*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری در کوی عشق شوکت شاهی نمیخزند اقرار بندگی من و اظهار چاکری 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ در ره منزل لیلی که خطر هاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی نقطه ی عشق نمودم به تو هان سهو مکن ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی آمد بگوش ناگهم آواز بلبلی مسکین جو من به عشق گلی گشته مبتلا واندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ می گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم میکردم اندر آن گل و بلبل تاملی گل یار حسن گشته و بلبل قرین عشق آن را تفضلی نه و این را تبدلی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ ایدل به کوی عشق گذاری نمیکنی اسباب جمع داری و کاری نمیکنی چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی در مکتب حقایق پیش ادیب عشق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اسفند، ۱۳۹۰ دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی خواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کرد آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی 2 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۰ راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۰ رنگ و بوی تازه از عشق بگیر پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر در هر نفسی که می تپی ای دل من یادت نرود اجازه از عشق بگیر 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۰ عشــق همين خنده هاي ساده ي توست وقتي با تمام غصه هايت ميخندي تا از تمام غصه هايم رها شوم. 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]در حلقه سودای تو روحانیان را حالها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]در لا احب الافلین پاکی ز صورتها یقین[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]در دیدههای غیب بین هر دم ز تو تمثالها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]ماهت نخوانم ای فزون از ماهها و سالها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافته[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]یک قطره خونی یافته از فضلت این افضالها[/TD] [/TR] [/TABLE] مولوی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]از رحمه للعالمین اقبال درویشان ببین[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]چون مه منور خرقهها چون گل معطر شالها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]عشق امر کل ما رقعهای او قلزم و ما جرعهای [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]او صد دلیل آورده و ما کرده استدلالها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]از عشق گردون موتلف بیعشق اختر منخسف [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]از عشق گشته دال الف بیعشق الف چون دالها [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]آب حیات آمد سخن کاید ز علم من لدن [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]جان را از او خالی مکن تا بردهد اعمالها [/TD] [/TR] [/TABLE] مولوی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایما[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]عشق تو کف برهم زند صد عالم دیگر کند [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خل[/TD] [/TR] [/TABLE] مولوی 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]ای عشق خندان همچو گل وی خوش نظر چون عقل کل [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]خورشید را درکش به جل ای شهسوار هل اتی[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]چون نام رویت میبرم دل میرود والله ز جا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گر زنده جانی یابمی من دامنش برتابمی[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]ای کاشکی درخوابمی در خواب بنمودی لقا[/TD] [/TR] [/TABLE] مولوی 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]که داد ده ما را ز غم کو گشت در ظلم اژدها[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]غم را بدرانی شکم با دورباش زیر و بم[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]تا غلغل افتد در عدم از عدل تو ای خوش صدا[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پرباد کن[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا [/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]چون تو سرافیل دلی زنده کن آب و گلی[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]دردم ز راه مقبلی در گوش ما نفخه خدا[/TD] [/TR] [/TABLE] مولوی 3 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ جای در بستان سرای عشق میباید مرا.....عندلیبم از چه در ماتم سرا افتاده ام 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]چون جلوه مه میکنی وز عشق آگه میکنی [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]با ما چه همره میکنی چیزی بده درویش را[/TD] [/TR] [/TABLE] مولوی 1 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را دزد دانا میکشد اول چراغ خانه را آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۰ شاید یک سکوت ساده باشد شاید هم یک نگاه پر از حرف هر چه هست در واژه نمی گنجد احساس زیبای عشق !!!! 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=align: left]مرغ که در بادیه خون ریز شد [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]خار و خسش از گل و گلنار به[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]عشق خوشست ار همه باشد مجاز[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]لیک ز شهوت ره انکار به[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]گر نظر صدق به صنع خداست[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]دیو به چشم از بت فرخاربه[/TD] [/TR] [/TABLE] امیر خسرو دهلوی 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده