Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۴ اینکه میبینی بعضی ها خودشون در منطق های خشک و سفت و سخت سقراطی و ارسطویی گیر کردن اما میان ادعای فضل و کمال میکنن و در ضمن کلام روشن تو رو به سفسطه گرایی (همون هم خانواده کلمه قلمبه سلمبه سوفیسط که معنیش همون فرد سفسطه گر هست!!) متهم میکنن برام جای تعجب داره حالا که بحث منطق شد بهتره یه کم منطقی تر بحث کنیم و با دلایل محکم تر…. پس اول یه تارخچه میگم….منطق ارسطویی میگه که یه چیز یا یکه یا صفر یعنی اگه من مخالف توام پس یا من میفهمم یا تو….چون مخالف صفر یک هست و جز این نیست!! منطق ارسطویی ضعف های زیادی داره چون هیچ چیز بین صفر و یک قبول نداره!! اصن چیزی تو این منطق به رنگ خاکستری نیست و همه سیاه یا سفیدن… این همون مشکلی هست که باعث میشه یه عده بیان فکر کنن مغز متفکر همه هستن و میتونن به جای همه نظر بدن و یا حرف بزنن که اتفاقا خیلی هم زیاد و بیجا حرف میزنن منطق دیگه ای هست که منطق ما آدم هاست نه منطق اشیا و بهش میگن منطق فازی…خیلی انعطاف بیشتر داره و انصاف رو هم تو خودش تعریف میکنه..حالا این منطق میگه هیچ چیز لزوما صفر یا یک نیست و یه سری چیز ها هم هستن که تا حدودی درستن و مثلا میتونن نیم و یا یک چهارم باشن…مثلا اینکه میگیم هوا سرد نیست دلیل به گرم بودنش هم نیست…مثلا میتونه معتدل باشه…ما انسان ها اینجور حرف میزنیم و منطقمون محلی و یا لوکال هست…یعنی یه چیزی این بین هست و نقیض این حرف لزوما درست نیست این نوع استنتاج از منطق فازی رو ممدانی مطرح میکنه و به همین دلیل این موتور استنتاج در منطق فازی رو میگن موتور استنتاج ممدانی…خلاصه سرتونو درد نیارم ممدانی یه کلام میگه….نقیض گزاره من نقیض نتیجه ام نمیشه مثلا اگه من به یه نفر بگم الاغ به صورت لوکال در مورد خود اون آدم نظر دادم در مورد خودم نظر ندادم که سقراط جان!!!یعنی تو خودت الاغی خو با من چی کار داری؟؟ تو که هنوز تو عصر یونان باستان گیر کردی و تازه منو به منطق ماقبل یونان باستان متهم میکنی در مورد منطق انسانی چیزی نشنیدی؟؟؟؟اصن به گوشت خورده این کلمه؟؟؟ البته انتظاری هم نیست دیگه بضاعت شوما همینه!!! راستی یه سوال دیگه!! تو که فرق منطق ممدانی و سفسطه گرایی رو نمیدونی چن کلاس سواد داری؟؟؟ حتما مهندسم که هستی!!! 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۴ چشم ها را شستم جور دیگر دیدم ... 5 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۴ دوست داشتن همديگه سخت نيست، موقعى كه همه چى داريم، خوشحاليم، دردى نداريم، پول داريم، خونه داريم، ماشين داريم و... دوست داشتن نقاط قوت همديگه كار سختى نيست! دوست داشتن واقعى يعنى ميدونى طرفت ١٠٠ درصد معيارهاتو نداره، ولى دوستش دارى! كم كم به اون قسمت از اخلاقش كه دوست ندارى هم عادت ميكنى، كم كم ميبينى كاستى هاشو هم دوست دارى، كم كم ميبينى بعد سالها هنوز برات مثل روزهاى اوله. زندگى كردن يه هنره! يه موقع هايى سر بحث ها حواسشون نيست كه هر دوتاشون دارن درست ميگن، ولى از زاويه ى ديد خودشون! يه وقت هايى بايد برى از زوايه ى طرف مقابلت ببينى! اگه بتونى، اونوقته كه بهتر درك ميكنى طرف مقابلت رو. يه وقت هايى بايد از خودخواهى ها كم كرد... يه وقت هايى اگه حواست نباشه ميبينى ديگه خيلى دير شده، كار از كار ميگذره... اگه هر وقت بحثى پيش مياد كافيه دو طرف بشينن با هم حرف بزنن، ببينن پشت فريادهاشون چيه! شايد يه ترسه، يه نگرانى، شايد از روى دوست داشتنه كه باهات مخالفت ميكنه...يادمون باشه كه هر حركتى يه دليلى داره، كه ممكنه كاملا متفاوت از ظاهر رفتار باشه! مثلا بعضى از مردها نگرانى ها و ترس هاشون رو بصورت عصبى شدن و داد و فرياد زدن نشون ميدن و بعضى از خانم ها با شكوه كردن... 11 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۴ در مطالعه فلسفه علم با افراد و بزرگان زیادی مواجه خواهیم شد که دستاورد فعلی بشر حاصل تلاش ها ممارست ها و زجر کشیدن این افراد بوده از ارسطو ، بقراط تا نیوتن ، بیکن ، پوپر یا لطفعلی عسگر زاده ، هرکدام ازین افراد در رسیدن انسان به حقیقت تلاش های بی شائبه کردند که نسل ها انسان ها در پرتو این تلاش ها به موفقیت های چشم گیر رسیدند. باعث افتخار هر انسان حقیقت اندیشی است که سبک و سیاق زندگی هرکدام ازین بزرگان رو سرمشق قرار بده، انسان هایی که به واقع به دنبال کشف حقایق بودند و چقدر بد که انسانی پیرو کسی باشه که درد او اسکیزوفرنی و پدوفیلی توأمان بود نه درد حقیقت 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۴ بخشیدن و فراموش کردن دو خصلت خوب هست که دنیای ادمها رو به طرز شگفت انگیزی تغییر میده ، خوشابحال کسانی که این دو خصلت رو دارند و کسانی که این خصلتها رو ندارن چه ادمهای حقیری هستند ... 8 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۴ Sometimes I should say: I can forgive, but I can't forget! 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۴ نمی دونم آدمها تا کی می خوان بفهمن که زندگی بقیه به اونا ربط چندانی نداره! یکی از آشناهامون دخترش تازه نامزد کرده و دو طرف هیچ رقمه به هم نمی خورن. دختر همش استرس اینو داره که اگه جدا بشه فلان و بهمان. مادرش هم از ایترس زانوش مشکل پیدا کرده و لنگون لنگون راه میره! بابا جان، مگه آدم چند بار زندگی می کنه؟ چرا باید به حرف مفت مردم بیشتر از خودمون اهمیت بدیم؟ چرا همه در این مواقع میشن کارشناس روابط زناشویی و نسخه می پبچن ؟! بهتره یه کم زا زندگی بقیه خودمون رو بکشیم کنار و به زندگی خودمون سرو سامون بدیم! 11 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۴ چقدر از متلک انداختن متنفرم... واس بار دومه سکوت میکنم... نمیخوام دیگه واس بار سوم صبر کنم... صاف میخوام روش وایستم... دو روزه حالمو گرفته...کاش میتونستم بی توجه باشم یا عین خودش متلک بندازم... ... نمیدونم چطور جوابش بدم...که حداقل دلش نشکنه... کاش بلد بودم... 9 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۴ کار کار کار دیدن عشق دیدن عشق دیدن عشق.... عالللللللللللللللللللی حالا تحولی نو در تالار کشاورزی و انجمن..... میخوام به کسانی که درمسابقات کشاورزی ما شرکت کنند این ماه جایزه بدیم.. پس بسم الله..... ببینیم کدوم کاربرا امتیاز میگیرن از ما... masi engازطرف [h=1] هر کی تونست یه عکس خوب از گیاه پیدا کنه[/h]#212 [h=1]مسابقه: کی این گیاه دارویی رو میشناسه ...؟[/h] #353 6 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۴ از خوشی های روزگار همین بس که آدمیزاد به همه چیز عادت می کند.. به رفتن.. به ماندن... به داشتن ِ کسی و بعد به نداشتنش... به بودن... به نبودن... به عشق، به بی عشقی... به حرف زدن... به سکوت... به دل بستن... به دل کندن... به صندلی خالی... به حضور تازه وارد... به جای خالی اش حتی... به خندیدن... به گریستن... به استرس... به آرامش... به بیکاری... به کار مدام... به دلی که دیگر تنگ نمی شود... به قلبی که دیگر برای کسی نمی تپد... به زندگی ای که میگذرد... خوب یا بد... قبل از اینکه قدم از قدم برداری، یادت باشد که به همه چیز این زندگی عادت می کنی... باور کن... 7 لینک به دیدگاه
helma.b 3345 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۴ ناراحتم .دلم گرفته . کاش همه چیز فقط یه خواب بود .... 8 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۴ He is gone now. He is in HEVEN. He had cancer for 8 years.... RIP daii Hooshang 7 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۴ امرزو نه برای روز جمعه نه چندروزه بد دلم از کسانی گرفته که شاید درست نباشه این حرف ولی ازشون خسته شدم و نمیخوام باشن.. اینکه خیلی برای ادم زور داره که از قدرت و جایگاهشون استفاده کنن و بخوان قدرتشونو به رخ بکشن و یا زور بگن.. من تااونجا میشه جلوشون میایستم ولی اصلا دیگه نمیخوام باهاشون برخوردی کنم و هرروز بیشتر متنفر میشم.. و ایکاش ها سراغم میاد.. نمیدونم چی بگم.. فقط خدایا زود برم سر خونه زندگیم با عشقم زندگی کنم و خیلی ها رو از زندگیم حذف کنم حتی نزدیکترین کسامو..... خدایا چرا اخر سالی حال میگیری.. بهترین سال رو داشتم خواهشا خرابش نکن و کمکمون کن. 3 لینک به دیدگاه
javadpanahi 412 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۴ روزهای سخت دوام نمی آورند ولی انسان های سخت چرا 6 لینک به دیدگاه
javadpanahi 412 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۴ گریستن نشانه ضعف نیست از زمان تولد نشانه این بوده است که شما زنده اید 8 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۴ بعداز مدتا بالاخره با کلی تمرین رو همون ذهن نیمه هشیار که تو کتاب دولت و فرزانگی اشاره کرده بود تصمیم گرفتن خیلی چیزا رو دور بندازم...حتی اگه باارزش باشن ولی خودم و عذاب میدن... چنتا جعبه و نایلون بود... هروقت اومدم تمیزشون کنم جرات این نداشتم که بندازمشون دور فقط چون خاطره داشتم باهاشون...گرچه خیلیاش تلخ بودن ولی نگهداشتنشون نمیدونم چی بود که دوس داشتم حداقل یه یادگاری و دست نوشته از خیلیا بود... یه دفتر خاطره از اول راهنمایی بود که دوستام نوشته بود تا دوران دانشگاه....دوره کاردانی کلا بچه ها نوشته بودن...خیلی جاهاش شاد بود و خنده رو لبام نقش میبست خیلی جاهاش تنفر خیلی جاهاش تلخ عین.... تیکه تیکه کردمش... کلی عطر انداختم دور هرکدوم بو میکردم اون لحظه ها میومد جلو چشمم و میخندیدم... یاد رفیق صمیمی افتادم که الان مادر شده سرش شلوغه... عکسای دوران راهنمایی و دبیرستان... سال 88اول دبیرستان....انقدر خاطره بود خودم هنگ کردم.... چقدر خندیدم امروز... همه رو انداختم تو یه نایلون...زباله... یه سیمکارت پیدا کردم که فکر میکردم گمش کردم با کلی پیام....عکس همه پیامارو انداختم نشونشون بدم...واس 2013بود اکثر پیاما.....بازم تلخ و شیرین... با خوندن اون کتاب تونستم تصمیمم قطعی کنم....واسه شروع یه زندگی عالی... قطعا نتیجه شیرینی خواهد داشت... امیدوارم با انداختن اون وسایلا به آشغالی خاطره هاشونم از ذهنم برن.... با انداختن هرکدوماز یادگاری هایی که تلخ بودن خواهرم یه آجیییییی حیییییییف گفته و خندیدیم ولی سپردم به خدا که خودش خبر داره.... عالی بود امروز با یه خونه تکونی که دلمم تکوندم♥♥♥♥ 94/12/1 15:24 عطیه 8 لینک به دیدگاه
eng.l.s 5684 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۴ همیشه پشت سیستم بودم وقتم ازاد بود و میگفتم چقد زندگی تکراری شده همش منم و سیستمم تا رفتم تو محیط کار اون موقع هم باز اخرین فعالیتم به 24 ساعت نمیرسید ولی فک کنم تا دیروز دو هفته می شد نتونستم انجمن بیام الان حس غریبی دارم و هیجان زدم و تو پوست خودم نمی گنجم که انجمن اومدم :ws3: 8 لینک به دیدگاه
javadpanahi 412 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۴ گاهی خدا برای حفاظت از شما کسی را از زندگیتان حذف می کند. اصرار به برگشتنش نکنید 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده