رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

دنیا به شدت محل گذره

خوب و بدش میگذره و یه روزی و یه جایی مردم بدجوری ذات خودشونو نشون میدهند

اون جلسه قبلی بحثی داشتیم در مورد کنترل خشم ومدیریت خشم از نظر روانشناسانه و من در کنار باقیه دوستان و فوق تخصص روانشناسی به یه نتیجه جالبناک رسیدیم که ریشه خشم در بیشتر مواقع ترس هست .

درسته که خشم و ترس جزو احساس های و لازمه وجودی هر بشری هست ولی وقتی خب از زوایای مختلف به قضیه نگاه میکنیم می بینیم همش نشات از ترس میگیره که خشمگین میشیم و نمیتونیم کنترلش کنم.

ترس از دست دادن موقعیت و جایگاه یا کم آوردن در بحثی یا ترس از دست دادن هرچیزی میتونه باشه که آدمها مجبور میشوند صداشونو ببرند بالاتر که یجورهایی دیده بشوند که اون موقعیت فعلیشونو از دست ندهند .

و در نتیجه افرادی که ترس از دست دادن موقعیت ندارند بالطبع کمتر خشمگین میشوند یا می تونند بهتر و راحت تر کنترلش کنند.

 

حسرت های به دل خودمون و بقیه میذاریم بعضی وقتها که یه جایی مثل گودال می افتیم توش و هرکاری هم میکنیم نمیتونیم ازش بیرون بیایم .

الهی اینقدر عاقل بشیم که حسرت چیزی به دلمون نمونه

  • Like 10
لینک به دیدگاه

[h=1]یکی از راه های به دست آوردن شادی آن است که دیگران را شاد کنی. یکی از بهترین راه های شاد کردن دیگران آن است که خودت شاد باشی....پروژه شادی

[/h]بچه ها دعا برا همدیگه یادتون نره ...

التماس دعا:icon_gol::icon_gol:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

امروز یه حال معنوی خوبی داشتم .... چقدر سبک... چقدر شیرین:icon_redface: امیدوارم تا ته خط سرافراز باشم....

..

خدایا شکرت :icon_gol::icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امروز كارم به يك خيابان افتاد.

تمام خيابانها را با ياد تو قرق كرده اند.

كاش كسى بيايد مسير وليعصر را شرق به غرب كند تا ديگر هجوم منظره كوه هاى شمال ديوانه مان نكند.

مردم تا كى بايد تاوان خاطراتشان را در خيابانهاى ابدى پس بدهند؟

من مطمئنم همه ى ما حاضريم شبانه با تبر به جان لوكيشن هايى بيفتيم كه تويش كسى به ما قول داده تا ابد ميماند.

شعار نميدهم.

من از قتل عام خاطره فنجان هاى چاى خانه ام شروع كرده ام.

اصلا من ديگر بعد از ظهر ها نوشابه مينوشم.

شوخى كه نيست.

مگر يك نفر چقدر ظرفيت دارد خاطراتش مثل بختك روى زندگى اش سايه كند .

 

هاکان 95/3/20:sigh:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

شهر درونم خاکستریست!

با بند رخت هایی که افکار خیس مردمش روی آن آویزان است

و بادِ زمان که آنها را کولی وار به اینسو و آنسو میبرد.

ابرِ تردید آسمان خانه ام را در آغوش گرفته و بارانِ جهل هوای صبحم را مسموم کرده

خاکِ نم زدهء نگاهم، بوی بیقراری می دهد

و لباسهایم که چِرک تجاهل بخود گرفته اند!

به اطرافم که خیره می شوم کنتراست شهری سپید با مردمی خاکستری خودنمایی می کند!

با اینهمه نمیدانم چرا انگشترم روزهای بارانی بیشتر بیقرارم میکند!!

(زندانی تردید)

  • Like 6
لینک به دیدگاه

در این زمانه بی های و هوی لال پرست

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

بدا به حال مردمان مرده پرست

  • Like 9
لینک به دیدگاه

چکار کنیم وقتی یهویی تو زندگیمون آشوب و بلوا می افته ؟

یهویی و بی علت

یه دفعه یه چیزیهای از یه آدمهای میشنوی و میبینی که تا مدتها مغزت هنگ میمونه که چطو شد که ایطو شد؟

کلا دنیای خاص و عجیبیه

هیچ کس چشم دیدن شادی و خوشبختی کسی رو نداره

 

هی آدم هیچی نگه بهتره

  • Like 5
لینک به دیدگاه

نمیدونم تا حالا دیدید یا برخورد داشتید با کسی که هیچ کار خاصی براتون نکرده باشه و یه وقتی میخواهد سرتون منت بذاره ولی کلا کارههای که میخواد باهاش سرتون منت بذاره به تعداد انگشتهای دست هم نمیرسه هرچی فکر کنه یا زور بزنه یا فشار به اون مغز نخودی و حسودش بیاره

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حبیب بود..."مرد تنهای شب"...

 

"خانه کوچک" داشت در قلب هزاران هزار آدم...

 

شنیدم یکی صدایش کرد...

 

"خودشه"...

 

"همراز" و همسایه اش "خورشید خانوم" ...

 

آهسته زمزمه کردم رو به اون "بانویِ شرقی" که : "سلام همسایه"...

 

یکی گفت در آسمانِ "کویر باور" حبیب ..."آفتاب و مهتاب" در مدار "صفر" غروب نمی کنند...

 

گفت "بزن بارون"...برن بر سر "جوونی" که به یاد ترانه هاش گذشت...

 

رو کردم به همسایه...گفتم "آخه عزیزم چی میشه" دوباره "مادر" رو بخونه...

 

بخونه به یاد "ایران بانو"...

 

به یاد خستگی های یک نسل که باهاش خوندن: "خسته ام"...

 

اما انگار خسته تر از اون بود که بخونه..."محکوم" شد به نبودن...

 

"خداوندا"...تا "دنیا" دنیاست...در "مرگ قو" "ببار برف بر مزارش"....

.

.

.

خاطره بازی کردم با نام آلبوم ها و ترانه های حبیب...کلمات "بولت شده" اسامی آلبوم ها یا ترانه هاشه...

 

ببار ای برف سنگین بر مزارش...:icon_gol:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

اینقدددددددددددددددددددر بدم میاد از آدمایی که تا می فهمن با یه نفر تو یه رابطه هستی (relationship)... یه جوری باهات برخورد می کنن انگار وَبا داری؟ دختر و پسر هم نداره.

چقدر این رفتارا تهوع برانگیره!:whistles:

* البته نمیشه افکار بیمار جامعه ی ایرانی رو در این مورد ندید گرفت!

  • Like 14
لینک به دیدگاه

relationship هستی یا نیستی؟؟؟؟

والا ایران الان به اونایی که با کسی در رابطه نیستن ی جوری نیگا میکنن انگار وبا داری:ws3:

دیدم که میگمااااااااااااااااااااا....

  • Like 11
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...