رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

دیگه حسابش از دستم در رفته....

 

فقط تنها چیزی که با تمام حسم میتونم بنویسم....از ته دلم....

 

سامیار حق داشتی بری...

 

تا امروز که 4ماه و 18روز که رفتی از روز دلم میخواست باشی اینجا...برگردی...

 

ولی الان...میگم...

 

سامیار با تمام وجودم میگم....برنگرد...هیچوقت...

اینجا عوض نمیشه...

همونجوره هنوز....

همونجور که تورو انداخت بیرون...

 

سامیار اینجا جهان سومیه که همیشه میگفتی...

 

هرجا هستی شاد باش...با اون دل مهربونت...مهربانم....

 

عطیطی تو....هنوز عطیطی مونده.

نهایت تلاشم کردم نه بغض کنم نه گریه....مرد بزرگ انجمن....

94/9/28

00:30

  • Like 13
لینک به دیدگاه

کیک تولدم متلاشی شد توسط یک عدد موز که از ظرف میوه سقوط کرد رو کیکم.. و در حین عکس گرفتن گروهی با فامیلای عزیزم.. یه ریزه میزه جیگر طلا عشق خاله.. که همه درحال عکس گرفتن بودن .. مثل موشا درحال خوردن یواشکی کیک بود.. و در اخر بریدن کیک در وسط جمعیت فامیل که مشغول عکس بودن.. کلی خندیدیم..

تولد متفاوتی بود با کیک متفاوت.. و شبی متفاوت..:ws28:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اگه منم اعتماد بنفس بعضی از این ثبت نام کننده های انتخابات مجلس رو داشتم الان دبیرکل سازمان ملل بودم:ws28:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

امروز به این نتیجه رسیدم ما دهه شصتی ها عجب بچه های باهوش و سیاه بختی بودیم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

رسم چله بردن به خونه عروس یکی از رسوم بسیار زیبا، دوست داشتنی ، خاله زنکی، چندش آور و مزخرف ما ایرانی هاست ، یک روز بعد از یوم الله شب چله بر روح پرفتوح بنیانگذار این رسم صلوات خاصه عنایت می کنیم ، بیش باد.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

درونم حس تغییر و تحول دارم . امیدوارم حسم درست باشه و این تغییرات تداوم داشته باشه . وقتی به چیزی که دوست داری تبدیل بشی حس خوبی بهت دست میده .

 

خوشحالم هنوزم انسانهایی هستن که به همدیگه کمک میکنن . :icon_gol:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

سقفش پایینه...پایین که باشه میزان رضایتت محدود میشه...زندگیت محدود میشه....حصار دورت محدود میشه....

 

سقف آرزوهاتو میگم...زیادی کمش نکن بذار یکم اوج بگیره....خدا نمیگذره از کسانی که محدود بودنو یادت بدن خودت باید نگذری ......

  • Like 10
لینک به دیدگاه

چه حس بدیه هدفت ، تلاشت ،ارزوهات از بین بره اونم به خاطر شرایط جامعه !!

دیروز تجربه ش کردم ولی انگار زود قضاوت کردم !! باز باید صبر کنم ! هنوز همش به باد نرفته :ws3:

امیدوارم کسی هیچ وقت به بن بست نخوره !! :hanghead:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آدما سه دسته ان

 

1. اونایی که سیزده فروردین، همون سیزده هستن کز همه عالم به درن

2. اونایی که از اول پاییز نمیدونن با بدن لخت خیابان و غم انگیز ترین حالت تهران چه کنن

3. اونایی که اول دی ماه زنی تنها هستن در آستانه فصلی سرد :)

  • Like 9
لینک به دیدگاه

کشورم

 

جایی هست که با پول میشه هر کاری کرد ، حتی اکثر ادمها رو خرید ، میشه مشکلات از هر نوعی رو حل کرد ، بوجود اوردن بهترین امکانات زندگی ، پرداختن به تفریحات ، گرفتن مدرک ، رفتن سرکار ، حتی علاج بیماریهای لاعلاج

 

جالبه بعضی ادمهای کشورم دزدی میکنند تا کسی رو از براورده شدن این خواسته ها محروم کنن و خودشون به خواسته هاشون برسن ، بعضی آدمهای کشورم چقدر پست هستن. :ws37:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

ایران تنها کشوریه تو دنیا شرط داشتن بعضی از پست ها و سمت ها یک بیماری به شدت خطرناکه

 

بیماری هاری

  • Like 4
لینک به دیدگاه

فقط با توکل بخداست که آروم میشم

دارم خودمو با درس خفه میکنم که تحملش برام راحتتر بشه

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من هروقت کاری و به امید خدا واگذار کردم یه چیزی بین 3 ماه تا 10 یا 30 سال طول کشیده تا انجام بشه . یعنی در حدی که دیگه هیچ واکنشی نسبت به اون مسئله نداشتم که انجام بدهم.

حالا هم به امید خدا منتظر تشکیل یه کلاسی هستم فعلا رفته تو ماه پنجم و شروع اول این هفته اش هم شده دوماه !!!

حالا خوبه باز ما مال دوره نت دایل آپ هستیم تمرین بردباری و صبر کردیم.:banel_smiley_4:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خدا را شکر میگویم که هیچگاه عاشق نشدم تا بجای دیدن واقعیت زندگی خودم , مدام چرت ببافم و آویزان یکی دیگه بشم. مثل سرو تنها و ماندگار زندگی میکنم. سبز سبز.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دیروز بخاطر یه تجویز دکتر داشتم میمردم..

سرماخوردگی ..رفتم دکتر تب بالا تجویز سرم و چندتا امپول و پنی سیلین.. همه در یک پکیج داخل سرم..

عرض چندثانیه تشنج..

تپش قلب بالا.. درحد خفگی.. نمیدونم چه جوری صدامو شنیدن.. گفتم دارم میمیرم که هم تختی بغلیم بجای من داد زد.. که دکتر و پرستار ریختن سرم.. فشارم بالارفته بود.. و سرعت زیاد سرم با پنی سیلین..

که سرم رو کشیدن..

حالم یه مقدار بهتر شد.. که به دوستم گفتم بریم دیر شده گفت خوبی.. گفتم اره خوبم.. که بلند شدم بریم از در درمانگاه حارج نشده.. بیهوش شدم.. بخاطر افت فشار در یک روز یک ساعت هم فشارم بالارفت هم پایین. تشخیص انفولانزا مشکوک به انفولانزای خوکی..

تازه فهمیدم چرا این انفولانزایی ها مردن.. بخاطر این اشتباه دکتر ...

واقعا دکترای الان ما چرا انقدر سوادشون افتضاست.. انقدر راحت موش ازمایشگاه گیر اوردن..

سر یه سرماخوردگی داشتیم میمردیم.

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...