Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ بخل ادمی را عصیان زده و وحشی و غیر قابل کنترلمیکند 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ وحشی گری ادمهای عصر ارتباطات بسیار بیشتر از ادمهای نخستین درون غارها میباشد 4 لینک به دیدگاه
M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ هيچي مثل اين كاربراي زبان نفهم عصبيم نميكنه خانمه زنگ زده از اينترنتش استفاده كرده تموم شده حالا ميگه شما كلاه بردارين 6 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ توحش گرگ ها با تربیتشان درون قفس باغ وحش پایان نمی پذیرد 4 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ عااااااااااااااااااااااااشق رز سرخم. امروز از یونی میومدم خونه دم گلفروشی واستادم و رفتم خودم واسه خودم یه شاخه رز سرخ خریدم. نمیدونی چه حاااالی کردم.:hapydancsmil: 10 لینک به دیدگاه
SH E I KH 18713 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ بوی آشنا می آید. بازم محرم ... بازم مردونگی ... بازم آزادی ، عزت ، شرف ، عدل ، غیرت ، وفا ، ... پریدن برای نشان دادن مسیر جاودانه ظلم ستیزی. آهای با شماهام که ادعاتون میشه هااااااای سیاه پوشا سینه زنا ... آزادی را بیاد بیارید. 8 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ هيچي مثل اين كاربراي زبان نفهم عصبيم نميكنه خانمه زنگ زده از اينترنتش استفاده كرده تموم شده حالا ميگه شما كلاه بردارين چه کاربر باحالیییییییییییییییی خیلی خوبم :hapydancsmil::lol::girl_in_dreams::girl_yes2::62izy85::shad::4chsmu1::2rqfst4::persiana__hahaha::w14::w42::vi7qxn1yjxc2bnqyf8v:w70::w330::w330::2eaoapgxehimkak1y7e:ag2f893eg0ja83qr8q::6snuiio5gm0n52hzey4:druze3cfjhkv7q65cc0 11 لینک به دیدگاه
#zina# 1361 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ فقط یه نفرو میخوام که باهاش حرف بزنم همین... نه مسعود بود نه مریم... 9 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ کاش پشتت همیشه از سرما بلرزد نه از غم......!! 19 لینک به دیدگاه
lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ کاش دنیا همش خوبی بود یا لااقل اینقدر بدیهاش زیاد نبود 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ الان یک عدد سوسک رو تختم بود تا اومدم بکشمش در رفت :icon_pf (34): 12 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۰ 5 ساعت تمام نشسته بودم رو به مردمی که نیم ساعت به نیم ساعت عوض میشدن... بعضیاشون دست همدیگه رو گرفته بودن... بعضیاشون لبخند معنا داری به هم میزدند...تو نگاهشون یه کشش بود... بعضیاشون بلند بلند می خندیدند که بقیه نفهمن چقدر از بودن تو اون شرایط ناراضی و خسته ان... فقط یکی بود که با بقیه فرق داشت... یکی که مثل خودم تنها نشسته بود اون گوشه... دلم میخواست باهاش حرف بزنم...اما نه...انگار آدما همین جور ناشناخته دوست داشتنی ترند... 16 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۰ دیدی وقتی انتظار چیزیو نداری درست روو فرق سرت نازل میشه؟ دیدی وقتی از چیزی خوشت نمیاد عینا سرت میاد؟ دیدی وقتی با اعتماد به نفس کامل میگی فلان چیزو خیلی قوی و با تسلط بلدم بعد گند میزنی بهش؟ دیدی وقتی فکر میکنی یه نفر چقد محترم و مهربونه و بهش اعتمادمیکنی دقیقا برعکس از آب در میاد؟ دیدی وقتی یه چیزی از وجودتون خیلی به چشتون میاد به به چه چه هم میکنی فرداش یه بلایی سرش میاد؟(اگه موهات باشه کچل میشی ،اگه ناخنت باشه میشکنه) دیدی وقتی شیطنت میکنی چش دیدنتو ندارن هی میگن چقد ور میزنی و چقد وول میخوری بعد وقتی حالت گرفتست یا داری آروم نمایی میکنی که طرف ابروش نره بهت میگن "آخی...چه مظلوم و طفلکیه...همیشه اینقد ساکته؟.".....تازه اینجاش زوور داره که طرف میگه "آره...همیشه دختر ساکتیه"..بعد یارو نصیحتتم میکنه که منزوی نباش.... زندگی داریم؟؟ 11 لینک به دیدگاه
morta 3323 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۰ تا چند ساعت پيش فكر ميكردم معافم ... ولي همه چيز با يه جمله بر عكس شد : " حذف معافيت تك فرزند ذكور پدر بالاي 60 سال ... " 10 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۰ بگـــذارید سَـــر خستـــه اش را بَـــر شـــانـــه شمــــا بگــذارَد مــوهــــایَش را نَـــوازش کنیـــد پیشــــانی اش را ببـــوسیـــــد ... ... قــــربــــان صــــدقــــه اش بــــرَویـــد " مــــادَر " را می گـــویَـــم ! گــــاهی هَــــم بَــــرای مــــادر ، مــــادری کنیـــد... 16 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۰ نـه تـلـخــم ، نـه شیـریـن... مــزه ی بی تفاوتی میدهم این روزها ! جنـس ِ حـالم ، زیـاد نیست ...!! 16 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۰ ای اکنون کاش کسی بود که مرا کولی دهد....... دلمان برای آن روزها که در مدرسه کولی میگرفتیم و سپس مسابقه میدادیم تنگ شده. یادش به خیر،اونیکه من سوارش میشدم خیلی قوی بود و ما همیشه اول میشدیم. 18 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده