رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

خیلی نامردیه که بعد از گذروندن یه شب خوب

شب بخوابی و تا صبح خوابای وحشتناک (وحشتناک به معنای واقعی کلمه!!!) ببینی، صبح با ترس و لرز بیدار بشی... و همه خوشی‌های دیشبت زائل بشه :banel_smiley_4::hanghead::5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

لینک به دیدگاه

.....

دلم گرفت .....

خیلی ....

از نامردمی از قضاوت نادرست از توهین و تحقیر یه قوم ....

برخورد بهمون خیلی خیلی....

خداوند همه ما رو بیامرزه ...

همین رو میتونم بگم

لینک به دیدگاه

خدایا شکرت...

نشانه هایی از حق دارم میبینم. دلم میخواد باور کنم که همه چی خوب پیش میره ... میترسم..

ولی باور میکنم. حق به حق دار میرسه. دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره ...

:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

واقعا برای من سوال هست که این خانم ها البته نه همه خانم ها بلکه عده بسیار زیادی از خانم ها لحظه ای فکر نمیکنند که پدرها و مادرها و پدر بزرگ ها مادربزرگ های ما به چه شکلی زندگی میکردند؟!!

 

و باز هم برای من سواله این موج وحشتناک مصرف گرایی واقعا کدوم قسمت وجود خانم هارو قلقلک میده که اینقدر براشون لذت بخشه.

 

و باز برای من سواله که آیا اغنا کردن یک خانم به همین سادگی هاست که که تنها با یک کلمه خارجی و یک برچسب قیمت آنچنانی بشه عقل و هوشش رو به یغما برد؟

 

و باز هم برای من سواله آیا ممکنه در این بازار مصرف گرای متعفن امروزه که از سوپ خوری ، آش خوری ، نون خوری ، چای خوری ، قهوه خوری ، ماست خوری ، آبگوشت خوری ، خورشت خوری ، لوبیا خوری ، نخود خوری ، عدس خوری ، و ده ها هزار خوریه دیگه روزی شاهد ظهور و بروز چیز!!! خوری هم باشیم:banel_smiley_4:

 

پ ن: شما به جای واژه چیز مختارید از هر واژه وزین دیگری استفاده کنید

لینک به دیدگاه

دیشب جاتون خالی داشتم یه لواشک ترش و خوشمزه میخوردم

انداختمش تو رب انار اینقدر ملچ ملوچ کردم

یه تیکه ترشش رفت لای دندونم خیلی ترش بود

بعدش یه آلوچه ترش نمک زدم شور شد خیلی ملس و خوشمزه شد

مدیونید اگه فکر کنید خواستم دهنتونو آب بندازم

خخخخخخخخخ:ws3::ws28:

لینک به دیدگاه

تفاوته بین تفکر آدمها از موضوعات مختلف.. مثلا همین بارون که میباره .. پر از نعمت و مصیبته همزمان . از اون نم نم اولش حسش خوبه . لطیفه .هوا تمیزه . از اون طرف جاده ها و خیابونها حالت صابونی و لغزنده میشوند. تصادف و ترافیک و.. وقتی شدید میشه هم بدتر میشه. گیر افتادن حیوونها و آدمها و ماشینها تو مسیرهای آب رو .. یه عده لذت میبرند از ترنم بارون . یه عده هم جونشون کف دستشون که بتونند گرفتارها رو نجات بدهند. . من هیچ وقت نفهمیدم کجای بازون عاشقانه هست . همش بفکر قشر دوم بودم. کاشکی یاد بگیریم نریم تو مسیر خطر که یه عده دیگه هم اسیر ما بشوند. نگیم وظیفه شون هست میخواستند نروند یاد بگیرند.. نصف مشکلات ما بخاطر خودخواهیمون هست . یکمش رویداد هست و ناگزیر .. خدا کنه بارون فقط رحمت باشه نه زحمت

لینک به دیدگاه

رفته بودم یه محلی برای یه کاری اقدام کنم....داشتم با یه خانوم صحبت میکردم که:

کارمند اونجا پابرهنه اومد وسط بحث:ws37:

من::ws38:

خانوم::banel_smiley_4:

کارمند:کجا ی دنیا اینجا میشه؟جوونا میرن که چیکار کنن؟کی اونجا دستتونو میگیره؟با کی همدردی میکنید؟اگه به چیزی احتیاج داشتید کی کمکتون میکنه؟اینجا همه برای کمک به شما اماده هستن...و ادامه دارد

من:وطن؟چه کلمه ی غریبی...واقعا چه به سرمون میاد اینجا

کارمند:جوونی نمیفهمی....

من:فهمیدن اینکه نمیفهمم بده یا نفهمیدن اینکه نمیفهمم.....من میفهمم که خیلی چیزا رو نمیفهمم اما میدانم که دنبال آرامش برای پیشرفت هستم .....نه استرس و اضطراب و نگرانی برای اینکه بفهمانم هستم و هست من یعنی .......

بودن یا نبودن مسئله این است.....:ws37:

لینک به دیدگاه

خفگی که فقط تنگی نفس نیس

 

وقتایی که نتونی حرف بزنی هم داری خفه میشی

 

وقتی چارچوب ارتباطاتت میشه قده قفس پرنده هم داری خفه میشی

 

وقتی ماهی دریا رو بندازن توی تنگ هم خفه میشه

 

پ ن: امشب به اندازه همون ماهی دریا دارم خفه میشم... میخوام دور کنم همه رو... میخوام بشکنم قفس رو تنگ رو.... شاید مجبور بشم ارتباطاتم رو محدود کنم.. ولی باید خلاص بشم هرجوری که هس

 

قبل از اینکه بدنم در اثر خفگی کبود بشه باید خلاص بشم

 

خدایا خوت کمکم کن:icon_gol:

لینک به دیدگاه

روزها فکر من این است و همه شب سخنم***                       که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

 

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود                                            به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

 

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا                         یا چه بودست مراد وی از این ساختنم

 

 

.....

لینک به دیدگاه

چه روز گار عجیبی

 

یه موقعی به سنی میرسی اولین تار موی سفید روی سرت مشاهده میشه

 

اونوقته که میگی ، کی به دنیا اومدم ، چه کارهایی کردم و حالا کجا و چیکارم ، عمرم چطور گذشت و ...

 

خلقت و مسیر زندگی خیلی عجیبه . اینقد زندگی ،سختی، درس، تلاش و بدو بدو که به انتهاش که مرگ هست برسیم و تموم؟! :icon_redface:

لینک به دیدگاه

زمونه بدی شده..

تا دیروز نون و نمک هم میخوردیم امروز علیه ادم شهادت میدن اونم در صورتی که اصلا سر محل حادثه حضور نداشتن!!

اونوقت همین جماعت ۱۰ شب محرم پای دیگ غذای نذری دست می رسوندند و ادعای خدایی دارن...

 

واقعا نمیترسن از شهادت دروغ؟

از خدا نمیترسن؟

ینی امام حسین رو واقعا دوست دارن؟ یا ظاهریه؟ یا امام ها رو به قسم قران و خدا ترجیح میدن؟؟؟

:sigh:

 

پدر و مادر میگن خدا جای حق نشسته.. قبول دارم ولی از دوز و کلک این مردم و دادسراها میترسم..

:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

نمیدونم کسی هم مثل من هست یا نه

هی میرم بالا هی چندسال بعد بازم مجبورم برگردم از اول شروع کنم.

بعد از 18 سال فقط به یه نتیجه رسیدم هرکاری عقل و دلم با هم میگه برم دنبالش نه هرکاری باقیه میگیند. چون الان باز مجبورم با کسایی بشینم سرجلسه کنکور که وقتی میخواستم برای تعیین رشته تصمیم بگیرم تازه دنیا اومده بودند:icon_pf (34): خیلی سنگینه وقت و هزینه و عمر رفته ........ الان باید دکترامو میگرفتم.....

لینک به دیدگاه

جدی دارم باهاتون صحبت میکنم...:icon_razz:

 

با همتونم...:ws37:

 

ببینید دوستان عزیز محرم تموم شد...صفر هم تموم میشه...:whistle:

 

آمارمونم داره اینجا کم میشه...:4564:

 

منم شدیدا دلم عروسی میخواد...:hapydancsmil:

 

آهای مجردا باشماهام..:w000:

 

آقا محمد/آقا ایمان/آقا مهدی /آقا سجاد//و.... در اولویت هستید...:banel_smiley_4:

 

حالااااااااا کو تا سال بعد مهدی عروسی بگیره و مریم بچش به دنیا بیاد شاید البته...:banel_smiley_4:

 

گفتم دیگه...:w000:

 

1 ماه فرصت دارید...به فکر باشید...:ws37:

 

 

عاطفه..سمانه...اسما..مینا..صبا خانوم..مهناز جان...sun.shine...به فکر باشید تا آخر امسال باید شوور کنید:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

من عروسی میخوام:4564:مجرداااااااااااااااااااا

 

خب ینی چی آخه همهتون مجردید/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:w000:

 

 

فردا آقا مهدی رفسنجانی بهار شوهر میده هااااااااااااااا:icon_pf (34):

 

 

 

لینک به دیدگاه

امروز جلو دانشگاه یه بنده خدا جلومو گرفته میپرسه از اینجا تا ترمینال پیاده چقد راس:w58:

میگم حداقل 20 کیلومتر، سوار اتوبوس شو مستقیم میره ترمینال ، میگه نه پیاده میرم صابکارم پولمو را نداده صب از شاندیز را افتادم الان رسیدم اینجا:w58:

 

روز قبلم یکی دیگه جلومو گرفته میگه مادرم سرطان داره نجاتش بده:w58:

 

نمیدونم شایدم جلوی دانشگاه تبدیل شده به دیوونه خونه:w58:

 

پ ن: آقا ازدواج نکن همیشه عاقل بمون:w58:

لینک به دیدگاه

... باز من و باز تو و دو نگاه خیس و پر عشق ....

یه احساس بهم میگه پسرم بزرگ شد و من ندیدم چطور؟؟

کاش لحظات زیادی در کنارت بودم ولی حیف که بی مقدارترین این دنیا بیشترین وقت رو ازم میگیرند و از تو غافلم پسرم :sigh:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...