دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۵ کلی از شب برنامه ریزی کنی برای صبح.صبح پاشی ببینی یک عالمه برف اومده مجبور بشی بمونی تو خونه از یه طرف هم دوست داشته باشی بیای اینجااز یه طرف درس ------------------------------------------------------------------------------- این پیام رو سال 92 فکر میکنم نوشتم... وقتی که واسه کنکور ارشد میخوندم من خیلی تلاش کردم.خیلی...... از ساعت 7 صبح تا 2 شب درس میخوندم.. اما درست دو ماه قبل کنکور اتفاقایی افتاد که باعث شد نتیجه زحماتم به باد بره... دیگه نتونستم اونجور تلاش کنم روزی که نتیجه کنکور اومد من شوکه بودم...هنوزم که به اون لحظه یادم میفته ویران میشم.... خیلی وقتا تصمیم میگیرم دوباره شروع کنم...اما خسته ام............ 17 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۵ خیلییییییی خیلی سخته لحظه جون دادن عزیزتو ببینی بعد شوکه بشی و اصلا اشکت درنیاد خدا بیامرزتش 16 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۵ خیلییییییی خیلی سخته لحظه جون دادن عزیزتو ببینی بعد شوکه بشی و اصلا اشکت درنیاد خدا بیامرزتش 16 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۵ با خبر شدم دختر خوب انجمن زهرای عزیز که مثل خواهرم دوسش دارم پدرش رو از دست داده، براش آرزوی سلامتی و صبر دارم، در غمش شریکم و امیدوارم روح پدر عزیزش در آرامش باشه. 18 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۵ با خبر شدم دختر خوب انجمن زهرای عزیز که مثل خواهرم دوسش دارم پدرش رو از دست داده، براش آرزوی سلامتی و صبر دارم، در غمش شریکم و امیدوارم روح پدر عزیزش در آرامش باشه. 18 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ گوشیم برمیدارم و ملافه و هنسفری و فلاکس چای...این فلاکس چای خوبیش اینه لیوانش روش هست و جای قند داره...یه رفیخ جونی منه و خیلی از رازام میدونه..:) آروم در باز میکنم میرم حیاط دمپایی نمیپوشم که صداش کسی بشنوه و از خواب بیداربشن...گناهشون چیه من بی خوابم... ملافه رو باز میکنم رو تاب...چراغ گوشی روشن میکنم فلاکس میزارم زمین...در عین حال قلبم به شدتت داره تند میزنه که نکنه گربه بیاد که از جن بدتره برام... میشینم و هنسفری تو گوشم..گوشیم چک میکنم...یه کامنت واسه این نواندیشان جان میزارم که تو اینستا با کیکش دل مارو نصف شبی آب کرد..."دایرکت"=>"چت تو اینستا" رو چک میکنم ناراحتم ازش میدونه و جواب نمیدم...انجمن و چک میکنم همه خواب ماشالا...پیامامم که فقط تبلیغاتی یا اینکه مشترک گرامی بسته اینترنتی شما رو به پایان است...والا.پاک میکنم همه رو باهم.از بامعرفتیه دوستان که پیامی از هیچکس ندارم:)... شماره هام نگاه میکنم...متنفرم از بی خبری و بیمعرفتی...جلو 5تا اسم تیک میزنم...پیام شروع میکنم مینویسم..."بامعرفت به یادتم"..ارسال میکنم...از 5تا2تاش سند شد بقیه خاموش...اینم از معرفت... سریع جواب میاد... -سلام چرا بیداری؟ +سلام رفیق با معرفت بی خوابیه عزیز.تو چرا بیداری؟ -چت میکنم و خوابم نمیاد.دلمم یه خورده سنگینه عطی. +کور میشی شک ندارم بهار.سبکش کن.میشنوم.. -حوصله داری؟ +اگه نداشتم پیام نمیدادم.شما اگه تلگرامت خاموش کنی و شارژ داری شروع کن... -چشم... +"از همه چیز و همه کس گفت از مشکلاتش...تا اون دوتا پیام 6صفحه ایی ارسال کنه من چاییم خوردم و یه دور حیاط زدم..." -عطی ببخش پرحرفی کردم. +سبک بشی میبخشمت. -شدم آجی..آجی کاش میشد تو رو قاب کرد زد رو دیوار هی نگات کرد وحرف زد باهات.. +وا؟قاب میشدم شاید یکی دیگه زود تر از تو منو میخرید و میبرد میزد تو اتاقش ور ور عین تو حرف میزد...:) -خدا چقدر دوست داره که صبر داده بهت. +به همه داده.ما آدماییم که خودمون بین هزاران چیز گم کردیم و به خودمون به زندگیم بها نمیدیم. -آره عین من که گم شدم بین هزاران چیز. +چایی دارچینی میل میکنی یا میخوابی؟ -چشمام سنگین شده بخوابم بهتره شما با یار قشنگت"فلاکس" خوش بگذرون:):* +منتظرم خودتو پیدا کنی.دفعه بعد خودت پیام بدی:)شاید شد من تورو قاب کنم بزنم تو اتاقم. -من فوبیای ارتفاع دارم شب خوش مهربانم. +قاب رو میزی بهتره پس.شبت بخیر جانم. ---- این سوز سرمای این موقع از شب داره خبر اومدن پاییز میاره...نهایت استفاده رو باید کنیم از این حیاط و طبیعت و هوا ماها که تو سردسیر زندگی میکنیم. درخت آلبالو تک تک برگاش زرد شده...کم کم داره آماده خواب میشه این درخت پربار خوشگل... تابستون به جز هوای قشنگش...این صدای عروسی که میاد عالیه...ما که هرشب صدای عروسی میشنویم...خوشبخت بشن.فقط حیف مراعات نمیکنن دیروقت یهو بمب میزنن که همه بفهمن عروس جان اومد.:) سرد شد... چاییمم تموم شد...همه موزیکامم گوش کردم:) یواش یواش برم داخل... شبتون خوش... "نوشته شده درهزاروسیصدونودوپنج/شیش/هشت" عطیه 01:27 12 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ گوشیم برمیدارم و ملافه و هنسفری و فلاکس چای...این فلاکس چای خوبیش اینه لیوانش روش هست و جای قند داره...یه رفیخ جونی منه و خیلی از رازام میدونه..:) آروم در باز میکنم میرم حیاط دمپایی نمیپوشم که صداش کسی بشنوه و از خواب بیداربشن...گناهشون چیه من بی خوابم... ملافه رو باز میکنم رو تاب...چراغ گوشی روشن میکنم فلاکس میزارم زمین...در عین حال قلبم به شدتت داره تند میزنه که نکنه گربه بیاد که از جن بدتره برام... میشینم و هنسفری تو گوشم..گوشیم چک میکنم...یه کامنت واسه این نواندیشان جان میزارم که تو اینستا با کیکش دل مارو نصف شبی آب کرد..."دایرکت"=>"چت تو اینستا" رو چک میکنم ناراحتم ازش میدونه و جواب نمیدم...انجمن و چک میکنم همه خواب ماشالا...پیامامم که فقط تبلیغاتی یا اینکه مشترک گرامی بسته اینترنتی شما رو به پایان است...والا.پاک میکنم همه رو باهم.از بامعرفتیه دوستان که پیامی از هیچکس ندارم:)... شماره هام نگاه میکنم...متنفرم از بی خبری و بیمعرفتی...جلو 5تا اسم تیک میزنم...پیام شروع میکنم مینویسم..."بامعرفت به یادتم"..ارسال میکنم...از 5تا2تاش سند شد بقیه خاموش...اینم از معرفت... سریع جواب میاد... -سلام چرا بیداری؟ +سلام رفیق با معرفت بی خوابیه عزیز.تو چرا بیداری؟ -چت میکنم و خوابم نمیاد.دلمم یه خورده سنگینه عطی. +کور میشی شک ندارم بهار.سبکش کن.میشنوم.. -حوصله داری؟ +اگه نداشتم پیام نمیدادم.شما اگه تلگرامت خاموش کنی و شارژ داری شروع کن... -چشم... +"از همه چیز و همه کس گفت از مشکلاتش...تا اون دوتا پیام 6صفحه ایی ارسال کنه من چاییم خوردم و یه دور حیاط زدم..." -عطی ببخش پرحرفی کردم. +سبک بشی میبخشمت. -شدم آجی..آجی کاش میشد تو رو قاب کرد زد رو دیوار هی نگات کرد وحرف زد باهات.. +وا؟قاب میشدم شاید یکی دیگه زود تر از تو منو میخرید و میبرد میزد تو اتاقش ور ور عین تو حرف میزد...:) -خدا چقدر دوست داره که صبر داده بهت. +به همه داده.ما آدماییم که خودمون بین هزاران چیز گم کردیم و به خودمون به زندگیم بها نمیدیم. -آره عین من که گم شدم بین هزاران چیز. +چایی دارچینی میل میکنی یا میخوابی؟ -چشمام سنگین شده بخوابم بهتره شما با یار قشنگت"فلاکس" خوش بگذرون:):* +منتظرم خودتو پیدا کنی.دفعه بعد خودت پیام بدی:)شاید شد من تورو قاب کنم بزنم تو اتاقم. -من فوبیای ارتفاع دارم شب خوش مهربانم. +قاب رو میزی بهتره پس.شبت بخیر جانم. ---- این سوز سرمای این موقع از شب داره خبر اومدن پاییز میاره...نهایت استفاده رو باید کنیم از این حیاط و طبیعت و هوا ماها که تو سردسیر زندگی میکنیم. درخت آلبالو تک تک برگاش زرد شده...کم کم داره آماده خواب میشه این درخت پربار خوشگل... تابستون به جز هوای قشنگش...این صدای عروسی که میاد عالیه...ما که هرشب صدای عروسی میشنویم...خوشبخت بشن.فقط حیف مراعات نمیکنن دیروقت یهو بمب میزنن که همه بفهمن عروس جان اومد.:) سرد شد... چاییمم تموم شد...همه موزیکامم گوش کردم:) یواش یواش برم داخل... شبتون خوش... "نوشته شده درهزاروسیصدونودوپنج/شیش/هشت" عطیه 01:27 12 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ تازه الان میفهمم چقد دوستت داشتم نمیتونم باور کنم که دیگه تو این دنیا نیستی نمیتونم جایی که خوابیده بودی و خالی ببینم اصلا چشم ندارم جایی که رو به قبله درازت کردنو ببینم وقتی ساعت نزدیک لحظه ای میشه که روحت از بدنت جدا شد تمام بدنم میلرزه و قیافت میاد جلو چشمام 14 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ تازه الان میفهمم چقد دوستت داشتم نمیتونم باور کنم که دیگه تو این دنیا نیستی نمیتونم جایی که خوابیده بودی و خالی ببینم اصلا چشم ندارم جایی که رو به قبله درازت کردنو ببینم وقتی ساعت نزدیک لحظه ای میشه که روحت از بدنت جدا شد تمام بدنم میلرزه و قیافت میاد جلو چشمام 14 لینک به دیدگاه
luhrasp.kashvad 445 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ کلی فکر کردم راجع به دلم توی این تایپیک بنویسم یا نه ، دلمو زدم به دریا فکر کردم شاید اینطوری به گوش طرف برسه و راضی بشه ، و قبول کنه با کسی که تقریبا دو برابر اون سن داره دوست بشه . راستی تعجب داره کسی که از شما بزرگتره به شما تقاضای دوستی بده . در کل میشه فکر کنید اصل دوستی چه تعریفی داره که اگر یکی از شما داشته باشه ، و سن و سالش از شما بالا تر باشه شما چکشی بهش جواب بدید . اشکالی داره با یه پیر مرد توی خیابان قدم بزنید و او در عوض سوغاتی که شما به او دادید براتون یه کتاب که مورد علاقه شما هست براتون بخره و یه عصرونه و یا چای و قهوه ویا نسکافه مهمونتون کنه حتی یه سینما با شما بره . ببینم شما اشکالی در کار من میبینید . و من از این بابت دچار انحراف در رفتار شدم ؟؟؟؟؟؟؟ فرستاده شده از SM-G355Hِ من با Tapatalk 8 لینک به دیدگاه
luhrasp.kashvad 445 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ کلی فکر کردم راجع به دلم توی این تایپیک بنویسم یا نه ، دلمو زدم به دریا فکر کردم شاید اینطوری به گوش طرف برسه و راضی بشه ، و قبول کنه با کسی که تقریبا دو برابر اون سن داره دوست بشه . راستی تعجب داره کسی که از شما بزرگتره به شما تقاضای دوستی بده . در کل میشه فکر کنید اصل دوستی چه تعریفی داره که اگر یکی از شما داشته باشه ، و سن و سالش از شما بالا تر باشه شما چکشی بهش جواب بدید . اشکالی داره با یه پیر مرد توی خیابان قدم بزنید و او در عوض سوغاتی که شما به او دادید براتون یه کتاب که مورد علاقه شما هست براتون بخره و یه عصرونه و یا چای و قهوه ویا نسکافه مهمونتون کنه حتی یه سینما با شما بره . ببینم شما اشکالی در کار من میبینید . و من از این بابت دچار انحراف در رفتار شدم ؟؟؟؟؟؟؟ فرستاده شده از SM-G355Hِ من با Tapatalk 8 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ رسالت من از بودنم اینه که هرجا میرم بگم: به هرچیزی که می پرستید هیچ هیــچ هیــــــچ غمی پایدار نیست بگذیرد از همه ی چیزایی که دلتونو به درد میاره بذر شادی بکارید رو دلتون غم بخواید نخواید هست و میاد نذارید صاحب خونه بشه 17 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۵ رسالت من از بودنم اینه که هرجا میرم بگم: به هرچیزی که می پرستید هیچ هیــچ هیــــــچ غمی پایدار نیست بگذیرد از همه ی چیزایی که دلتونو به درد میاره بذر شادی بکارید رو دلتون غم بخواید نخواید هست و میاد نذارید صاحب خونه بشه 17 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۵ وای پشت سر من فلانی و فلانی دارن میگن: فلان ه :164: یا مثلا با خودشون میگن: دروغگویه، امل ه و چ چ و چ چ خوب، بگن. ب کوجام؟ مممممم. :14k8gag: ها، یادم اومد. ب جهنم :biggrin: درسته ک بشر حیوون اجتماعی هست و باید تو گروه مقبول باشه تا اون حس هایی ک در طی سالها اجدادمون برامون یادگار گذاشتن ارضا بشه. اون موقع اگر از گروه ترد میشدی دیگه بدبخت بودی، جامعه بشری هم بسته بود و تو تنها نمی تونستی شکار کنی و مشکلات خودتت رو برطرف کنی. در نتیجه ادامه بقا برات ناممکن بود! این اتفاق امروزه نمی افته! اما چیز دیگه ای ممکنه اتفاق بیفته، نیاز ب دوست داشته شدن ک عملا ما نمی تونیم کنترلش کنیم چ کنیم؟ خوب سادس، شما یک حلقه کوچیک از دوستان بساز و فقط این حلقه رو برای ارتباطات حفظ کن. واقعا چ لزومی داره با ادمی ک مدام پشت سر بقیه حرف میزنه دوستی کنی؟؟ ی روز هم پشت سر تو حرف میزنه:hrqr6zeqheyjho1f9mx. خیلی سریع فهمدیم ک نمیتونیم ب بقیه و نظراتشون اهمیت ندیم. چ کنیم؟ ی گروه بسازیم و نظرات هر کسی رو خارج این گروه رو بی اهیمت بدونیم. اما افراد این گروه چ ویژگی هایی باید و نباید داشته باشین؟؟ این ویژگی ها مناسب یک دوست نیست: -1 کسانی که پشت سر بقیه حرف میزنند. بهتر بگیم، بدگویی میکنن “اینجا لازمه یک مورد رو تذکر بدم و اون فرق قضاوت و انتقاده! در انتقاد هم خوبی و هم بدی فرد گفته میشه اما مطرح نمیشه ک کدوم خوب ه کدوم بد. مثلا گفته میشه شما فرد تنبلی هستی همین طور ادم خوش رویی هم هستی! اما قضاوت مطرح میکنه ک این ویژگی تو بده. مثلا : درسته که شما ادم خوش صحبتی هستی اما تنبل هم هستی.(قضاوت غیر مستقیم) -2آدم منفی باف ی عده هستن، بهشون میگی "چ روز قشنگی، ی حس عجیب دارم امروز" میگ : امروز اولین مراحل شروع سرطانت ه شاید، حتما برو دکتر :-| -3آدم هایی ک مدام شکایت میکنن! شکایت از سیاست، شکایت از ورزش، المپیک، هوا گرمه، مترو شلوغه، وچ و چ -4بی مسئولیت و کسی ک همیشه دیگران رو مقصر میدونه و یا برای کارهای خودش بهانه می تراشه و توجیه میکنه! -5کسانی ک بزرگ نمایی میکنن یا دروغ میگن -6متعصب ها. تفاوتی بین واقعیت ها و نظرات شخصی هست ک روشون تعصب داریم. " البته تشحیص 3 مورد آخر خیلی سخته و نیاز به تجربه و دانش داره میتونیم تجربیات و دانش خودمون رو برای این موردها ب اشتراک بزاریم." اما پس دوستامون چطور باشن؟ یا بهتر بگیم، خودمون چطور باشیم؟ -1صادق باشیم -2خودمون باشیم -3به انچه میگوییم، عمل کنیم. -4دوست داشته باشیم و محبت درونی ب جهان و موجودات دیگر رو درون خودمون بپرورونیم. نکته مهم درباره صداقت، توجه به قضاوت ه! اگر کسی عشق بروزه، سخت می تونه قضاوت هم بکنه! 60 دردصد مطالب گفته شد رو مدیون یک سخنرانی از مجموعه تد هستم. JulianTreasure_2013 Talking skill پیرامون فن بیان و نحوه سخن گفتن. ب امید زیبایی 15 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۵ امروز اتفاقی تلوزیون رو روشن کردم و دیدم کارتون مهاجران رو پخش میکنه لوسیمی یه 5 شیلینگی داشت که میخواست باهاش بره خرید به پیشنهاد کیت رفتن که شیرینی بخرن که تو مسیر خواهرشون کلارارو دیدن که از پارچه فروشی داشت برمیگشت پارچه ای که برای عروسیش میخواست بخره انتخاب کرده بود ولی 5 شلینگ کم داشت لوسیمی 5 شلینگش رو داد به کلارا تا بتونه پارچه رو بخره از گفتن این داستان هدفم این بود که بگم نسل ما به مراتب نسل بخشنده تری بار اومده شاید یه دلیلش اینه که برنامه های زمان ما زندگی واقعی رو به نمایش میگذاشت با تمام عواطف و احساسات انسانی، از روبات و ماشینهای فضایی و خشونت خبری نبود. 16 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۵ 1 دوست عزیزی دارم نزدیک دو هفته اس مامانش توی کماس وقتی میبینمش فقط میگه سحر قدر مامانتو بدون روزی صد دفه دستاشو ببوس... خودش از اون دختراییه که وقتی با مادرش صحبت میکرد فقط قربونش می رفت من عاشق مامانم هستم.براش جونمو میدم.اما نمیتونم به زبون بیارم...... چرا؟؟؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3 15 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۵ چقد بعضی حرفا لج آدمو در میاره... لطفا بی عرضگی خودتو به پای اخلاق من نذار... بعضی ها انتظار دارن غرورتو فرش زیر پاشون کنی.... من همینم.اخلاقم همینه...غرورم همینه...زبونم هم تند و تیزه....عوض بشو هم نیستم.ناراحتی .ب سلامت....... 10 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۹۵ دلم پره از خیلیا بعضیا هستن نه خوشیتو میفهمن نا ناراحتیتو متنفرم از این ادمای زبون نفهم کسایی که جونتو هم حاضربودی بهشون بدی ههههه حالا که یه عالمه غم دارم تو دلم میفهمم اونیکه بد بوده منم چون واسه خیلیا دل سوزوندم حالا تنها موندم 11 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده