*sepid* 9,772 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ امشب تصمیم گرفتم یه کاری کنم ... باید یه آگهی بدم به روزنامه با این مضمون : "به یک معتاد نیازمندم جهت کشیدن دردهایم !":sigh: 8 نقل قول لینک به دیدگاه
faaarnaz 5,345 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ امشب تصمیم گرفتم به هیچ چی فک نکنم و این قطعن بهترین راه برای ادامه دادنه هرچی میخاد بشه بشه 8 نقل قول لینک به دیدگاه
nasim184 12,256 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۲ امشبم دارم میرسم به صبح.... کاش همه افکارم عملی میشد.....اونوقت بود که دیگه خیلی خوشحال بودم:hapydancsmil: عملیشون میکنم...باید بشه.نشد نداره....:vahidrk: 7 نقل قول لینک به دیدگاه
lie 2,101 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۲ امشب قراره که با خاطرات تو بازم بشیم و باز درد دل کنم با کاغذای شعر صبح و ببینم و غرق خودم بشم با قطره های اشک.... رو کاغذای خیس.... 5 نقل قول لینک به دیدگاه
آریودخت 43,941 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۲ از همه چی خستم ، مخصوصا از زندگی 7 نقل قول لینک به دیدگاه
archshaden 1,168 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۲ امشب منتظر معجزه ام كاش تو اين ماه عزيز ورق زندگي منم يه جور خوب بشه. بدون دغدغه كاش بعد از 4 سال آرامش به زندگيم برگرده. 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ایلین1366 5,544 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۲ امشب خیلی دلتنگم خیلی 5 نقل قول لینک به دیدگاه
آریودخت 43,941 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۲ امشب و انتظار و شاید آرامش کمکم کن ... 5 نقل قول لینک به دیدگاه
nasim184 12,256 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۲ امشب خیلی دلم تنگه....حالا برا چی خودمم نمیدونم!دلم کمی گریه میخواد حالمو دوست ندارم 7 نقل قول لینک به دیدگاه
دل مانده 7,714 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۲ امشب هنگ کردم... البته نه فقط امشب...چند وقته...خودمو گم کردم... نمیدونم کجام یادمه تقریبا دو سال پیش بود که یکی از دوستام بهم گفت"خودمو گم کردم..." گفتم خوشی زده زیر دلت دختر! معنی حرفشو درک نکردم...اما حالا چن وقتیه که ... 7 نقل قول لینک به دیدگاه
Maryam.Silent 1,137 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۲ امشب فازم انتقام گرفتنه 3 نقل قول لینک به دیدگاه
Lean 56,968 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۲ امشب یاد رمضان 4 سال پیش افتادم هر شب 20 کیلومتر میرفتم تا سحری بگیرم و برگردم گرچه روز ها و شب های سختی بود اما هدف مشخصی داشت ، داشتن هدف هر سختی رو آسون میکنه و نداشتن هدف هر آسونی رو سخت 7 نقل قول لینک به دیدگاه
آریودخت 43,941 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۲ دلشوره دارم انگار تو دلم رخت میشورن متنفرم از این حس 5 نقل قول لینک به دیدگاه
archshaden 1,168 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ امشب با حرف آقا ايمان منم ياد 4 سال پيش افتادم يه هدف مشخص داشتم. تمام زندگيمو تعطيل كرده بودم تا به هدفم برسم. هنوز نميتونم بفهمم اين همه توانو از كجا آورده بودم. آخرشم..............خدايا شكرت. امشب اميد بستم به روزهاي بهتري كه قرار داشته باشم. 3 نقل قول لینک به دیدگاه
~M~O~J~ مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ تا سحرگاهان ، که می داند که بود من شود نابود خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر وای ، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب مهربان همسایگانم از پی امداد ؟ سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد ... نقل قول لینک به دیدگاه
آریودخت 43,941 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ همه از سالای قبل میگن منم بگم من 5 سال قبلو میگم : دقیقا همین حال این روزا رو داشتم :icon_pf (34):سرشار از استرس نتیجه کنکور 4 نقل قول لینک به دیدگاه
JU JU 7,193 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ سراسر خیال شدهام نیستی، اما گیج و مبهوتت هستم سکوت میکنم و لعنت میفرستم، خدایی را که میپرستم 3 نقل قول لینک به دیدگاه
JU JU 7,193 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ سرک می کشی به زندگی من و جواب سلامت را میدهم گویا، نفرین شدهای از طرف من دیگر سایههایم را میخوام با خاطرات سفید و یک، مداد، با پاک کن 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sahar 91 9,480 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ منم امروز یاد 4 سال پیش افتاده بودم... ولی الان دوباره با خوندن این نوشته ها یادش افتادم(امشب) آره منم یه 4 سال پیشی دارم که فکر میکردم خیلی عاقلم پشیمون نیستم ولی واقعیت اینه که من از همه ی جوانب امر با خبر نبودم اگه بودم شاید اوضاع کمی فرق میکرد...آیا واقعا گذشته ها گذشته...؟!! 8 نقل قول لینک به دیدگاه
NYC 20,977 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ امشب با یکی از دوستام بیرون بودیم رفتیم آب طالبی بستنی خوردیم و تو پارک روبروی مغازه نشستیم و کلی خوب بود. از دختر خبری نبود، از هرزگی خبری نبود، از تیکه انداختن به این و اون خبری نبود، از زیاد کردن صدای ضبط ماشین خبری نبود و از خیلی ملزومات زندگی جوونای امروزی خبری نبود. با هم در مورد یکسری از مسائل حرف زدیم. راجع به اشتباهاتی که دوستای دیگمون کردن و اشتباهاتی که خودمون کردیم و ... خیلی شیک و مهندسی رفتیم لحظات خیلی خوبی رو سپری کردیم و لیوانمون رو انداختیم سطل زباله و برگشتیم. دوستای غیر اینمو خیلیاشون حذف کردم و دارم میکنم و عوضش دوستای مثل دوست امشبم رو دارم اضافه میکنم. استاندارد، آدم، انسان. به همین سادگی و به همین راحتی. 18 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .