Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ قرار نیست چون با هم دوستیم هر کاری رو بی چون و چرا قبول کنیم... 14 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست او گذر فصل ها و عبور سالها بر آن می گذرد اما بر آشیانه بلند دوست داشتن؛ روزگار را دستی نیست! 17 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ ماشین دوستم رفته تو جدول ، جلو بندیش داغون شده نمیشه تکونش داد یه جایی هم هستیم که اگه کسی بخواد بیاد کمک باید از هفت مرحله حراست و مامور و گشت شب بگزره هیچکی هم رد نمیشه سوت کور و خلوت خلاصه تو بد مخمصه ای هستیم نه راه پس داریم نه راه پیش به هرکی هم زنگ میزنیم موقعیتش برای اومدن جور نیست نمی خوایم حراست هم بفهمه اخه گیر بازار میشه ... رفیقمون نشسته اونور خیابون (اسفالت) منم این ور ،، از هم اونجا دارم براتون مینویسم .. فهلا 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ مردد بودن خیلی بده . . . خیلی 18 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ نمیخوام چوب حراجیو به قلبم بزنم نمیخوام گناه بی عشقی بیفته به گردنم 9 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ چنتا دیگه باید بخوابم تا اون روز برسه؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3 13 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ یکی از مازخیسم ترین فانتزی هام اینه که برم سراغ پست ها و تاپیک های قبلیم خصوصا اونهایی که اوایل نوشته م بخونم و هی حرص ام بگیره که این اراچیف چی بوده گفتم واقعا که !!! 8 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ [h=6]سعی کنید به مسائلی که به خودتون مربوطه دخالت نکنید دیگران زحمتشو میکشن!!! [/h] 19 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ ای کاش مسیرم را در اولین روز آغاز حیاتم کج میکردم...... ای کاش جایی میرفتم که چشمم به این دنیا و آدم هاش نمیوفتاد........ نمیدانم این لحظه اختیار داشتم یا جبر مطلق بود. این عکس آغاز زندگی همه ماست،عکسیکه میتوانید آنرا در آلبوم خود نگهدارید و بنگرید که هیچ بودین و هیچ هم خواهید شد. پس چرا هیچکس دست از قدرت ها و نامردی ها در این دنیا نمیکشد، در عجبم..... 20 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ من قول میدم دیگه هرگز پامو نذارم توی سینماهای ج.ه که بعدش مثل چی از رفتن به سینما پشیمون بشم.........:icon_razz: یعنی فقط لعنت به وزارت ارشاد که تا یک دست کفن و دفن تو فیلمهاش نباشه مجوز نمیده............:vahidrk: ........ توروحه پرفت.....شون 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ ایـن روزهــا عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد ... /خستـه ام/ فـقط یـک قـلم لطـفاً ... می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم ! 13 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ سکانس اول : دختره درحال صحبت با دوست پسرش دختر : ببین هومن تو داری از اعتماد من سواستفاده می کنی نه نه گوش کن تو گوش کن تو داری همش دروغ تحویلم میدی فکر می کنی من خ..... نمی فهمم نامرد من بهت اعتماد کردم سکانس دوم : ساعت نیم ساعت گذشته از نیمه شب ، پارتی دختر: الو سلام مامان خوبی اره الان اتاقم هستم نشستم دارم درس می خونم! خیلی خسته ام نه مامان چی میگی نه یعنی چی مطمئن باش دارم بهت راستشو میگم مامان بهم اعتماد نداری ؟ ملت چرا اینطوری شدن از یه طرف طلب اعتماد و راستگویی از غریبه دارن از طرف دیگه به حس اعتمادی که نزدیکترین کس و یارش بهش داره کوچکترین احترامی قایل نیس 15 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ کلاغ جان... قصه من به سر رسید بیا تو را هم به خانه ات برسانم! 15 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ خسته باشی و سه ساعت تموم میون آدما راه بری...همیشه آخر این حادثه یه تصمیم بزرگه...تصمیمی که دیشب گرفتم... 11 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ خیلی از یخ کردن های ما از سرما نیست از لحن بعضی هاست که زمستونیــه ! 11 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ گاهی باید بی رحم بود نه با دوست نه با دشمن بلکه با خودت و چه بزرگت می کند آن سیلی که خودت می خوابانی توی صورت خودت:sad0: 21 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا می مونم 7 لینک به دیدگاه
sinister89 4245 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ چرا آدم باید حسرت کشتن دیگران به دلش بمووونه چرا نمی شه کشتنم تجربه کرد 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ در به در دنبال یک کاغذ سفید می گردم..... قلم تو دستم بی قراره....تا بنویسه..... اما کاغذ ها همه سیاهند.... تکه کاغذی گوشه ی دفتری هنوز سفیده.... نمی دونم بی قراریش برای چیه... تند تند چیزی می نویسه.....بد خطه.....سخت می خونم..... نوشته....تا سفیدی ته نکشیده.....من رو تموم کن.... 15 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ دلم میخاد از اون حرفا بزنم که نباید زد 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده