؟:4564:

بلوز نازنینم که ۱ بار پوشیده بودمش شده سایز خواهر زاده ی دو ساله م :w000:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...