آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ ته زندگی آدما همیشه تنهان حتی اگه حالا اطرافمون افرادی هستن که حس تنهایی نمیکنیم اما تهش همه تنهاییم دلم واسه ادما میسوزه ، تنها موجوداتی هستن که تو زندگی خیـــــــلی درد میکشن 13 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ من چرا اينجا مينويسم ؟؟ چون اينجا تنها جايي هست كه ميتونم حرفاي قاطي و پاتيم رو نقل كنم ميتونم اونجوري كه خودم دوست دارم رفتار كنم ، همونجوري كه خودم خود خودم ميخوام حرف بزنم ... شايد اينجا تنها جايي باشه كه يكم هم مخاطب پيدا ميكنم توي دنيايي بيرون اينجوري نيست ؟؟ من نميتونم مثل خودم باشم ، چون هر وقت خواستم مثل اون چيزي كه خودم دوست دارم رفتار كنم نگاه آدما نسبت به من عوض شده وقتي جدي جدي شدم ، خودم شدم .... آدم با نگاه هاي عجيبشون بهم هجوم آوردن مجبور شدم يكم نوع رفتارم رو عوض كنم تا نگاه ها سبكتر بشن واسم تازه اين نهايت لطفشونه كه فقط نگاه ميكنن واي از لحظاتي كه اون زبون نحسشون رو هم تكون بدند واقعا جامعه بيرون ظرفيت نداره كه آدم حقيقي باشه ، هموني باشه كه واقعا خودش هست ، هميشه مجبوري براي كنترل ديد جامعه روي خودت براي تعيدل روابط اجتماعي يكم چيزي باشي كه خودت دوست نداري ... يكم چيزي باشي كه نيستي دنياي بيرون حقيقي هست ، اما نميتوني حقيقي باشي و يكم مجازي ميشي اما اينجا دنياي مجازي ، ميشه حقيقي بود همون چيزي كه هستي ، براي من كه اينطور بوده ( البته منظورم نيست همه آدم هاي دنياي مجازي خود حقيقي شون هستند ها ، گاهي هم آدم هاي مريض پيدا ميشه ) از دنياي بيرون خسته ام .... خيلي خسته !! سرم درد ميكنه تمركز خاطر ندارم ... سخت بهم ميگذره اين لحظه ها ! تنهاي جاي كه به ذهنم رسيد تا خودمو خالي كنم اينجا بود 12 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ رودربایسی، این چیزیه که گاهی خیلی اذیتم میکنه باید بهش میگفتم بیشتر وقت میخوام... اما نگفتم... حالا همش استرس دیر کردن و دارم انگار بیشتر وقتم به برنامه ریزی واسه این کار پیش میره تا انجام درست اون فقط خدا کنه جواب بگیرم. 11 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ بچه ی خوب وقتی یکی میاد حالتو میپرسه فک نکن خیلی شخصیت جالبی داری یا خیلی ازت خوشت میاد والا یکم جنبه خوب چیزیه تا خودتو نگیریبه قول یکی از بچه ها آدم این همه کم شرایط؟؟؟؟ 13 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ چقد دلم تنهایی میخواد...... بعضی وقتا باید هم رنگ جماعت بشی. دلم یه موزیک میخواد بیکلام.اونقد صداشو بلند کنم که به هیچ چیز فکر نکنم........ خدایا من تنها نیستم.تو رو دارم.فقط خسته ام.از ادم نه.از اونایی که انسانیت تو وجودشون خشک شده خسته ام...خدایا خودت میدونی جای من بین این آدما نیست.ناشکری نمیکنم.کفر هم نمیگم.فقط .......دلم برات تنگ شده. 10 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ عمری خواستم همه بفهمنــــد***افسوس که همه خندیدند...!!!! «چارلی چاپلین» 8 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ چرا بعضی ها بلد نیستن حرف بزنن؟ حتما باید بزنن تو برجک آدم تا حس کنن کار مهمی انجام دادن.:icon_razz: اصن اینم نباشه، خوب دقت کن به طرز حرف زدنت. چرا بیخودی یه نفرو می رنجونی حتی حتی اگه منظوری نداشته باشی. 9 لینک به دیدگاه
maktob 220 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ گاه نوشته نداشتم،الان گاه لبخندمو گذاشتم،الان 7 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ هروقت که مامانمو می بوسم خودم کلی انرژی می گیرم... امروز خلاف بوسای همیشگی رو گونه هاش و پیشونیش و چشماش ، دستاشو بوسیدم ... انگار قدرت و احساس تو دستاش خیلی بیشتر بود.... احساس خوبی دارم.... 10 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ انقدرازدست خودم عصبی هستم که خدامیدونه اخه این چه دلی که من دارم وقتی کسی خیلی بهم بدی کرده دلمو شکسته بااینکه قلبم تیرمیکشه از اذیت کردنش اما باز بهش گفتم بخشیدمت اخه چرا؟بخاطر اینکه ناراحت نباشه ناراحتیشو نبینم اخه چرا اینکارو کردم ؟ 9 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ الان ما با کی مونو پولی بازی کنیم؟ کی به من بگه: نخر اینو ها.... بعد روشو برگردونه ببیینه گند زدم خیلی دلم برات تنگ میشه لعنتی 11 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ خدایا آدما چند رنگن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ روزی هزاران مرتبه باید خدا رو شکر کرد . . . بابت نداده هاش . . . . 9 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ نواندیشان مثل مجتمعهای تجاری و بازار و مراکز خرید و مغازه هاست روزای تعطیل که همه ی کارمندا و شاغلا وقتشون آزاده و تو هر ساعتی از روز میتونن برن بیرون و حتی واسه کل هفتشون خرید کنن، جای اینکه باز باشن همه میبندن حالا اینجام روزای تعطیل سوت و کوره ولی شب امتحانا غوغاست فلسفه اینکارو نمیدونم 7 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ همه شهرا تعطیلات میشه طرف از خونه میره بیرون اینجا تعطیلات میشه بس مسافر میاد و ترافیک میشه تو خونه میمونی اصلا بیرون نمیای انگیزه مردم چیه تو این سرما میان مسافرت 8 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد که فراموشش کنی... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو تنها جشن بگیری... خیلی سخته روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که بخاطرش زنده ای... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی بعد بفهمی که دوستت نداره... خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی اما اون بگه دیگه نمیخوامت… 10 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ بعضيا فك ميكنن اگه پشت سرت پيش ديگران دروغ بگن وتو چيزي بهشون نگي،يعني كارشون درست بوده تو حق نداشتي كه اعتراض كني.... و اين جزو چرت ترين عقايده 8 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت با صد امیدواری ناشاد رفته باشد شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد 9 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ من نمیدونم چرا بعضی آدما یه اتفاقی که واسشون می افته لهجه شونو عوض میکننآی بدم میاد ازشونجالبه اینجا حالشونو بگیری.بگی حالا چرا لهجتو عوض کردی؟:lol:حرص طرفو اینجوری(:cryingf:)در بیاریییییی:th_running1: 12 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۹۲ واسمون از صبح یه عالمه نذری آوردندر یخچالو باز میکنم و تمام طبقه رو پر شله زرد و آش میبینم حس میکنم زندگی داره بهم لبخند میزنه هی میخورم هی دلم درد میگیره ، میگم دیگه نمیخورماما این شله زردا بهم میگن بیا ما رو بخور بیا ما رو بخورمنم دوباره میرم یه کاسه میخورمتازشم خلال بادوما رو واسه خودم بیشتر می ریزم اینقد خوشمزس اصن چرا زرشک پلو نمیارن نامردا :ی 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده