رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

دخترک دم به دم با دستک فلزی بر رج فرش می زد...تا تار و پودی که بر آن زده...محکم شود....

گرد و خاک در فضای اتاق تاریک و نمور...در لا به لای سوسو نوری که از بالا ترین نقطه از سقف می تابید...در حال رقص بود...

و گم می شد در صدای سرفه های گاه به گاه دخترک که همراه ضربه زدن هایش بود....

گوشه ی فضا..در پشت آن پنجره...پیرمرد پا بروی پای گذاشته بود....و قلیان دود می کرد....

و در پس هر کام گرفتن از آن قلیان....یک هورتی از چای می کشید....

و در میان آن همه بی خیالی....گه گاه زیر لب از سوزش سینه ای که خود مسببش بود...به عالم و آدم ناسزا می گفت...

و من آمده بودم...دفتر به دست...تا سوال هایم را جواب بگیرم...و بپرسم این بنا چند سال دارد....؟؟؟

یادم رفت تا دیدم این صحنه را...که دخترکی..یک گوشه سرفه می کند....برای گردی که بر جانش می نشیند...

و دیگری سرفه می کند...از گردی که از جانش بر می خیزد.....

یکی خیره به زیبایی که خود خالق اوست...ولی تنها لذتش...دیدن و گرفتن چندرغاز بعد بافتنش است....

یکی دیگر مات به دستان دخترک....که چه وقت...جانمایه ی دست رنج او را به یغما ببرد...

.

.

.

دنیای آدمکی...یک قصه ی پر تکرار دارد....در این میان فقط آدمکان و فضا ها فرق می کنند هر دم....

وگرنه این قصه ی دو خطی....این است که تا هنری در جایی نهفته است....

منفعت طلبان...آنان را در دخمه ها زندانی می کنند تا نفع شان چند برابر شود...

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

نفهمیدم که در این بلبشوی سانسور و خود سانسوری

 

دیگه چرا اسمی (( از زن مش ماشالله بی درد

که مر غای محله رو خبر کرد و براشون مشتی چینه پاشید

و

گفتش زود بخورین خروس نبینه

و وقتی چراشو پرسیدم من

گفتش که با خروس زری پیرهن پری بده ))

 

این دیگه چرا مضر هست

و اگه هست به حال چه کسی ضرر داره

 

 

حالا هم من متن رو عوض کردم که کپی شاملو نباشه ببینیم بهونه فقط کپی پیست بود یا مشکل ازمش ما شا الله !!! :ws37:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ترک کردن ِ آدمها هم آدابي دارد !

اگر آداب ِ ماندن نمي دانيد لااقل درست ترکشان کنيد

تا تَرَک برندارند

 

پ.ن : چینی نازک تنهایی من دیگه ترک نمیخوره ... فولاد اب دیده ام :ws37:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

داشتم متنی رو میخوندم............قاصدک حکیم به یادم اومد...............:hanghead:کسی خبری ازشون داره؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

عجب!!!! چه خبره!!!

هیچکس بی‌ تقصیر نیست!

حالا شاید یکی‌ دو تا این وسط قربانی شدن!!!

مگه مهمه؟!!!

دارم میترسم از آدم ها!!!!

چشونه آخه؟!!

عجب بابا عجب!!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

متنفرم از مهمونیهای شب جمعه توی خونمون:4564:

چرا آخه فقط خونه ما اینجوریه

بخدا ماکه کزت نیستیم:4564:

 

پایان مهمونی یه کوه ظرف نشسته .....تازه اگرم شانس بیاریم به تریش قبای کسی برنخورده باشه:hanghead:

 

اصلا روزهای تعطیل و مخصوصا پنج شنبه شبها خونه ما تعطیله ..........

نیازی نداریم کسی ازمون حالمون هم بپرسه...........

 

 

چقدر خوب میشد باقیه هم رعایت حال مارو میکردند..........خسته شدم .........

دلمون به کی خوش باشه:hanghead:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

فرق من و تو در جابجایی یک نقطه است

بودن از آن من است و نبودن از تو!

بودن و نبودن!

می شود من و تو!

 

دوست دارم اینگونه نگاه کنم که در هر صورت جمع آنها می شود:

ما!!!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

شب یلدا نزدیکه!

طولانی ترین و سیاه ترین شب سال دقیقا میشه شادترین شب سال.:ws37:

طولانی ترینه ولی کم کم شب هاش کوتاه میشه و ...

مشکلات و سختی های ما هم همینجوریه. کم کم کوتاه میشه! :ws37:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

فرار به جلو....

نمی دونم اسمش رو زرنگی بزارم...یا یک راه از هزاران راهی که می شه در مقابل یک مشکل اونو به کار گرفت....

رندی بگم....مکاری بگم.....کاری از روی استیصال بگم......

هر چی بگم...تو نتیجه اش تاثیری نداره.....

تصمیمی آنی که می گیریم...و بعد با هدر رفتن اندک زمانی...باز نتیجه ی بد رو بدتر می بینیم....

شاید همون اول اگه گردن گرفته بودیم....حداقل از این بدتر نمی شد......

فرار به جلو...داد داره....فریاد داره...هیاهو داره....به جای یکی دونفری که مسئله بودن.....

حالا یک جماعت مسئله اشون می شه.....

و در آخر ما می مانیم و حوضمان....که حالا بی شبهات به چاه نیست......

یکم سیاه گفتم....کاری کم قرار بود انجام بدم......

ولی این واژه ناخودآگاه انگشتانم رو وادار کرد به نوشتن این واژه ها.....

.

.

.

در صورت انتخاب اجباری بین چاه و چاله ...ذهن بینا....چاله رو انتخاب می کنه.....

و ذهن کور...برای خریدن چند صباحی....عمر....آبرو....دنیا....و همه ی خواسته هاس آدمکی.....چاه رو....

 

  • Like 11
لینک به دیدگاه

خیلی از شب ها سنگ صبور میشم برای خیلی ها از خوابم میزنم و تا صب میشم مامان مهربون و آخرش اشک میریزم ... برای خودم ... :hanghead:

 

از دوس دختر و از دوس پسرا و از مشکلات خونواده گرفته تا روان پریشیشون ... :hanghead:

 

کی سنگ صبور من باشه ... ؟ :hanghead:

 

آخه منم غم دارم ... :hanghead:

 

اگه همه ی غم و غصه هاتونو جمع کنم نقطه ای ار دریای غم من نیست ...

 

وقتی میخوام حرف بزنم ... و درد و دل کنم ... میگین ببخشید مهلا من جایی ام ... کاری دارم ... خوابم میاد ...

 

شایدم چون ظاهرا خیلی شادم و شلوغ و شیطون فک میکنین محاله این دختر غم داشته باشه آره ؟

 

super girl dont cry ... super girl just fly .. yes im suuuuuuuuuuuuuuuuuuuper girl:sigh:

 

*

*

پ . ن : لاقل برام شارژ بفرستین بعد اشک منو دربیارین ... :whistles: ورشکست شدما :whistles:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

زندگی ما مثل یه فیلمه

که کارگردانش نیست

و تهیه کنندش مرده

ماها بازیگراشیم که دستمون به هیچ جا بند نیست

خودمونیم و خودمونیم

 

ماها مجبوریم هم بنویسیم هم بازی کنیم و هم کارگردانی

این همه نقش واسه ما زیاده

این داستان زیادی بلنده

 

همه چیز طولانیه

غصه ها

خنده ها

روز ها

شب ها

 

و این طولانی بودن خسته کنندش میکنه

این زندگی با همه ی چیز های طولانیش ملال اوره

 

خیلی خیلی ملال اور ... !

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دوستم تا حالا دو تا 700 تومن داده براش مقاله چاپ کردن

یه دونه هم 3و نیم میلیونی تومنی میخواد بده براش یه مقاله isi چاپ کنن درحالی که خودش اصلا نمی دونه ساختار یه مقاله چطوریه

میخواد راحت بره اون ور آب برا ادامه تحصیل

 

اما من چی :sigh:

 

منکه از این پولای مفت ندارم چیکار کنم TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

  • Like 17
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...