helma.b 3345 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۵ امشب هم خوشحالم هم ناراحت ....اصلا نمیدونم...یه حال عجیبی دارم .... امیدوارم بتونم تصمیم درستی بگیرم 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۵ بعضیا وقتی می خوان برن مصاحبه برای یه کاری 10764748 بار به آدم زنگ میزنن که : سئوالا ی مصاحبه چی میتونه باشه؟ و هزار راهنمایی می کنی.... وقتی کارو رفتن و تو داری حرص می خوری که حالا بنده خدا کار و گرفت یا نه... میگن: اوا از بسسسسس سرکارم وقت نکردم بهت پیغام بدم! اون موقعست که تو دلت میگی: د.س! 9 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۵ نوشته مهناز دی رو خوندم یاد خودم افتادم…! همیشه وقتی کارم دارن,بدردشون میخورم دورم هستن! وقتی کارم ندارن ده روزم بیخبر باشن ازم مهم نیست… بعدم ک اعتراض میکنی میگ سرم شلوغه,!۲۴ ساعته انلاینه اما از یه احوال پرسیه ساده هم....دریغ میکنه تو شادیا وصفا سیتی هاشون جایی ندارم …! ولی امان از وقتی که کارت داشته باشن… 8 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۵ حال و روز خوبی این روزا ندارم.....دپرسم....بی دلیل....تنها 4 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۵ یه سری از ادم ها فقط غر میزنن فقط زشتی ها ر. میبینن وقتی از بیرون نگاه میکنی اونقدرا هم تنها نیستن اونقدرها هم مشکل ندارن فقط این ماهیچه های فک در جهت غر زدن کار میکنه یه همکاری داریم از بد روزگار کنار همه میزمون از اول صبح غر میزنه تا اخر شب اونورم یه همکاری داریم یه عالم مشکل داره اما همیشه میخنده تو روش بگم دوست عزیز غر نزن اعصابمون بهم نریز ایا بد ؟ 11 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۵ بعد کلی وقت بازم گاهنوشته ها: یه حالیم.. نمیدونم چجوری... تو اوضاع و احوالی که همه چی بهم پیچیده نمیدونم خوبم؟؟ یا نیستم؟؟ یعنی هم هستم هم نیستم... به هر حال اینم یه برش از زندگیه که احتمالا همه آدما تجربش میکنن... یکم فضولی کردم تو زندگی بقیه گویا اکثرا تو این مقطع زمانی حال من رو داشتن پ ن: به نظر میرسه این خوب بودن و نبودن نشونه بدی نیس، پس خدایا شکرت مورخ:8 ام اردی بهشت :icon_gol:1395 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۵ زندگی در ایران برای ما کم کم داره از تراژدی تبدیل میشه به کمدی فکر میکنید چند استاد سرشناس از هاوارد ، سوربن، آکسفورد ، جان هاپکینز و.... که برخی در پزشکی در دنیا سرامد هستند با این صحنه مواجه بشن چه قضاوتی می کنند: میز پذیرایی و حمله جماعت با فرهنگ ایرانی ، یکی کیفش رو پر از میوه میکنه ، یکی نسکافه هارو میذاره تو جیبش ، یکی یه سینی پر کرده که مثلا میان وعده بخوره در حالی که این اساتید که مهمان هستند راهی پیدا نمیکنند که یک لیوان آب جوش بردارن من از ایرانی بودنم شرمندم همین 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۵ بهتون توصیه ی اکید می کنم به این سایت سر بزنید برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام خیلی عالیه. یه غلط گرامری های خوبی از ادم میگیره در حد بنز 12 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۵ ترجمه عبارت "صورت خود را با سیلی سُرخ نگه می داشت" می شود: 1. به جای اینکه در کوتاه ترین زمان و راه ممکن... دست در جیب مردم کُنَد و سود آنچنانی ببرد،با صرف زمان بیشتر و راه سخت تر اندکی روزی بخور و نمیر به دست می آورد برای گذران زندگی. 2. با اینکه در تنگناست..به نام و بهانه ی "احتیاج" گوش مردم دیگه رو نمی بُرید! 3. سُرخی صورت این آدم از گریم سینمایی سه بُعدی! برای فریب آدم نیست...برای اینکه ببینی یکی حاضره خودش سُرخ بشه دیگران رو سُرخ نکنه! . . . پ.ن: به این آدم امروزه اطلاق می شه: ساده! بی عرضه! و کسی که در این دنیا به هیچی نمی رسه!(نقل می کنم از شنیده هام به این صفت های منفی اعتقاد ندارم)... دست تو جیب مردم کردن امروزه شده افتخار! تو هر زمینه ای! منِ معمار....منِ دکتر...منِ مهندس...منِ تکنسین...منِ کشاورز...من مغازه دار... و من غیره این قاعده رو باور کردیم که زرنگی اینه که دستمون رو بکنیم تو جیب مردم! و این افتخاره... همه ی این من هایی که نوشتم عمومی نیست...همه این طور نیستن... 14 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۵ خدایا , کمکم کن تا گنده شدن رو با سرقت یا برداشتن رونوشت از افکار و اندیشه های بزرگان و ثبت آن بنام خودم بهش نرسم. کمک کن خودم باشم و با خودت باشم. 4 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۵ در واپسین نامه ام خواهم نوشت: بدهکار سکوت هستم، فراوان نسیه گرفتمش! خواهم نوشت: باران هم از من ارث می برد، میراث برم اوست! خواهم نوشت: طلبکار «خودم» هستم، به حسابش برسید، حسابم را با خودم صاف کنید! خواهم نوشت: دلتنگ دستهای مادر هستم به زیارتشان بروید! خواهم نوشت: نگران یاس خانه ام، مراقبش باشید، کمر خم نکند! خواهم نوشت: شرمنده حجم یک نگاه هستم، عمقش را درک نکرده ام! خواهم نوشت: مشتاق ظرف زمانه مُلوَنتان نیستم ، استکان چایم را همراهم کنید؛ خاکش کنید! خواهم نوشت: کیسه دلم خالیست رو سیاه گورپالِ گورم میشوم، که به قصدم آمده ، مهمانم شده! (زندانی تردید) 7 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۵ کاش زندگی ادمها دست خودشون بود و خودشون مسیرشون رو انتخاب میکردن ... 8 لینک به دیدگاه
reza.eng 1843 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۵ چه ساده میگذرداین روح بی فتوح میان خاطرات می ماند بی آنکه بدانید یک کلمه به ظاهر ساده چه بر سر شما و رزوگارتان می آورد و آینده تان به سیاه چاله سکوت می رود هر روز از تنفر سکوت رنج خواهی کشید بی آنکه بدانی به چه قیمت مهره ای سوخته در میان این مهره های بی مهر شدی جان میدهی آرام و هروز به واسطه کلمه ای که زمانی تو را در اوج قدرت و رویا می برد به خاطر جمله ای کوتاه که برای شروع یک بازی آشکار می شود و حماقتی افسانه ای از تو می نویسد میان عقل و دل .آواز دل خواند ن رنگ سوگ و عزای همیشگی را به آغوش میگیرد و تورا خسته از اشتباهت میکند تا جای که نه پای رفتن و نه نای ماندن داری هر کس لایق دوست دارم نیست 6 لینک به دیدگاه
sun-shine 7672 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۵ واسم سواله اینایی که یه نفرو واسه اولین بار تو خیابون یا جایی می بینن و بدون هیچ شناختی٬ خواستگاری میکنن٬ واقعا چه منطقی پشت این کارشونو:w58: بنظرم یا طرفو سرکار گذاشتن یا آدمای آنرمالی هستن٬ یا یه سری کمبودا تو زندگیشون دارن. در هر صورت اصلن قابل اطمینان نیستن سان شاین هستم. متخصص روانشناسی 13 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۵ من هم پروفسور هکلبری فین هستم. کی به کیه ؟ 1 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۵ فکر کنم امروز رکورد " نداشتن تمرکز" توسط من شکسته شد ADD شدم رفت! 8 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۵ تا دردی نباشه کسی دنبال درمان نیست ، دمل های چرکین این جامعه رو اگر نخراشی درمانی هم درکار نیست 6 لینک به دیدگاه
Nazanin.ad 6895 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۵ به یک جایی از زندگی که رسیدی ، میفهمی رنج را نباید امتداد داد.باید مثل یه چاقو که چیزها رو میبره و از میانشون میگذره ، از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی...( حرف دل منه از زبان فالکنر... ) 8 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۵ این دنیا محل آرامش نیست ... اینو فکر میکنم همه ی ما میدنیم . و حالا وقتی تو این مملکت باشی نه تنها ارامش نداری بلکه زندگی هم نداری ... 10 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۵ با آنکه هر دو در یک مدار بودیم، سخاوت آسمان هم، ابتدا سهم پشت بام طبقه بالایی شد...! (زندانی تردید) 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده